بوی نمور کوچه و کلمات .. نگاه مورب کسی که از انتهای بنبست باز آمده است .. و دستها، دامنهها، روزنامههای عصر، پتوی کهنهای بر هرهی ديوار ... هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
سمیه خانم چیزی که به ذهن ناقص من می رسه اینه که شما یک ربع بشین فکر کن ، با تسلط روی ذهنت. چی شد که حالتون این جوری شده و چجوری می تونین ازش خلاص بشین؟
دیشب تا ساعت یک داشتم رو پایان نامه کار میکردم.بعدش دیر خوابم برد.
نماز صبحم که قضا شد به کنار.ساعت هفت و نیم گفتم بزار برم صبحونه رو بخورم بعد برگردم بخوابم.
ولی دیدم تنها میشم تو اتاق و اوضاع خطری میشه با اینکه سر درد داشتم به هر زحمتی بود لباس پوشیدم و رفتم سلف بعدم اومدم سالن مطالعه.
یک ساعت نگذشته بود جنس مخالف پیامک بی تربیتی برام فرستاد.
کله م بدجوری راه افتاد مطمئنم تو اتاق بودم کار دست خودم میدادم یه جوری سر و تهشو به هم آوردم اینجا.
همساده به شعار همیشه عمل کن و هرگز تنها خسته گرسنه خشمگین نشو.....
گفتم اینجا بگم و این ناهوشیاری رو اقرار کنم تو ذهنم نمونه.
خدایا من عاجزم من ناتوانم در مقابل وسوسه ها اگه تو باهام نباشی.خدایا من هنوز با کوچکترین تحریکی به هم میریزم.لطفا مثه امروز که بهم کمک کردی که تنها نباشم و بیام بیرون بهم کمک کن.خدایا بهم این بینش رو بده هر لحظه از ابزار استفاده کنم.خدایا منو هوشیار تر کن که با یه تلنگر حالم خراب نشه.
خدایا به من و همه خواهر برادرهایه هم دردم تو راه هوشیاری کمک کن.ما خودمونو به تو سپرده ایم.
درود بر داداش همساده.
خیلی کار خوبیه ... منم اگه هر از گاهی از این اراده ها از خودم نشون بدم و بزنم بیرون،
واقعا بهم میچسبه و تو ذهنم میمونه.
آخریش قبل کنکور بود و اون شرایطی که قبل آزمونا آدم تجربه اش میکنه ... رفتم دانشگاه و خیلی خوب شد؛
هنوز شیرینیش برام مونده.
راستی داداش جون،
ممنون از پیام محبت آمیزت؛
بهم یه حس خیلی خوبی منتقل کرد ... خرسند شدم که این طوری به نظرت رسیدم.
این شعر زیبا هم تقدیم به تو: (از استاد شفیعی کدکنی؛ همایون هم اینو خوب خونده.)
نفسم گرفت ازين شب در اين حصار بشكن
در اين حصار جادويي روزگار بشكن
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون
به جنون صلابت صخره ي كوهسار بشكن
تو كه ترجمان صبحي به ترنم و ترانه
لب زخم ديده بگشا صف انتظار بشكن
... سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن
بسراي تا كه هستي كه سرودن است بودن
به ترنمي دژ وحشت اين ديار بشكن
شب غارت تتاران همه سو فكنده سايه
تو به آذرخشي اين سايه ي ديوسار بشكن
ز برون كسي نيايد چو به ياري تو اينجا
تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشكن
فرا رسیدن ماه رجب رو تبریک عرض میکنم.
داداش مرد مجاهد خیلی ممنون از این شعر زیبا قبلنا خیلی گوشش میدادم البته با صدای حبیب(آقا الان مجاز شده دیگه عیب نداره اسمشو ببریم).با همایونم میرم دان میکنم حتما.
داداش درخشنده بارک الله به دقت نظرت،یه موتور داشتم دزد بردش، ایشالا شما هم بهترین دوچرخه ایران رو بخری...
راجع به اینکه خیلی رو ترک تمرکز کردم:البته من چیزی رو نمیخوام ترک کنم من میخوام هوشیار بشم. خوب من همین اواخر یه لغزش بد داشتم بعد یه تایم هوشیاری خوب.یه خرده طبیعی هستش تازه شروع کردم دوباره ذهنم خیلی درگیرشه.بعدشم من از وقت گذاشتن و تمرکز کردن رو هوشیاری هیچ وقت ضرر نکردم.اول اینکه با نقص هایه دیگه شخصیتیم آشنا شدم.دوم اینکه وقتی که واسه این صرف میکنم خیلی کمتر از تایمهایی هست که برا لغزش میزاشتم.سوم اینکه اعتماد به نفس روحیه خوب حس شادابی که دارم تلافی این تلاشها رو میکنه.چهارم اینکه من راهمو انتخاب کردم میخوام اگه به لطف امام رضا هوشیار شدم انرژی زیادی بزارم واسه کمک به بقیه.مسیر زندگی آینده من با این راه گره خورده.من ول کن این ماجرا نیستم.تا ببینم یکی مثه خودم داره درد میکشه نمیتونم آروم زندگی کنم.فقط خدا کنه خودم هوشیار بشم تا بتونم به بقیه هم کمک کنم.
راستش راجع به سیم کارت عوض کردن.در دو سال اخیر تعداد سیمکارتهایی که عوض کردم و شکوندم و فروختم از دستم در رفته.دیگه آبرو نمونده برام پیش خانواده و دوستام از بس سیم عوض کردم.راجع به بلک لیست موبایل من الان گوشیم یه نوکیای خیلی سادست حتی دوربینم نداره برای پرهیز از رفتن به شبکه های اجتماعی.چند وقت هم اصلا بدون گوشی زندگی کردم.
کاملا با دو تا داداش عزیزم موافقم:
اصلا باید سریع کات کنیم و از ناراحتی خدا بیشتر بترسیم.
من اصلا حرفی از این بابت ندارم.خدا رو شکر که داداشایی مثه شما دارم با این روشن بینی بالا.
مشکل جای دیگست:مشکل اینه که من تا مشکلی واسم پیش میاد سریع میرم سراغ شماره های بسیاری که تو ذهنم دارم.سریع میخوام با جنس مخالف شهوت رانی کنم.تا تنها میشم وسوسه سراغم میاد.واقعا خودم میخوام هنوز این رابطه ها رو.یه اقرار صادقانه: داد میزنم که من نمیخوام رابطه با جنس مخالف رو ولی هنوز تسلیم خدا نشدم و این شهوت رو رها نکردم.
راهنمام گفته دیگه حق ندارم سیم کارت عوض کنم باید در مقابل وسوسه یاد بگیرم چطوری عمل کنم.میگه بسپری خودتو بخدا و از ابزار استفاده کنی کم کم یاد میگیری از موبایل استفاده کنی.کم کم ترست میریزه.
الان خدا رو شکر خیلی بهتر شدم تو این زمینه رابطه هام خیلی کم شده ونزدیک یکسال هم میشه که رابطه جدیدی شروع نکردم.
ولی من بدون کمک خدا و کمک شما نمیتونم این راهو برم.خیلی ممنون که کنار من هستین.خدا رو شکر که شما رو دارم.