امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

مسابقات همگانی (سرپرست: لئا)

نقل قول: شوت شدم بیرون
Khansariha (13) Khansariha (13)  ببخشید خب خنده دار میگی
به قول داداش همساده تو رهروان هم بحث همین بود.

یه جمله بگم : به خدا اگر کسی درد نکشیده باشه ، نمی فهمه.
ممکنه راهکار خوب بده ها ، ولی آدم رو نمی فهمه.

اینجا بچه ها همدیگر رو درک می کنن از سها خانم بگیر تا عضوی که همین امروز اومده کانون.
و این خوبه.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 به نام خدا
قرار شده بحث های مهم راجع به خودارضایی و روشهای ترک رو اینجا بزاریم.هر چی اسپم خواستیم هر چی شوخی طنز بحث درسی و هر چیزی که باعث بشه حال و هوامون عوض بشه تو انجمن شبانه روزی 
لطفا بیاین اینجا فقط مطالب هوشیاری بزاریم.

فکر نکنم یه دوست همدرد که به عنوان مهمان داره کانون رو میبینه از شوخی ها و حرفهای غیر جدی ما چیز زیادی دستگیرش بشه. یا اصلا تمایلی به دیدن و خوندن اونا داشته باشه.

ما در قبال اونها هم مسئولیم. که یه سری جاها مطالب جدی تر بزاریم بدون شوخی و بحث های حاشیه ای فقط و فقط راجه به هوشیاری جنسی و روشهای مهار خود ارضایی.

همه موافقین دوستان؟

اگه موافقین که  هر کسی تجربه مشابهی راجع به این پارگراف داره یا حسی داره یا احساس شخصی یا چیزی دستگیرش شد راجع به این لطفا بگه تا همه استفاده کنیم. تا منم یه فیدبکی ببینم و دلگرم بشم ادامه تجربه رو بزارم 303
...................................................................




تجربه یکی از دوستان همدرد


" بیست ساله بودم که در دانشگاه با اولین دختری که عاشقش شدم ازدواج کردم. چه تحولی برای تمرین اعتیاد جنسی! رابطه با جنس مخالف. تجربه جدید و شگفت انگیزی برایم بود. چه آرامشی! دیگر مجبور نبودم برای ارضا شدنم به خودارضایی پناه ببرم. اما چه خیال باطلی! پش از چند هفته دوباره خودارضایی را آغاز کردم. دوباره! چرا؟ من که مشکل جنسی در رابطه زناشویی نداشتم. پریشانی باعث شد برای کمک خواستن به یک مشاور مراجعه کنم.
جلسه مشاوره به خوبی پیش رفت. ما به خوبی از همه چیز و همه دری صحبت کردیم؛ غیر از آن چیزی که من بخاطرش به آنجا مراجعه کرده بودم. نمیتوانستم خودم را راضی کنم که درباره مشکل خودارضایی ام سخنی بر لب بیاورم. بسیار شرم آور بود. به جای آنکه از مشکلم صحبت کنم، یکباره از دهان پرید:" فلانی را در دانشگاه میشناسید؟" و اسم یک شخص را بردم. " فکر میکنم او خودارضایی میکند! این افتضاح نیست؟"
مشاورم با تعجب به من نگاه کرد، اما هیچ حرفی به من نزد و من با یک آرامش مبهم آنجا را ترک کردم و چند ساعت بعد دوباره مشغول افراط در شهوترانی بودم...

ادامه دارد...
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1394 مرداد 13، 10:53)همساده نوشته است:  به نام خدا
قرار شده بحث های مهم راجع به خودارضایی و روشهای ترک رو اینجا بزاریم.هر چی اسپم خواستیم هر چی شوخی طنز بحث درسی و هر چیزی که باعث بشه حال و هوامون عوض بشه تو انجمن شبانه روزی 
لطفا بیاین اینجا فقط مطالب هوشیاری بزاریم.

فکر نکنم یه دوست همدرد که به عنوان مهمان داره کانون رو میبینه از شوخی ها و حرفهای غیر جدی ما چیز زیادی دستگیرش بشه. یا اصلا تمایلی به دیدن و خوندن اونا داشته باشه.

ما در قبال اونها هم مسئولیم. که یه سری جاها مطالب جدی تر بزاریم بدون شوخی و بحث های حاشیه ای فقط و فقط راجه به هوشیاری جنسی و روشهای مهار خود ارضایی.

همه موافقین دوستان؟

اگه موافقین که  هر کسی تجربه مشابهی راجع به این پارگراف داره یا حسی داره یا احساس شخصی یا چیزی دستگیرش شد راجع به این لطفا بگه تا همه استفاده کنیم. تا منم یه فیدبکی ببینم و دلگرم بشم ادامه تجربه رو بزارم 303
...................................................................


تجربه یکی از دوستان همدرد


" بیست ساله بودم که در دانشگاه با اولین دختری که عاشقش شدم ازدواج کردم. چه تحولی برای تمرین اعتیاد جنسی! رابطه با جنس مخالف. تجربه جدید و شگفت انگیزی برایم بود. چه آرامشی! دیگر مجبور نبودم برای ارضا شدنم به خودارضایی پناه ببرم. اما چه خیال باطلی! پش از چند هفته دوباره خودارضایی را آغاز کردم. دوباره! چرا؟ من که مشکل جنسی در رابطه زناشویی نداشتم. پریشانی باعث شد برای کمک خواستن به یک مشاور مراجعه کنم.
جلسه مشاوره به خوبی پیش رفت. ما به خوبی از همه چیز و همه دری صحبت کردیم؛ غیر از آن چیزی که من بخاطرش به آنجا مراجعه کرده بودم. نمیتوانستم خودم را راضی کنم که درباره مشکل خودارضایی ام سخنی بر لب بیاورم. بسیار شرم آور بود. به جای آنکه از مشکلم صحبت کنم، یکباره از دهان پرید:" فلانی را در دانشگاه میشناسید؟" و اسم یک شخص را بردم. " فکر میکنم او خودارضایی میکند! این افتضاح نیست؟"
مشاورم با تعجب به من نگاه کرد، اما هیچ حرفی به من نزد و من با یک آرامش مبهم آنجا را ترک کردم و چند ساعت بعد دوباره مشغول افراط در شهوترانی بودم...

ادامه دارد...

من رفتم مشاور براش کلی سخن رانی کردم
آخرش گفت فکر کردم می خوای بگی اینا منجر به خ... هست
گفتم آره دیگه (نمی شد بخندم بهش ایضا نمی شد بزنمش)
گفت خب اون رو خودت باید حلش کنی یه مساله شخصیه دست دیگران نیست

خیلی خانم عزیزی بود

[تصویر:  nasimhayat.png]
نقل قول:
من رفتم مشاور براش کلی سخن رانی کردم
آخرش گفت فکر کردم می خوای بگی اینا منجر به خ... هست
گفتم آره دیگه (نمی شد بخندم بهش ایضا نمی شد بزنمش)
گفت خب اون رو خودت باید حلش کنی یه مساله شخصیه دست دیگران نیست

خیلی خانم عزیزی بود



واقعا؟ من که رفته بودم پیش روانشناسمون خیلی رک و روراست برام توضیح داد...البته حرفام به درد کسی نمیخوره...چون وضعیت من خیلی فرق

داره نمیتونم اینجا بنویسمش...

----------

اقای همساده این تجربیاتی که میذارید اگه میشه یهو بذاریدش...اینطوری بعد از خوندن بعضیا خیلی کنجکاو میشن ادامشو بدونن...

53
(1394 مرداد 13، 10:53)همساده نوشته است:  به نام خدا

تجربه یکی از دوستان همدرد



" بیست ساله بودم که در دانشگاه با اولین دختری که عاشقش شدم ازدواج کردم. چه تحولی برای تمرین اعتیاد جنسی! رابطه با جنس مخالف. تجربه جدید و شگفت انگیزی برایم بود. چه آرامشی! دیگر مجبور نبودم برای ارضا شدنم به خودارضایی پناه ببرم. اما چه خیال باطلی! پش از چند هفته دوباره خودارضایی را آغاز کردم. دوباره! چرا؟ من که مشکل جنسی در رابطه زناشویی نداشتم. پریشانی باعث شد برای کمک خواستن به یک مشاور مراجعه کنم.
جلسه مشاوره به خوبی پیش رفت. ما به خوبی از همه چیز و همه دری صحبت کردیم؛ غیر از آن چیزی که من بخاطرش به آنجا مراجعه کرده بودم. نمیتوانستم خودم را راضی کنم که درباره مشکل خودارضایی ام سخنی بر لب بیاورم. بسیار شرم آور بود. به جای آنکه از مشکلم صحبت کنم، یکباره از دهان پرید:" فلانی را در دانشگاه میشناسید؟" و اسم یک شخص را بردم. " فکر میکنم او خودارضایی میکند! این افتضاح نیست؟"
مشاورم با تعجب به من نگاه کرد، اما هیچ حرفی به من نزد و من با یک آرامش مبهم آنجا را ترک کردم و چند ساعت بعد دوباره مشغول افراط در شهوترانی بودم...

ادامه دارد...

همساده جان دستت درد نکنه جدا به خاطر مطالب خوبت.

راستش من هم قبل از اومدنم به کانون فکر می کردم ازدواج خط پایانه ، اما این جا فهمیدم این طور نیست. خانه از پایبست ویرانه است.
این تفکر رو خیلی ها دارن ، می گن ما این کار رو انجام می دیم برای این که نیازمون رو ارضا کنیم و وقتی ازدواج کنیم نیازمون از راه دیگه ارضا می شه ، و دیگه نیازی به این کار نداریم.

اما فکر می کنم مشکل از اونجا ناشی بشه که واقعا کار ما (اکثر مواقع) از سر نیاز نیست ، از سر مشکلات روانیه که ما درگیرشیم. شاید البته.

منتظر ادامه مطلبتم. clapping
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سلام مرسی ب همه دوستانی که مشارکت کردن

تجریه یک دوست همدرد 


قسمت دوم


من این جربان را فراموش کرده بودم  تا اینکه زمانی که از پاکی من میگذشت؛ داشتم بر روی ترازنامه جبران خسارتم کار میکردم و اسم آن مردی را که از او نام برده بودم در فهرست جبران خسارت قید کردم. زمانی که بعد از سی و چهار سال او را پیدا کردم و به او زنگ زدم او از شنیدن صدای من هیجان زده شد. تا اینکه بالاخره دلیل تماسم را به او گفتم.
هنگامی که کاری را که کرده بودم برای او تعریف کردم، احساس شرم و گناه بر من غالب شد.این حس گناه و شرم با چنان وضوح و شدتی بر من فرود آمد که میخواستم دیوانه وار از خودم فرار کنم. اما دیگر جایی برای رفتن باقی نمانده بود. من ناچار بودم با احساساتم روبه رو شوم. این موضوع باعث شد که من در رابطه با این قضیه برای خود ترازنامه کوچکی بنویسم و پس از آن بود که فهمیدم واقعا چه اتفاقی افتاده است. سی و چهار سال قبل در اتاق آن مشاور به جای اعتراف به مشکل خودم، آن را به فرد دیگری نسبت دادم. من حتی آن فرد را نمیشناختم و نمیدانستم مشغول به چه کاری است. اما من نیاز به شخصی داشتم تا احساس گناه و شرم خودارضایی ام را برگردن بگیرد. هرکسی که میخواست باشد! این کار داشت مرا از پا درمیآورد و مچاله میکرد و دیگر نمیتوانستم آنرا متوقف کنم؛پس تصمیم گرفته بودم توسط فردی دیگر از شرش خلاص شوم. و این روش برای مدتی جواب داد. این باعث جلوگیری از رویارویی من با خودم شد.


ادامه دارد....


دوستان مشارکت لطفا Khansariha (8)
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
آقا ما سپاس میزنیم ینی مشارکت کردیم دیگه 128fs318181
حرف خاصی نداریم بزنیم
بقیه دوستانی هم ک مثل من حرفی برای گفتن ندارن ولی مشتاقن همساده حرفاش رو ادامه بده لطفا با زدن سپاس زیر پستای همساده این اشتیاق رو نشون بدن
حالا اگه بعدا ی وقتی چیزی به ذهن اومد ک گفتنش سودمند بود حتما میگیم
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
میدونی داداش به امید خدا
این حرفایی که بالاش ذکر میکنم تجربه یا مشارکت دوست همدرد برا من نیست. یه جاهاییشو ترجمه میکنم یه جاهایی شو از رو نوشته مینویسم یه جاهایی هم از رو فایل صوتی پیاده میکنم.
من عقلم به اینجور چیزا قد نمیده 42 .یعنی الان نمیده ایشالا بعدا میده. 4fvfcja
من این جلسات اسکایپی خارجکی ها رو شرکت کردم یه متن اینجوری میخونن بعد به نوبت هر کسی تجربه یا احساس شخصی نسبت بهش داره میگه. خدایی اونجا دعوا میشد سر اینکه کی حرف بزنه. همه میخواستن سهیم باشن. چون من این روش رو از اونا الگو برداری کردم به نظرم وقتی میتونیم یه استفاده بیشتری کنیم که خودمون هم حرف بزنیم. مسلما یه چیزایی وجود داره برا گفتن.
البته به این هم واقفم که این به پروسه طولانی مدته ایشالا من رنجش نگیرم و نرم شاید با کمک شما بتونیم این فرهنگ تجربه و مشارکت رو بیشتر جا بندازیم و همه کم کم  به نطق بیایم.و به امید خدا( الان این کدوم امید به خدا بود Vamonde ) در راهی که گلبرگ خانم و گل سرخ خانم شروع کردن با ترکچه و آجیل ترک که از حرفهایه خودمونه نه از خارج از جمعمون ، ما هم به یه نوبه دیگه قدم بزنیم. انشاالله 

البته یه نکته خیلی خیلی مهم اگه هنوز به اون امادگی نرسیدین که بعضی حرفها رو بزنین یا حس میکنین عدم صداقت ممکنه به وجود بیاد. ضرر مشارکت از سودش بیشتره. هیچی نگیم تا زمانی که صداقت شدید پیدا کنیم بهتره.اینم برگرفته از خارجکی ها بود 4
......................
اولین مشارکت رو خودم میکنم
راستش من معده درد داشتم رفتم دکتر چندتا سوال ازم کرد سیگار میکشی چیزی میخوری یا نه؟ بعد ازم پرسید خودارضایی میکنی. انگار آب یخ رو بدنم ریختن. منم گفتم نه بابا این چه حرفیه من نمازم قضا نمیشه!!!
واقعا دید بدی داشتم اون موقع فکر میکردم یه بیماری و مرض هستش اگه کسی بفهمه حتی اگه دکتر هم باشه طردم میکنه.
ولی خدا رو شکر الان اگه مشاوری یا دکتری ازم بپرسه صادقانه ماجرا رو میگم.
راجع به این قسمت دوم خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا من حاضرم جبران خسارت کنم آیا من واقعا شهامت اینو دارم یه روزی این کار رو انجام بدم؟ راستش الان به هیچ عنوان ولی وقتی هوشیارتر شدم چرا اینکار رو میکنم. گاهی به لیست جبران خسارتم فکر میکنم میبینم چقدر من اسیب زدم به بقیه اول از همه به خانوادم چه روزهایی رو که باعث اذیت و آزارشون شدم. بیخودی دعوا میکردم و جر و بحث راه مینداختم. اون موقع و چند سال بعدش میگفتم اینا طبیعیه بالاخره سن رشد و دوران بلوغ بوده ولی الان فهمیدم صداقت رو با نور بالا بتابونم به اعمالم مشخص میشه که باید مسئولیت اشتباهاتم رو بپذیرم.
بعد به جنس مخالفم واقعا تو قسمت مشکل اینو میگه" ما به فریب دادن عادت کرده بودیم". من  خیلی ریاکاری و فریب داشتم تو رابطه هام.
از خدا میخوام یه روز برسه که بتونم جبران کنم.خودش بهم شهامتشو میده به وقتش 53
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
سلام . امضام رو عوض کردم گفتم بیام اینجا هم همه ببینند هم یکم پز بدم....
[تصویر:  1_sy21.jpg]

عمر را ضایع مکن در معصیت
تا تر و تازه بمانی جاودان

نفس شومت را بکش کان دیو توست
تا ز جیبت سر برآرد حوریان


چون بکشتی نفس شومت را یقین
پای نه بر بام هفتم آسمان

[تصویر:  05_blue.png]
منم وقتی پست ها رو دیدم دلم خواست مشارکت کنم. قدر این داداش همساده رو بدونین و خواهشا مشارکت کنین. مشارکت یعنی راجع به اون موضوع تجربیات تون رو بگید. از نظر من تجربه بهترین حرف و سخنه.

نمیدونم چند وقت پیش بود؛ توی ماه رمضون بود فکر کنم خیلی بهم فشار اومده بود بیماریم فعال شده بود و شروع کردم به جستجو ... .
وارد فضای چت شدم و با یه دختر شروع کردم به چت. دقیقاً ما به فریب دادن عادت کرده بودیم . حالا غیر از فریب هایی که به خودم میدادم شروع کردم به خسارت زدن. اسم، سن، شهر و هر چیزی که ازم میپرسید رو دروغ میگفتم. تا اینکه نمیدونستم دارم چی تایپ میکنم. خودمو فریب دادم و گفتم منم غریزه دارم و با یک سوال خیلی وحشتناک قضیه رو باز کردم. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد ؟
بعد از یخورده توجیح خودم اون شخص به من گفت: خواهر داری ؟ انگار از یه دنیای دیگه به خودم اومدم. دلم میخواست زار زار گریه کنم ولی نتونستم.
این بیماری شوخی نداره و ریشه اش خلا ای هست که درون ما وجود داره. یک خلا احساسی-محبتی. فرقی نمیکنه؛ شهوت افراط گونه به فکر ارضای خودشه و ما باید کنترلش کنیم.

در ابتدا ما با مقدار کمی فکر خودارضایی میکردیم اما این به مراتب افزایش یافت. این بیماری بود که ما را اداره میکرد: به ما میگفت برو جلو اتفاقی نمیوفته و ... . بعدها با تصاویر و فیلم ها آشنا شدیم و بیماری خودش را به شیوه های وحشتناک تری بروز می داد. این یک بیماری افراط گونه است که ما با تا آخر عمر خواهد بود و قادر به از بین بردن آن نیستیم اما طبق برنامه ای مشخص میتوانیم آن را کنترل کنیم و از جهنم شخصی خود به بهبودی برسیم.

وقتی به خودم اومدم از اون خانوم خیلی معذرت خواهی کردم. اون بنده خدا هم منو بخشید و من خیلی پیشش درد دل کردم. به من گفت: بیچاره ... ترکش کن ! وقتی گفتم نمیشه، گفت به مادرت بگو. بغض گلمو گرفت. به سختی گفتم نمیشه، من سال هاست از اون دور شدم. خیلی دور ...
53
سلام....ممنونم از همساده که این بحث رو شروع کرد.تقریبا هممون عین همیم....این عذاب وجدان و به نظر میرسه همه تجربه کردن...خیلی هامونم مثله الان من خودشونو میپیچونن تا عذاب وجدان نداشته باشن...این تکنولوِژی خیلی خطرناکه...من ادمیو میشناسم که اصلا سراغ این چیزا نمیرفت...ولی با گرفتن یه گوشی به کل از این رو به اون رو شد...
دوستان بنظرتون همین شخصی که گفتید به چه علت بعد از ازدواج سراغ این کار رفت؟؟؟؟؟؟
ایا دلیلش سرد مزاج بودن همسر و گرم مزاج بودن خودش بوده؟؟؟؟؟
یا اینکه هردو اینه هم هستند و اون شخص بخاطر ادته قبلیش سراغ این کار رفته؟؟؟؟؟
من افرادی رو تو همین سایت دیدم که قبل از ازدواج خ.ا نمیکردن...ولی به علت سرد مزاج بودن همسرش شروع به این عمل کردن...
[تصویر:  et7_7.jpg]
علت خودارضایی هر شخص برمیگرده به خودش. اما بنظرم این ریشه ی این بیماری در همه ی ما مشترکه. و اون خلاء احساسی هست که درون ما وجود داره. ما از مشکلات فرار میکنیم و دنبال آرامش هستیم. این یک انحرافه که باعث بوجود اومدن جهنم شخصی در ما میشه. ما اینو میدونیم که اگه بیماریمونو کنترل نکنیم عاقبتی جز تیمارستان، قبرستان، بیمارستان و مرگ نخواهیم داشت. راستش آگاهی من زیاد نیست و کمه. شاید جواب های من درست نباشه اما مطمئنم بقیه ی دوستان جواب های بهتری دارن.  53
درست میگی رضا جان،
ولی برای خودمم سواله که چرا موقع مشکلات به جای پناه بردن به خدا، به همچین عمل زشتی رو میاریم...


(ببخشید که پستم اسپم نبود 17 )
سلام داداش سامر
مرسی از مشارکتت
راستش منم اطلاعاتم راجع به خودارضایی بعد از ازدواج فقط شنیده ها و خوانده هاست. تجربه روشن و مشخصی ندارم.
من حدس میزنم خیلی بهتره قبل از ازدواج خودارضایی و شهوت درمان بشه. البته نظرم عوض شده قبلا میگفتم هر کی خودارضایی کنه و درمان نشه بعد از ازدواج هم دچار یه مشکلی میشه. ولی الان با اینکه نود درصد دوستانی که خارج از اینجا دارم متاهل هستن. اینقدر قاطعانه دیگه نمیگم ازدواج علاج کار نیست. فکر کنم اگه اینجوری حرف بزنم یعنی دارم مغرورانه حرف میزنم. شاید برای یکی جواب بده ازدواج و علاج کار باشه.انشالله همه راهمون رو پیدا کنیم و در دوران تاهل زندگی بدون شهوت رو تجربه کنیم 53
راجع به سرد مزاج بودن و این حرفا یه پست گذاشتم چند ماه پیش راجع به خرافات و خودارضایی الان یادم نمیاد از کجا اونو نقل کردم که دوباره بنویسمش( شاید بگردی پیدا بشه)

ولی نوشته بود اینکه همسرم نمیتونه نیاز منو برطرف کنه یا اینکه من طبعم گرمه و نیازم خیلی بالاست. یک سری باور غلطه که مانع هوشیاری میشن.

ما فکر میکنیم با یک نگرش صحیح در هر شرایط و وضعیتی میشه هوشیار و بدون شهوت زندگی کرد.

ببخشین دیگه تجربیاتم ناقص ه و ناکافی ولی ایشالا اگه دوستان متاهل صلاح دونستن مشارکت میکنن.

ممنونم  303
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان