1397 دي 22، 23:22
استعدادش رو ندارم ولی خوشم اومده از نوشتن
(1397 دي 22، 23:22)آدم برفی نوشته است: یکی بره تاپیک بنویس دو خط بنویسه من ادامه بدم
استعدادش رو ندارم ولی خوشم اومده از نوشتن
(1397 دي 22، 23:22)آدم برفی نوشته است: یکی بره تاپیک بنویس دو خط بنویسه من ادامه بدم
استعدادش رو ندارم ولی خوشم اومده از نوشتن
(1397 دي 22، 23:45)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:(1397 دي 22، 23:22)آدم برفی نوشته است: یکی بره تاپیک بنویس دو خط بنویسه من ادامه بدم
استعدادش رو ندارم ولی خوشم اومده از نوشتن
خدا شاهده من از ابتدا اصلا قصدم عشق و عاشقی نبود.
اما خب بچه ها مثل این که داستان های ملو درام رو خیلی دوست دارن.
من تو ذهنم بود که طرف مثلا یه قرار کاری داره که خوابش نمی بره.
حالا یه سوالی که ذهن من رو درگیر کرده اینه که طرف دختره با پسر.
(1397 دي 23، 0:30)مهر آسا نوشته است: وااااااااا من پسر کردمش آخه
(1397 دي 23، 0:42)آدم برفی نوشته است:(1397 دي 23، 0:30)مهر آسا نوشته است: وااااااااا من پسر کردمش آخه
بلاخره ی جایی باید مشخص میشد دیگه
برای من ابهام دیگری ایجاد شد چطور اخرین باره دختره رو میبینه بعد حزوه امتحان بعد رو میره بگیره؟
خب اگه هنوز امتحانات تموم نشده پس دوباره میبینتش دیگه
اصلا اینجوری نمیشه من رفتم بزنم بکشمش دختره رو خیال همه رو راحت کنم
(1397 دي 23، 13:52)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: خیلی عذرخواهی می کنم.
اما خانم آدم برفی راه دیگه ای جلوی پاهام نذاشته بود توی داستان ...
نقل قول: دوستان مشارکت کنید لطفاماجرا غمگین شده که .. حبف نیست غمگین تموم شه ؟