درد دل های شما

**عاشق فاطمه زهرا** · 1394 دي 10، 22:58

آخ که منم دلم لک زده واسه حرم.
این دفعه ای که رفتیم چقدر من حال کردم.
تولد امام رضا بود فکر کنم.
جای سوزن انداختن نبود.

**alOne but Happy** · 1394 دي 11، 1:00

اگر روزی دلم گرفت،يادم باشد؛
كه خدا با من است،
كه فرشته ها برايم دعا مي‌كنند،
كه ستاره‌ها شب را برايم روشن خواهند كرد...
يادم باشد؛
كه قاصدكي در راه است،
كه بهار نزديك است،
كه فردا منتظرم مي‌ماند...
كه من راه رفتن مي‌دانم و دويدن،
و جاده‌ها قدم‌هايم را شماره خواهند كرد.
اگر روزي دلم گرفت، يادم باشد
كه خداي من اين‌جاست، همين نزديكي‌ها
و من تنها نيستم..

**منشور** · 1394 دي 11، 23:27

زندگی سخت است. باید مانند آهنی بود که در کوره آهنگری میرود و گرما و دمای شدید به خود می بیند وبعد از آن به زیر فشار وضربات پتک آهنگر می رود تا آهنی که مصرفی نداشت به جنسی با ارزش تبدیل شود.
ما را به این دنیا و بدون اراده ما آورده اند.
از کودکی بر اثر نوع ژنتیک و عوامل محیطی مانند خانواده و مدرسه ... مورد ضربه خوردن و تخریب شدن واقع گردیدیم و هر چه بزرگتر می شدیم بر آجرهای این ساختمان کج و ناکارامد افزوده شد به طوری که وقتی به هوشیاری نسبی رسیدیم خود را در چنین منجلابی پیدا کردیم. و اما حالا که از این موضوع آگاهی پیدا کردیم، درست این است که برای بهتر شدن با جان و دل کوشش کنیم. بهتر شدن در تمام ابعاد زندگی.
با آگاهی رفتن به داخل کوره آهنگری و تاب و تحمل پتکهای روزگار برای بهتر شدن و با ارزش شدن.
سختی زندگی را با آگاهی کامل بپذیریم.
معنی سختی، همان تلاش کردنها و عرق ریختن هاست

**مهاجر** · 1394 دي 12، 2:04

کانون رو دوست دارم چون واقعا وسیله ای شد برای پرواز
شاید اگه کانون نمیومدم هیچ وقت انقدر حالم خوب نبود
مثل ی خواب مثل ی رویا

فقط میتونم بگم خدایا شکرت

خودت هممون رو حفظ کن

**عبد الله** · 1394 دي 12، 18:49

با موبایل فقط نصف صفحه رو میشه دید لطفا درستش کنید

**K_1** · 1394 دي 12، 21:05

خداوندا! جوانه های عشق و نجابت را، تواماً، در دلهای ما برویان.

**می توانم** · 1394 دي 12، 21:31

هر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند

2uge4p4

**sheydaei** · 1394 دي 12، 21:33

خیلی جالبه

چند صفحه برگشتم عقب و رسیدم به درد دل خودم....

خوبه بعضی وقتا برگردیم عقب و ببینم یه وقتایی چقدر حالمون بد بوده و فکر میکردیم حل نمیشه ولی الان حالمون خوبه و اون مشکلم حل شده ...

آقای تواب و همه دوستایی که ناامیدن
این روزا میگذرن

بزرگترین گناه ناامیدیه

از خودتون ناامید نشید چون خدا هنوز بهتون امید داره

**سها** · 1394 دي 12، 22:20

سلام

ترس های ک داشتم یکی یکی داره اتفاق میافته..
میترسیدم چون شک داشتم ب برخورد صحیح و عقلی و دینی م..
میترسیدم چون ب ایمانم ب اخلاقم ب عملم تو اون موارد شک داشتم..

الان دارم آزمایش میشم..

خدایا کمک کن...
پناهم توی..
روسیاه نشم..

من خودمو میشناختم و میترسیدم...
تو رو هم میشناسم و پناه میآرم.. پناهم میدی....

یاعلی.

**می توانم** · 1394 دي 12، 22:32

در این دنیا کسی بی غم نباشد / اگر باشد بنی آدم نباشد

**پارادایس** · 1394 دي 12، 22:34

نمیدونم چن روزه انرژی هام کم میشه یهو خالی میکنم
خسته میشم یهو کم حوصله
سر دردای شدید
با یه عالمه کار و پروژه و درس و نرم افزار
ریخته سرم
تمام بدنم درد میکنه
نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد
من اینطوری نبودم Shy

**سها** · 1394 دي 12، 22:43

سلام
از نظر جسمی مشکل دارین..
خودتونو تقویت کنین!
و ب پزشک مراجعه کنین..
خوشبین باشین..همیشه ک همه چی اتفاق عجیبی نیست.. 53258zu2qvp1d9v

در پناه خدا..
یاعلی.

**alOne but Happy** · 1394 دي 12، 23:55

خداوندا
آنان که به من بدی کردند، سکوت را به من آموختند!
آنان که از من انتقاد کردند، راه درست زیستن را به من آموختند!
آنان که مرا تحقیر کردند، صبر و تحمل را به من آموختند!
آنان که به من خوبی کردند، انسانیت را به من آموختند!
پس ای مهربانم...
به همه آنهایی که در رشد من سهمی داشتند، خیر دنیا و آخرت عطا فرما!
53258zu2qvp1d9v

امیدوارم روزی این نوشته را با تمام وجودمممم درک کنمممممم 53258zu2qvp1d9v

**meysam tanha** · 1394 دي 13، 8:27

(1394 دي 12، 22:34)پارادایس نوشته است: نمیدونم چن روزه انرژی هام کم میشه یهو خالی میکنم
خسته میشم یهو کم حوصله
سر دردای شدید
با یه عالمه کار و پروژه و درس و نرم افزار
ریخته سرم
تمام بدنم درد میکنه
نمیدونم چه بلایی داره سرم میاد
من اینطوری نبودم

سلام به سایت راز 4 فصل یه سری بزنید. شاید دلیلش کاهش انرژی های فیزیکی باشه. من نرم افزارش رو هم خریدم. وقتی انرژی هات پایین باشه همینطوری میشی داداش. اگه خواستی تاریخ تول دقیقت رو بده تا بگم انرژی های جسمی و ... در چه اندازه ای هستن.

**انگیزه پاکی** · 1394 دي 13، 22:31

بلا تکلیفی بد چیزیه
چند وقتیه منتظر یه خبرم تا تکلیفم روشن بشه ولی انگار قرار نیست این موضوع مشخص بشه
یه استرس بدی افتاده به جونم که واقعا نمیدونم چیکار کنم باهاش
همزمان بعضی وقتا حالتهای افسردگی و کرختی هم میاد سراغم
نمیدونم دقیقا از این بلاتکلیفی اینطوری شدم یا موضوع چیز دیگه ایه
از این زندگی تکراری و یکنواختم شاکی ام ولی نمیدونم به خودم پیله کنم یا شکایت از کسی دیگه کنم
امیدوارم حال همه خوب باشه حال منم خوب بشه
خدایا آرامم کن...همین Khansariha (56)