امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1394 اسفند 26، 22:17)رند نوشته است: سلام
کجا بودی مگه دادا؟ Hanghead

سلام داداش
مناطق عملیاتی جنوب راهیان نور بودم. یه یادگاری هم
در دست خط های خودمونی نوشتم.
[تصویر:  sms-rooz-pedar.jpg]
 سپاس شده توسط
خونه هشتایی چی بید؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
سلام
فک کنین کم کمک داره برف میاد
و هوا بسی سرد است
مامانم ما رو فرستاده تو حیاط که باید شستشوی لباسا(که ماشین قادر به شستنشون نیست) همین الان تموم بشه
مادر نیست که نامادریه واسه خودش Gigglesmile 
یخ زدم تا تموم شد
 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 26، 22:47)می توانم نوشته است: خونه هشتایی چی بید؟

اصلا یادم دیگه نمیاد هشتایی بود یا شیش تایی 53258zu2qvp1d9v
ولی دوازده تایی رو که مطمئنم 53258zu2qvp1d9v
یه جدول رو زمین می کشیدی و یه پایی بازی می کردی
آی حال میداد 4chsmu1
[تصویر:  05_blue.png]
Hanghead

سلام داداش
مناطق عملیاتی جنوب راهیان نور بودم. یه یادگاری هم
در دست خط های خودمونی نوشتم.

به سلامتی دادا 302
بی عکسی لاتی تره؟ 4chsmu1
من برم قمه بزارم لاتی تر باشه 4chsmu1
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 26، 22:59)رند نوشته است:
(1394 اسفند 26، 22:47)می توانم نوشته است: خونه هشتایی چی بید؟

اصلا یادم دیگه نمیاد هشتایی بود یا شیش تایی 53258zu2qvp1d9v
ولی دوازده تایی رو که مطمئنم 53258zu2qvp1d9v
یه جدول رو زمین می کشیدی و یه پایی بازی می کردی
آی حال میداد 4chsmu1
ما بش می گفتیم لِی لِی 4chsmu1
راست می گی خیلی حال می داد جدا.
یه هیجانی داشت که نگو
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سلام
من همیشه ضعیف بودم تو لی لی...
وقتی میخواستم شوت کنم زیر سنگ ک بره خونه بعدی جلو میرفت.. یا دوضرب میشد و میباختم..22 Hanghead


و
چقدر منتظر دوستای قدیمی م... 53258zu2qvp1d9v


خداا عاقبتشونو بخیر کنه.. سلامت باشن و خوش..پاک و موفق...


در پناه خدا..
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام
صبح دل انگیز زمستونیتون بخیر...
لئا خانم حقا که کار بزرگی کردید... این جا هم هوا یخه...
انگار نه انگار که چند روز دیگه بهاره...

این عکس العمل های طاهر بسی جالب بود...  
ممنون از نمیدانم که این تصاویر رو ثبت کردن و به دست ما رسوندن... 4chsmu1

داداش منم سربازه...
از پریروز تعطیلات عید اومده خونه... نحیف و داغون و بیمار...
کلی دوا درمونش کردیم تا سر پا بمونه...
بهش میگم از کی مریضی؟ میگه 2 ماهه... 22

پادگانشون هیچی نیست... حتا یه مایع دستشویی هم ندارن...
بنده خدا چند ماه رو زمین می خوابید... آخرش از این جا با خودش موکت برد برای خواب...
فرمانده به پاس این اقدام ارزشمند 2 روز تشویقی بهش داده بود...  4chsmu1

منطقه محروم که میگن این مدلیه... اما در عوض آدم رو بزرگ می کنه...  53258zu2qvp1d9v

و
دیروز آخرین روز کاری من بود... تعطیل شدم...  Confetti 
می خوام به استقبال سال نو برم...
اما نمی دونم چطور... 53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

خب باید وسایل لازم رو با خودش ببره پادگان که مایع ظرفشویی و دستشویی ندارن
تاره تو کلانتریم نون خشکارو میفروختیم باهاش مایع میخریدیم.
منم همش مریض بودم علتشم کار زیاد و عرق زیاده که یهو ادم باد بهش میخوره مریض میشه
ولی خیلی عجیبه که رو زمین میخوابیده چون غیر ممکنه تخت خواب نباشه
تازه ما موش هم داشتیم میرفت تو کمدا بیسکویتایی که میاوردیم برا خودمون رو گاز میزد مام اخر اموزشی فهمیدیم موش داریم
یادمه روز اول شدم مسئول آشغال کل گردان حدود هفتصد نفر من و چند نفر دیگه 
واقعا خیلی بد بود تمام لباسای تازه و پوتینام همه کثیف شد و خودمم مریض شدم خیلی بد و هیچ وقتم تا اخر خدمت خوب نشدم 
ولی اقا ارمین به داداشتون بگین زینک بخوره به همراه ویتامین ث تا خوب بشه دوران درمانش طولانیه ولی خوب میشه 
فقط تنها دلخوشیمون ماشینایی بود که رد میشدن از فاصله ی پونصد متری و من نورشونو میدیدم از دور و میگفتم خوبه دارم ادم میبینم و سگا شده بوده بودن دوستم باهاشون حرف میزدم تا صب.
شباییم که پاسدار بودم رو هیچ وقت یادم نمیره خواب نداشتم واقعا.
یه شب هم که نگهبان اسلحه خونه خیلی بزرگی بودم و رو در اسلحه خونه بچه های دیگه چه یادگاریایی قبلا ننوشته بودن 
یکیشون نوشته بود مادر خیلی دلم برات تنگ شده و دوست دارم که واقعا بخاطر اون جمله تنهایی یه عالمه گریه کردم.
 سپاس شده توسط
عید که میشه مادرم کل شیرینی هارو قایم میکنه
واقها خیلی خوبه
چون من یه بهونه برای بیدار شدن از خواب دارم و اون خوردن میوهی و شیرینیهای جورواجوره 4chsmu1
یوهووو
49-2
Confetti پیش بسوی شیرینییییی
 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 27، 20:35)پارادایس نوشته است: عید که میشه مادرم کل شیرینی هارو قایم میکنه
واقها خیلی خوبه
چون من یه بهونه برای بیدار شدن از خواب دارم و اون خوردن میوهی و شیرینیهای جورواجوره 4chsmu1
یوهووو
49-2
Confetti  پیش بسوی شیرینییییی


Gigglesmile  
من که نباید شیرینی بخورم! شکنجست Swear1 
مامانا وظیفه ی مراقبت از شیرینیا رو دارن Gigglesmile
وای شما چطور این همه سختی رو تحمل میکنین؟
بدون شیرینی؟؟؟

بنده شکلات تلخ خریدم
که خیلی خوشمز است
از شکلات شیرینم خوش مزه تره

و روزی 5 الی 6 تا می خورم
کیف می کنم
خیلی خوش مزه است
یلی خیلی خیلی پز برای شما



اومده بودم چی بگم؟
اممممممممم
هیچی! همین!


شکلاتاش خیلی خوشمزه است

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 27، 21:49)می توانم نوشته است: وای شما چطور این همه سختی رو تحمل میکنین؟
بدون شیرینی؟؟؟

بنده شکلات تلخ خریدم
که خیلی خوشمز است
از شکلات شیرینم خوش مزه تره

و روزی 5 الی 6 تا می خورم
کیف می کنم
خیلی خوش مزه است
یلی خیلی خیلی پز برای شما



اومده بودم چی بگم؟
اممممممممم
هیچی! همین!


شکلاتاش خیلی خوشمزه است


Khansariha (13)
بچه ها هم همینکارو میکردن! جلو من دلستر میخوردن میگفتن اوه اوه عجب چیزیه! Gigglesmile
وای به ادم اینقد فشار میاد دچار خل شدگی میشه! Khansariha (13)
 سپاس شده توسط
Khansariha (13)
چرا نمی شه بخورید درخشنده خان ؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
برای اینکه تمرینام هدر نره....  Khansariha (46) 
شیرینی...خامه...سس...نوشابه و دلستر...کره...روغن افتابگردون چه مایع چه جامد... همشونو نباید بخورم! Hanghead

جالبه همه اینارو بقیه میخورن بعد میگیرن میشینن تو خونه!!! کیف میکنن 4chsmu1


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان