انجمن شبانه روزی

[K_1]

حالا این دو پهلوش کجا بود؟

[گل سرخ]

جناب خانم = جناب خان هم /  لیدی جناب

[می توانم]

سلام

اگه کسی از اقا حسام خبر داره لطفا به من هم بگه

فردا تفال داریم حتما تشریف بیارید ساعت نه و نیم

امشب التماس دعا داریم بعد از مناجات شاکین

شبتون پر از خیر و خوشی

[عاشق فاطمه زهرا]

سلام
دیشب گفتم امروز باید بدرسم.
باورتون می شه ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودن که  بله ...
ما درس نخونیم
فعلا یه دو ساعتی خوندم ، یه قهوه زدم ، یه ساعت دیگه بخونم عالی می شه.
..........................................
این مناجات شاکین یه جوریه ،
این جوریه
من خودم جای دیگه ندیده بودم تا حالا این جوری (البته حالا مگه چقدر دعا خوندم تو عمرم )
ولی خب قشنگه

[می توانم]

سلام
یعنی چه جوریه؟

[عاشق فاطمه زهرا]

سلام
یعنی چه جوریه؟

آخه بقیه جاها طرف به خدا می گه : خدایا من بدبختم ، بی چیزم ، خراب کردم ، گند زدم ، ضعیفم ، رحم کن ، تو بزرگی ، تو خوبی.
این جا اصلا نگاه فرق می کنه ، داریم می گیم : خدا من از دست نفسم به تو شکایت می کنم. از دست وسوسه ، از دست شهوت ، از دست بی چیزی  ، از دست ضعیفی.
البته من سوادش رو ندارم ، حسم رو گفتم.

به به ، خلبان عزیزم که اومده

[می توانم]

اره
از همینش خوشم اومد
بعضی وقتا حال دل خود من همین می شه
اصلا می گم این لعنتی چی بود افتاد تو جونم
شاکی شاکی شاکی می شم

[عاشق فاطمه زهرا]

اره
از همینش خوشم اومد
بعضی وقتا حال دل خود من همین می شه
اصلا می گم این لعنتی چی بود افتاد تو جونم
شاکی شاکی شاکی می شم

آره اون هفته ای که خوندم خیلی به دل منم نشست.
ولی خب امشب دیگه به دلم نیست این مناجات.
یه چی دیگه می خونم.

[می توانم]

برای ما فقط التماس دعاش می مونه

[Mojтaba ρiloт]

داشتم گذشته رو میگشتم ک اینو دیدم:

خوب دیگه کم کم نوبت منه  
علیرضا فکر کردی من میذارم زودتر از من بری 

حالا ببین

مهدی جان تبریک میگم رفیق ... خوشبخت شی

 ک نشون میده از خیلی وقت پیش یه خبرایی بوده 
تاریخ پست رو ببینید
پدربزرگ دست بجنبون دیگه
نوه ها یکی یکی دارن میرنا!

ایشالااااا هر وقت قسمتشون هست ازدواج کنن ووووو همه میریییییییییییییمممممممم عروس کشونی

سلام

ما که فقط دود میخوریم اینجا شما چطور ؟

چه جالب ، ممنون طاهر

اون موقع حال و هوای خاصی داشتم ، دودل برای تصمیم
آدم قبل ازدواج خیال میکنه حال بعدش چه خبره ...


این مدت که نامزد بودم ترس های مختلفی اومد سراغم ، البته معتقدم این ترس ها برای هرکس بسته به نوع بزرگ شدنش و ... مختلفه
با دوستام که این دوره ها رو گذرونده بودن هم صحبت میکردم و این حس ها رو باهاشون درمیون میذاشتم ، تجربه هاشون برام جالب بود و تقریبا به نتایج جالبی هم رسیدم

ولی در کل هیچ خبری نی ، همه چی معمولیه مثل قبل  ، مثلا تا همین چند لحظه پیش داشتم medal بازی میکردم ، تنها هم هستم
مادر هم طبق معمول جای لیوان و قاشق و .. عوض کرده ، نمیتونم پیدا کنم 

[می توانم]

آره همه همین طوری هستن
مبارکتون باشه اقا مجتبی

[عاشق فاطمه زهرا]

ای آقا ، مجتبی خان این قدر هم که شما می گی معمولی نیستا.
بالاخره آدم هدف دار می شه تو زندگی ، همدم پیدا می کنه
از تنهایی در می آد و کلی چیزای دیگه

[باد صبا]

سلام به همه
پیرو صحبتای دوستان
بنظر من همه انتظارشون از ازدواج خیلی بالاست ، فکر میکنن وقتی ازدواج کنن همه چیز زندگیشون زیرو رو میشه
یا مثلا فکر میکنن یه آدم جدید میشن و برنامه هاشون خیلی تغییر میکنه
ولی وقتی این اتفاقا رو اونقدر که فکر میکردن بزرگه نمیبینن ،دچار این حس میشن
دقیقا مثل کنکور میمونه
همه فکر میکنن کنکور قبول بشن و برن دانشگاه قراره اتفاق خاصی بیفته
خیلی قبل کنکور برای رسیدن بهش تلاش میکنن ولی وقتی بهش میرسن
میبینن معمولی تر از اون چیزی بوده که فکر میکردن و خب از تلاششون کم میکنن
خیلیا هم افسرده میشن و حتی درسشونو ول میکنن

ازدواج هم همینه، هدف رو نباید ازدواج گذاشت
بلکه ازدواج وسیله است که شما آرامش بیشتری داشته باشی یه همراه و همقدم پیدا کنی
تا به هدفای بزرگترت برسی

البته اینا نتایجیه که خودم در ارتباط با دوستام بدست آوردم
و صرفا نظر شخصیم هست

[پارادایس]

کریسمس مباررررک

[alOne but Happy]

سلاممممم من الان اوووووووووومدمممم
کسی خونه نیست؟؟؟؟؟