(1397 خرداد 16، 11:56)darling نوشته است: هرسال انگار گناهکار تر از سال پیش میشم
اعتقاداتمم کمتر میشه انگار
نمیدونم دیگه چی درسته چی نادرست
سالهای قبل حضور پررنگی تو مراسمات سوگواری داشتم ولی الان نه
دیشب مادرم هرچقد اصرار کرد بیا بریم هیئت نتونستم برم
پای رفتن نداشتم ولی خونه دعای جوشن کبیر خوندم و تموم سعیمو کردم که دلمو صاف کنم و فقط به قرب الهی فکر کنم
ولی قرآن سر نگرفتم و بعداز دعا یکم با خدا صحبت کردم و خوابیدم
یکی به من بگه این نوع سوگواری قبوله؟!ااصن عزاداری محسوب میشه؟!
فکر میکردم این مشکل خودمه فقط...نگو همه داریم اینجوری میشیم
نمیخام حرفای آخرالزمانی بزنم شاید الان اصلا وسط زمان باشیم و صد نسل بعد من بشه بهش بگیم اخرالزمان...ولی واقعا الان جوری شده موندن بر دین حق مثه نگه داشتن آتش در دست شده.من با قدیمی ترها که صحبت میکنم به اینکه سخت شده همه موافقن
از هر طرف یه شبهه میاد
از هر طرف یکی که واست بزرگه و قبولش داری حرفی میزنه و کاری میکنه که همه چی رو زیر سوال میبره
سرت رو به هر سمتی هم میچرخونی پر شده عرفان های نوظهور که میبینی از تویی که ادعای دینداریت میاد بهتر رفتار میکنن و بهتر زندگی میکنند
من چون سعی میکنم هر اتفاقی که میفته راجع به حقانبت مذهبم و دینم سرسری نگذرم خیلی از این سه مساله بالا رو با تلاش و مطالعه و پرسش و فکر سعی میکنم حل کنم. یعنی سعی در آپدیت کردن خودم دارم
ولی برای من از همه اینها مهمتر اینه
ا باید قبول کرد وقتی همه چی میخوریم همه حرفی میزنیم همه کاری میکنیم همه چی رو میبینیم و حد و مرزامون کم رنگ شده مسلما معنویت آدم کم میشه...
میدونی یعنی میدونم نمازصبح خوبه میدونم احیا میگیرم حالم خوب میشه میدونم قرآن بخونم حس خوب بهم دست میده ولی نمیکنم یعنی اینکه میگن کارای زشت سلب توفیق میکنن رو به عینه میبینم