امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

سلام

مقدمه یک:
امروز دندون پزشکی بودم.. برا معاینه..
رنگِ پریده..تیک عصبی و اضطراب م کاملا نمایان بود.. همراهم در حالی ک میخندید گفت تو و این همه استرس؟؟ چته؟؟

گفتم همیشه میترسم از خرابی دندون و مشکلاتش.. گفت خب هر چی هم باشه درمان داره..ته تهش هم مصنوعی و ب حال من خندید!
عصبی شدم حتی از فکرش و اخمش کردم!

مقدمه دو:
ی روز از دندانپزشکی اومد خونه. تازه روکش کرده بود.
ی سنگ تو غذا پیدا شد و رفت زیر دندونش. با این ک چیزی نشد اما داد زد سر مامانش و تندی کرد ک  حواستو جمع کن !
مامانش گفت ببخشین!!



درد دل:
امروز وقتی کارم تمام شد یادم افتاد ب اون.. ب روزای آخرش.. ب وقتی ک دندونهای مرتب و خوشگلش (ب خاطر چند تا عامل ) سابیده شده بود. زرد بود و حتی دو تاش شکست. یادم افتاد همون مامان دندوناشو پاک میکرد تا خرابتر نشه و آه میکشید!
ب خودم گفتم سها کجای کاری؟؟؟؟

خدایا ب تو پناه میبرم از شر همه بدی های ک دارم پیدا میکنم تو خودم..
خدایا ب تو پناه میبرم از ناتوانی هام ..
خدایا ب تو پناه میبرم از خودم!

در پناه خدا.
یاعلی.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

حضرت علی در مورد ولی عصر امام دوازدهم فرمود : هو الشرید الطرید الفرید الوحید
 اوست طرد شده ی آواره ی تنها و یگانه است
 Khansariha (60) Khansariha (60) Khansariha (60) Khansariha (60)
.
.
.
فدات عمر هزار سالت شم که پاکی طرفدار نداره و ناپاکی و شهوات پرطرفدار .... 
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


اعتراف می کنم که من 100 درصد یه معتادم.
دو راه بیشتر ندارم:
1- خودم به خودم کمک کنم و تنهایی ترک کنم
2- از دیگران کمک بگیرم . (رفتن به گروه ترک معتادان جنسی گمنام)
یکی از این دو راه رو باید انتخاب کنم.
من از خود می پرسم، شما چطور؟

آیا اعتیاد یک نوع بیماری است؟؟

اعتیاد جنسی چیست؟؟

آیا من یک معتاد جنسی هستم؟؟

چگونه می توانم بفهمم که یک معتاد جنسی هستم؟؟

دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
این برق در کمین گیاه کسی مباد
از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید
هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد
از توبهٔ شکسته، زمین گیر خجلتم
این شیشهٔ شکسته به راه کسی مباد
یا رب که هیچ دیده ز پرواز بی محل
منت‌پذیر از پر کاه کسی مباد
لرزد دلم ز قامت خم همچو برگ بید
دیوار پی‌گسسته پناه کسی مباد
در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم
بیش از شمار، جرم و گناه کسی مباد
صائب دلم سیاه شد از کثرت گناه
این ابر تیره پردهٔ ماه کسی مباد
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراسته معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
آخر نه منم تنها در بادیه سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد
بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد
فضلست اگرم خوانی عدلست اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد
تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد 
سعدی 53
https://soundcloud.com/delnavazan2/hoshyar-kasi-bayad
 سپاس شده توسط
یه موقعی دور اون میدون
از دخترا و پسرا جای سوزن انداختن نبود
تجمع اصلیشونم محدوده همون خیابونی که من امشب ازش می گذشتم
چند قدم مونده به میدونگاه
یه موش خیلی بزرگ بود
اروم داشت خوراکیشو میخورد
متوجه من نبود
من داشتم همینطوری رقصان و کیف کنان می امدم
دیدمش چند لحظه ایستادم بعد رفتم که مسیرمو از اون طرف خیابون ادامه بدم
برگشتم دورادور دیدمش
همون موشیه که خیلی وحشتناکه که از دیدنش میترسیم مخصوصا نسبت به موش بودنش خیلی بزرگ بود
ولی در اون لحظه دیدم که چه بیچاره است
دلم براش یه طوری شد
اون موجود چندش حالا بیشتر حقیر و بیشتر از اون قابل ترحم می نمود
اون دست خیابون چهارتاپسر کم سال دور هم جمع بودن
با هم سیگار می کشیدن
شاید سیگار تو شب سرد زمستونی می چسبه
نکشیدم نمی دونم
ولی هوای خوبی نداشت
اون همه شور و شوق چند سال پیش برای بچه هایی که دنبال عشق می ریختن تو خیابونا تبدیل شده بود به یه خیابون ساکت و موش و چهار تا پسر که دور هم سیگار می کشیدن و یکی که اون طرف تنها نشسته بود
و ماشینایی که رد می شدن و بوق می زدن و چراغ می دادن

یه احساس سرد تو دلم بود
تاسف بود
تو مسیر برگشت دوباره از اون محدوده رد شدم

یه موقعی چه هوسناک بود برام قدم زدن از بالای اون خیابان تا دور میدونش
امشب نبودم
به حسرت گذشت
وقتی کم سال بودم هیچ وقت با بقیه بُـر نمی خوردم تو همچین جاهایی
اهل این کارا نبودم
ولی دلم گرفت
نوجوونای شهر ما کجان؟
جدا نووجوونای شهر ما الان کجا جمع می شن؟
چرا شهر پر از دختر پسر جوون نیست؟


چقدر اون چهره شهر زیباتر بود
پر از صدا و اشتیاق
حالا اشتیاق دختر پسرای 16 ساله داره تو تلگرام و وایبر و فیس بوک و .. هدر می ره
دیگه نامه های عاشقانه نمی نویسن! یه کلیک و یه لایک!

دلم برای خودم سوخت

امشب با خودم گفتم
اگر سفر از من باید
سفر از این شهر باید
ولی به کجا؟
دیگه اون اشتیاق رو نمی بینم


امشب سکوت به دیدارم امد

[تصویر:  nasimhayat.png]
دلم خیلی تنگ شده
اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر برم
[تصویر:  Untitled.jpg]
چرا من اینقدر این چند روزه دلم برای امام زمان تنگ شده 

واقعا احساس می کنم یه گمشده تو زندگیم دارم که جز اون گمشده ای ندارم

این پوستر ساده رو امروز طراحی کردم  فردا پرینت میگیرم a4 میچسبونم دیوار اتاقم

[تصویر:  14271928896914263790.jpg]
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط
سلاممم چقدر بده بی خبری و دوری از دوستات امروز یکی از دوستام بهم زنگ زد فهمیدم پدرش فوت شده خیلی ناراحت شدم.اخه دوستم ایران نیست! Shy هی چه دوران خوبی داشتیم 53258zu2qvp1d9v 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


خدارحمتش کنه
Shy
خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم,ولی امروز دلم گرفت,حس میکنم زیاد هوله میرم از زیر کارام,کلا رفتار هوله رفتن پیدا کردم و تو خیلی از کارها اینطوره Shy
یعنی خودمو مشغول میکنم به چیزای ریز تا چیزای مهم یادم بره Shy
[img=0x0]http://8pic.ir/images/u2kig0x2xk6igwj759y.png[/img][تصویر:  QS_7c5f964da77044e88497dbf7f765d819.jpg]
 سپاس شده توسط
(1394 دي 21، 23:10)پارادایس نوشته است: خدارحمتش کنه
Shy
تشکر 53
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
این رو تا الآن پیش خودم نگه داشته بودم:

شاید حدوداً 3 سال پیش بود،
نزدیکای نیمه شب،
تنها بودم،
حیا نکردم و مرتکب گناه شدم،
دقایقی گذشت،
من هنوز بیدار بودم،
احساس کردم داره زمین میلرزه،
دل من هم لرزید،
سر جام خشکم زده بود،
زمین لرزه خفیف بود ولی منو حسابی ترسوند
به خودم گفتم اگه با این حالت و با این گناه مرگ بر من عارض میشد چیکار میکردم
ولی دیدم فقط این نیست
کوله باری از گناه روی دوشم سنگینی میکنه
واقعا برای خدا کاری نداشت منو ببره... منی که از ی لحظه بعد از خودم خبر ندارم
احساس کردم بازم فرصت دارم، فرصت توبه و بازگشت
چقدر خدا خوبه با اینکه میتونه انتقام بگیره باز هم مهلت میده
مهلت پشت مهلت...
خدا نکنه مهلت ها تموم بشه و حسرت باقی بمونه

...اَنَا الَّذى اَمْهَلْتَنى فَمَا ارْعَوَیْتُ وَسَتَرْتَ عَلىَّ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ
منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى ولى من شرم نکردم

وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصى فَتَعَدَّیْتُ وَاَسْقَطْتَنى مِنْ عَیْنِکَ فَما بالَیْتُ
و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم

فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلَتْنى وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنى حَتّى کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنى...
پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى...

...فَمالى لا اَبْکى اَبْکى لِخُروُجِ نَفْسى اَبْکى لِظُلْمَهِ قَبْرى اَبْکى لِضیقِ لَحَدى
پس چرا گریه نکنم ؟ گریه کنم براى جان دادنم، گریه کنم براى تاریکى قبرم، گریه کنم براى تنگى لحدم

اَبْکى لِسُؤالِ مُنْکَرٍ وَنَکیرٍ اِیّاىَ اَبْکى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْیاناً ذَلیلاً حامِلاً ثِقْلى.
گریه کنم براى سؤال نکیرو منکر از من، گریه کنم براى بیرون آمدنم از قبر برهنه و خوار، در حالی که باری گران بر دوش دارم.
...............
مالى کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَُحَتْ سَریرَتى وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسى عَرَضَتْلى بَلِیَّهٌ اَزالَتْ قَدَمى وَحالَتْ بَیْنى وَبَیْنَ خِدْمَتِکَ...   اَوْ لَعَلَّکَ..........؟؟؟
مرا چه شده است که هرگاه با خود گفتم باطن و درونم نیکو شده و گمان کردم که به مجالس اهل توبه نزدیک شده ام ناگاه حادثه ای رخ می نماید که قدم هایم را از این راه پس می کشاند و میان من و خدمت به آستانت فاصله می اندازد...   شاید..........؟؟؟
خیلی حرفاتون خوب بود آقا حسام واقعاااااااااااا خدااااااااااایا چرا اینقدر خوبی؟؟
ممنون که اینقدرررررررررر مهربونییییییییییییییی........خدایا مهلتم رو ازم نگیررررررررررر... 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


از چیزی که این شبا ازش واهمه دارم همین شوکییه که یهو تو خونه بهم وارد میشه از تضاد اتفاقای بیرون و داخل خونه با هم
کدوم واقعی ترن و ماندگارتر اونچه که معلومه و مشخص
غم تو دلم کم نمیشه دیگه هیچی قشنگ نیست
چیزی مثل قبل نیست
Shy
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: