امتیاز موضوع:
  • 24 رأی - میانگین امتیازات: 4.08
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درد دل های شما

اوه اوه داداش رضا عصبانی شد من که در رفتم  4chsmu1
فرهنگ داداش رضا فرهنگ باید همینا یاد بگیریم فرهنگا درست کنیم
 سپاس شده توسط
ارزیابی:
 خیلی خوب بودم این مدت، از خودم راضیم، مث چی فقط کار کردم، ولی خب الان دوباره بعد یه مدت خسته شدم و دیشب سه بار شکستم 65 
وقتی می شکنم نای بلند شدن ندارم : Hanghead
از بس این حرفا که هیج وقت تسلیم نشو و فلان و بهمان رو به خودم گفتم دیگه وقتی اینو می شنوم خندم میگیره Gigglesmile  
------------------------------------------
کلا بحث تجربس
میگن آدم عاقل یه اشتباهو دوبار تکرار نمیکنه
چرا وقتی من هوای چشامو ندارم و می شکنم و ناراحت میشم از این قضیه، تجربه نمیشه برام تا دیگه سر این موضوع نشکنم؟
چرا وقتی میدونم و برام تجربه میشه که نمیشه به این مردم اعتماد کرد، دوباره اعتماد میکنم و دوباره تاوان پس میدم؟
یعنی من عاقل نیستم؟ Khansariha (56)
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
(1396 اسفند 3، 13:06)smwarrior نوشته است:
(1396 اسفند 3، 9:13)rezaKy نوشته است: چرا توی زندگی خصوصی مردم سرک میکشن؟ عکسای پروفایل طرفو از اول تا اخر زیر و رو میکنن. کنجکاون بدونن x دوست پسر داره یا نه.. یا اون پسره کنار y چه نسبتی باهاش داره یا z که عکس گل گذاشته، کی بهش گل داده.. چرا یاد نمیگیریم که سرمون به کار خودمون باشه و چشمامون توی زندگی اینو اون نباشه؟  چرا یاد نمیگیریم که کنجکاوی تعریف داره. به این میگن فضولی.

اگه اینجوری بود که دنیا گلستان بود 4chsmu1
ولی بنظرم بهتره وقتی میدونیم فرهنگمون چیه نیایم مواردی ک باعث فضولی میشه رو جلو چش دیگران بذاریم
مثلا چند وقت پیش.یکی از فالویینگام رفته بود بیرون ساعت ۲شب لایو گذاشته بود تو ماشینم دوتا پسر بودن22که همه میدونستن فامیلش نیستن
بعد فرداییش میومد هی مینوشت چرا به من گیر میدین:/
خوب وقتی میدونه فرهنگ چیه چرا باید برا همه بذارتش و انتظار داشته باشه یه شبه فرهنگ سازی شه:/
ما باید قبول کنیم فرهنگمون عقبه حداقل یه ۳۰۰سال:/


حرف بجا و کاملا درستیه.. البته در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفته.  حالا من غیرتی شدم و کلی سر اون دوستم غر زدم.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
سلام
می گم هیچ دقت کردین وقتی من و شما یه عکس رو تو یه شبکه اجتماعی می ذاریم می خوایم همه ببینن ؟ اگر تو گوشیمون بود یکی چک می کرد می شد فوضولی ولی وقتی گذاشتی تو معرض دید دیگه معنیش فوضولی نیست

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
منم تا همین چند وقت پیش فکر میکردم که ما مردم بی فرهنگی هستیم...کلا هر کی ازم میپرسید ما چرا فلان مشکل اقتصادی رو داریم؟ میگفتم فرهنگیه...چرا فساد زیاده؟ خب چون فرهنگ خرابه
تا اینکه چند وقت پیش یه نخبه ای در پاسخ به اینکه چرا در مواقع بحرانهایی مثل آتش سوزی و زلزله و ...مردم سلفی میگیرن.این پاسخ رو داد؟ از جماعتی که تا ۲۰۰ سال پیش ۹۰ درصدشون تو چادر زندگی میکردن چه انتظاری داری؟
این جمله مثه یه پتک رو سرم اومد؟؟؟ حس حقارت و خودکم بینی بهم دست داد...
شروع کردم به سرچ کردن...بچه ها خیلی از قضایایی که جامعه ما بهش دچاره مختص ما نیست خیلی از جاهای به اصطلاح توسعه یافته دنیا هم بهش دچارن...از دنیای مجازی بگیر تا سلفی گرفتن تا روابط با جنس مخالف...نوع بشر بهش دچاره...منتهی شدت و ضعفش به فرهنگ برنمیگرده دو چیز درونش دخیله:1- قانون 2- آموزش
چند وقت پیش داشتم یه تحقیق انجام میدادم که چرا مصرف برق ما بالاس برای انگلستان پایینه...جواب سر راست متخصصان حوزه برق یه چی بود...بله ما فرهنگ استفاده نداریم...
اما دیگه پاسخ دادن هر چیز با کلمه فرهنگ تو کت من نرفت... اینجا من و استادم نشون دادیم بخاطر قانونه وگرنه اون انگلیسی هم دلش میخاد مثه من بی رویه مصرف کنه...
اما اینو چرا اینجا گفتم؟
بچه ها ما میخایم فردا پدر یا مادر بشیم ما میخوایم تربیت یه نسل رو به عهده بگیریم...این دیگه به حکومت ربط نداره ما مسئولیم...به فرزندانمون هرگز و هرگز نگیم که ما عقب مانده فرهنگی هستیم نگیم در جامعه ای زندگی میکنه که ۲۰۰ سال پیش تو چادر بوده و خواه ناخواه باید سیر توسعه رو بگذرونه که همین مسیرشه تا خیلی چیزا عادی بشه( این فقط یکی از صدها نظریات توسعه اس که امروزه هم مطروده) بهش اعتماد به نفس بدیم که به دینش به کشورش به نژادش به تاریخش افتخار کنه و بهش یاد بدیم به قانون احترام بزاره...
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
فعالیتا ماشالا بالاس. ایول به همه.
راجب چیزی که میتوانم خانوم گفتن، بله دقیقا درسته. این وسط بحث privacy پیش میاد که شبکه های اجتماعی قرار دادن. اگه نخایم کسی عکسامون رو ببینه میتونیم قفل کنیم پیج رو. توی تلگرام هم اگه نمیخایم عکسمون دیده بشه میتونیم نذاریم روی پروفایلمون.
حالا فرض کنیم شخصی، مسیجی از من فوروارد میکنه. اون شخصی که براش فوروارد شده، میتونه تا تهِ عکسای پروفایل منو درنیاورده بیخیال پروفایلم نشه.
نتیجه گیری من اینه که حریم شخصی توی مجازی اینه اگه به فاوور هامون اعتماد کردیم، اونا هم به ما احترام بذارن و مواظب باشن که غریبه/نامحرم عکسی یا چیز شخصی ای از ما نبینه.
_____________
همساده جون من با اون نخبه مخالفم چون نوع زندگی دلیل عقب موندگی نمیتونه باشه... ما هرچی هستیم خودمون انتخاب کردیم که اونجوری باشیم. همه چی برمیگرده طرز فکرمون. ما با سرانه ی مطالعه ی حدود 7 دقیقه در روز چه چیزیمون میتونه سرجاش باشه.. من جای اون نخبه بودم، میگفتم از ملتی که سرانه مطالعه شون در حد 7 دقیقه در روز هست، چه انتظاری داریم؟
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
خدایا همین وقت اذان دلم برات تنگ شد... 
خدایا میخوام خوب بشم 
صاف بشم 
راهش با تو 
خدایا بخاطر تو میگذرم از دلم.. از خواسته هام ... از هوس ام
خودت خوبشو نصیبم کن
خودت آروم دلم باش
ای زیباترین
 سپاس شده توسط
نقل قول: مساده جون من با اون نخبه مخالفم چون نوع زندگی دلیل عقب موندگی نمیتونه باشه... ما هرچی هستیم خودمون انتخاب کردیم که اونجوری باشیم. همه چی برمیگرده طرز فکرمون. ما با سرانه ی مطالعه ی حدود 7 دقیقه در روز چه چیزیمون میتونه سرجاش باشه.. من جای اون نخبه بودم، میگفتم از ملتی که سرانه مطالعه شون در حد 7 دقیقه در روز هست، چه انتظاری داریم؟
تاثیر کتاب خوندن چیه؟ واقعا با کتاب خوندن و مطالعه کردن درست چی درست میشه که به واسطه اون فرهنگ بالا میره؟
اگه این 7دقیقه روزانه 1 ساعت بود به نظرت چه تفاوتی میکرد؟
خودت  روزانه چقدر کتاب میخونی؟ تو چه زمینه هایی میخونی؟ الان چی میخونی؟
         
                             اگر از میان جهنم می گذری به راهت ادامه بده.
                                                       
 سپاس شده توسط
خیلی سخته عشق زمینی رو تبدیل به عشق اسمونی کرد
اخه خدا این چ راهیه که منو توش گذاشتی، نا شکری نمیکنم اما از این میترسم روسیاهت کنم
 سپاس شده توسط
(1396 اسفند 5، 13:48)engineer نوشته است:
نقل قول: مساده جون من با اون نخبه مخالفم چون نوع زندگی دلیل عقب موندگی نمیتونه باشه... ما هرچی هستیم خودمون انتخاب کردیم که اونجوری باشیم. همه چی برمیگرده طرز فکرمون. ما با سرانه ی مطالعه ی حدود 7 دقیقه در روز چه چیزیمون میتونه سرجاش باشه.. من جای اون نخبه بودم، میگفتم از ملتی که سرانه مطالعه شون در حد 7 دقیقه در روز هست، چه انتظاری داریم؟
تاثیر کتاب خوندن چیه؟ واقعا با کتاب خوندن و مطالعه کردن درست چی درست میشه که به واسطه اون فرهنگ بالا میره؟
اگه این 7دقیقه روزانه 1 ساعت بود به نظرت چه تفاوتی میکرد؟
خودت  روزانه چقدر کتاب میخونی؟ تو چه زمینه هایی میخونی؟ الان چی میخونی؟



قطعا رابطه مستقیم داره مهندس جون. سرانه مطالعه چین و ژاپن و کشورای پیشرفته به طرز معنا داری بالاس. من خودم الان کتاب تاریخچه زمان رو دارم میخونم. تقریبا از شهریور امسال شروع کردم کتاب میخونم به صورت درست حسابی و جدی. کتابایی هم که میخونم همرو تاریخ شروع و پایانشو توی یه جدول اکسل برای خودم میزنم. واقعا کتاب تاثیر شگفت انگیزی داره. من الان میتونم حدودا 10 11 خط بنویسم راجب اینکه چطوری دیدم عوض شد نسبت به بعضی مسائل ولی خب طولانی میشه و حوصله خوندنشو بچه ها شاید نداشته باشن. واقعا کتابایی مثل جنایت و مکافات، مسخ، بیگانه، صدسال تنهایی، اصن واقعا تاثیر بزرگی گذاشتن روی من. خیلی برای خودم جالبه چون قشنگ روند تغییر کردن افکار و منطقمو حس کردم.
باید آدم خودش شروع کنه به مطالعه چون واقعا نمیشه توضیح داد که چه تاثیری داره. هر کسی باید خودش ببینه چه تاثیری میگیره از چیزایی که مطالعه میکنه
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
سلام هم کانونیها
من بعد از مدتی باز برگشتم
تو این مدت خیلی سختی بودو هست
خیلی شکستم خیلی حال روحیم داغونه
نیاز شدید به چندین روز استراحت دارم
ولی ذهنم سخت میگیره تقریبا هر دو روز گرفتارم
خیلی ناجور شده
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
[تصویر:  05_blue.png]
[تصویر:  shine_light_backgrounds_vector_537230.jpg]
 سپاس شده توسط
فکر میکنم یجورایی میشه گفت حال الانم استانه جنون رسیدم
اینکه نسبت به همه چی زندگیت بیتفاوت شی و دلت بخواد تو عالم خودتو و پر از لغزش باشی ولی برات مهم باشه که گناه نکنی و شیطان رو روسفید نکنی عحیبه برام چون تناقض دارم
اینکه دیگه مردن و زنده بودنم مهم نیست برام و از طرفی دلم میخواد قبل مردن ازدواج کنم
اینکه تمام سعیمو میکنم تا به سمت لغزش کشیده نشم و با توان کمی که دارم کلی برنامه دارم اما باز شرایط تنهایی و خطرساز رو برای خودم مهیا میکنم
و ....
خودم با خودم در تناقض با ضد خودم مشکل دارم و مدام سویچ میشم بین این دو و نمیدونم اخرش چی میشه
دلم میخواد هم به عشق برسم و عشق به عشقش برسه
اینکه کمک میکنم به ادمی که داره بهم ضربه میزنه در حالی که خودم پر از زخم نیاز به کمک دارم
اینکه هر لحظه ممکنه بخوابم و لحظه ایی دیگه نباشه برای بیدار شدن ولی باز خئابیدن رو دوست دارم
و خیلی موارد دیگه که از گفتنش حوصله ام سر میره
و شاید اینکه در حال سرگیجه و گنگی و بیحال شدن اصرار به حرف زدم دارم تا اروم شم
خدابزرگه
 سپاس شده توسط
به نظر من عشق زمینی یه مسیره.. یه حالت گذار که آدمو بزرگ میکنه. روح آدمو صاف میکنه، جلا میده و صیقلی میکنه. عشق آدمو بزرگ میکنه و به آدم قدرت میده.
این عشق زمینی فقط یه تجلی از عشق خدایی و ابدیه. یه نوشته دارم که زدمش به دیوار اتاقم.  میگه خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن.
عاشق باشین بدون چشمداشت. و انتظار بازگشت.
خدایا کمکمون کن که فقط برای عشق، عاشق باشیم نه برای شخص.
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 سپاس شده توسط
خسته ام 
انقدری که نمی تونم حرف بزنم
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان