در سمت توام
دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم ...
هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کند ...
هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهان ها تو را صدا می زدم ...
کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام ...
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
زندگی با توست
همین حالاست...
زندگی همین حالاست...
بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد از بهر بوسهای ز لبش جان همیدهم اینم همیستاند و آنم نمیدهد مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین کان جا مجال بادوزانم نمیدهد چندان که بر کنار چو پرگار میشدم دوران چو نقطه ره به میانم نمیدهد شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی بدعهدی زمانه زمانم نمیدهد گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد