1394 ارديبهشت 27، 8:35
ویرایش شده
(1390 مهر 15، 22:09)Alireza 68 نوشته است: نامه ای به همسر
به نام خدا
سلام خانوم خوبین دنیا به کامه اصل حالتون چطوره؟ دلتون چطوره؟
گفتم یه نامه بنویسم براتون
.....
....................
یا کریم
نامه ای به همسر
به نام خدا
اینجا رو تازه پیدا کردم اولین باره که میخوام یه چیزی بنویسم توش فیلم بازی نکنم و مراعاتتو نکنم اولین باره یه چیزی مینویسم که تو نمیخونیش بلکه اعضای خانواده مجازیم میخوننش.
راستش خیلی درس دارم بعد از ظهر با استاد راهنما قرار دارم ولی این پست رو تو شبانه روزی دیدم به دلم افتاد منم یه نامه واست بنویسم.
میدونی این روزا تو یه حالت انقباض شدید هستم یه حالت انقلاب روحی خدا کنه نتیجه ش خیر باشه الان به خلقت و خدا و همه چی فکر میکنم.
خوب بریم سر اصل مطلب
همسر آینده میدونی گاهی وقتا ازت لجم میگیره که چرا اینقدر خوبی.خوب یه بار یه دعوایی کن یه فحشی بده یه کاری کن.انگار تو منو خوب شناختی میدونی منتظر بهونه هستم تا بزنم زیر همه چی ولی اون بهونه رو دستم نمیدی.بهت گفتم باید چادر بزاری گفتی چشم گفتم باید به خانوادت بگی گفتی چشم گفتم باید ارشد بگیری گفتی چشم اینجا نرو چشم اونجا برو چشم با فلانی ارتباط نداشته باش چشم آرایش اینجوری نکن چشم بابا بسه دیگه یه مخالفتی کن .اولین بار که مخالفت کردی بهت گفتم پیامک نده اینو که گفتم خیلی ناراحت شدی گفتی اتفاقی افتاده میخوای از زندگیت برم بیرون ؟منم گفتم نه فقط این کار عاقلانه نیست تو گفتی وقتی خانوادم میدونن خدا هم شاهده که حرف بد نزدیم با هم چرا میخوای ارتباط نباشه...میدونی من نتونستم اونجا بهت بگم ولی اینجا میگم...همسر آیندم منم اذیتم که رابطه م باهات قطع شده ولی خب تو نمیدونی من اسیر شهوتم نمیدونی من خودارضایی میکنم خیالپردازی میکنم...همیشه گفتی پاکیم باعث شده که با همه اخلاقای بدم بسازی...میدونی من ناخودآگاه با تو پاکم دست خودم نیست که بعد سه سال هنوز به فاصله یه متری ازت میشینم...میدونی فکر میکنم پاکی تو اجازه نداده که شهوت وارد رابطه بشه...ولی من میترسم که خراب کنم میترسم عشقمونو به شهوت آلوده کنم واسه همین ازت روز به روز بیشتر فاصله گرفتم...طاقت یه روز دوریمو نداشتی ولی الان سرد سرد شدی باهام...خوب تو از همه نظر به من سرتری آخه چرا باید عمرتو بزاری پای یه پسری که احوالاتش متغییره...روزی که تو رو به خواهرم نشون دادم و با هم حرف زدین گفت داداش دور اینو خط بکش این مظلومترین و معصومترین دختریه که تو عمرم دیدم...تو با این خشم غیر قابل مهارت اینو نابود میکنی...گفت اصن به تو نمیخوره تو یه آدمی میخوای که زرنگ و تیز باشه بتونه مهارت کنه این یه دختر ساده حرف گوش کنه که بهترین گزینه واسه ازدواجه ولی واسه تو نه...
راستش الان میفهمم که خواهرم راست میگه من همش به تو ضربه میزنم بهت آسیب میزنم...تا الان چندین بار اشکتو درآوردم....خب تقصیر خودتم هست...چند بار تصمیم قطعی گرفتم که برم به زندگی گند شهوتی بپردازم به رابطه های یه ماهه دو ماهه چندین نفره مشغول بشم بهت میگم که بیا کات کنیم...تو میگی نفرینم میکنی و ازم نمیگذری میگی عمرتو پای من گذاشتی...
چی بگم والا...
من لیاقت تو رو ندارمممممممممم.
ولی تو نمیفهمی اینو...
دارم زور میزنم شهوت رو متوقف کنم.اگه موفق بشم همه چی درست میشه.
مراقبت باش.
به نام خدا
اینجا رو تازه پیدا کردم اولین باره که میخوام یه چیزی بنویسم توش فیلم بازی نکنم و مراعاتتو نکنم اولین باره یه چیزی مینویسم که تو نمیخونیش بلکه اعضای خانواده مجازیم میخوننش.
راستش خیلی درس دارم بعد از ظهر با استاد راهنما قرار دارم ولی این پست رو تو شبانه روزی دیدم به دلم افتاد منم یه نامه واست بنویسم.
میدونی این روزا تو یه حالت انقباض شدید هستم یه حالت انقلاب روحی خدا کنه نتیجه ش خیر باشه الان به خلقت و خدا و همه چی فکر میکنم.
خوب بریم سر اصل مطلب
همسر آینده میدونی گاهی وقتا ازت لجم میگیره که چرا اینقدر خوبی.خوب یه بار یه دعوایی کن یه فحشی بده یه کاری کن.انگار تو منو خوب شناختی میدونی منتظر بهونه هستم تا بزنم زیر همه چی ولی اون بهونه رو دستم نمیدی.بهت گفتم باید چادر بزاری گفتی چشم گفتم باید به خانوادت بگی گفتی چشم گفتم باید ارشد بگیری گفتی چشم اینجا نرو چشم اونجا برو چشم با فلانی ارتباط نداشته باش چشم آرایش اینجوری نکن چشم بابا بسه دیگه یه مخالفتی کن .اولین بار که مخالفت کردی بهت گفتم پیامک نده اینو که گفتم خیلی ناراحت شدی گفتی اتفاقی افتاده میخوای از زندگیت برم بیرون ؟منم گفتم نه فقط این کار عاقلانه نیست تو گفتی وقتی خانوادم میدونن خدا هم شاهده که حرف بد نزدیم با هم چرا میخوای ارتباط نباشه...میدونی من نتونستم اونجا بهت بگم ولی اینجا میگم...همسر آیندم منم اذیتم که رابطه م باهات قطع شده ولی خب تو نمیدونی من اسیر شهوتم نمیدونی من خودارضایی میکنم خیالپردازی میکنم...همیشه گفتی پاکیم باعث شده که با همه اخلاقای بدم بسازی...میدونی من ناخودآگاه با تو پاکم دست خودم نیست که بعد سه سال هنوز به فاصله یه متری ازت میشینم...میدونی فکر میکنم پاکی تو اجازه نداده که شهوت وارد رابطه بشه...ولی من میترسم که خراب کنم میترسم عشقمونو به شهوت آلوده کنم واسه همین ازت روز به روز بیشتر فاصله گرفتم...طاقت یه روز دوریمو نداشتی ولی الان سرد سرد شدی باهام...خوب تو از همه نظر به من سرتری آخه چرا باید عمرتو بزاری پای یه پسری که احوالاتش متغییره...روزی که تو رو به خواهرم نشون دادم و با هم حرف زدین گفت داداش دور اینو خط بکش این مظلومترین و معصومترین دختریه که تو عمرم دیدم...تو با این خشم غیر قابل مهارت اینو نابود میکنی...گفت اصن به تو نمیخوره تو یه آدمی میخوای که زرنگ و تیز باشه بتونه مهارت کنه این یه دختر ساده حرف گوش کنه که بهترین گزینه واسه ازدواجه ولی واسه تو نه...
راستش الان میفهمم که خواهرم راست میگه من همش به تو ضربه میزنم بهت آسیب میزنم...تا الان چندین بار اشکتو درآوردم....خب تقصیر خودتم هست...چند بار تصمیم قطعی گرفتم که برم به زندگی گند شهوتی بپردازم به رابطه های یه ماهه دو ماهه چندین نفره مشغول بشم بهت میگم که بیا کات کنیم...تو میگی نفرینم میکنی و ازم نمیگذری میگی عمرتو پای من گذاشتی...
چی بگم والا...
من لیاقت تو رو ندارمممممممممم.
ولی تو نمیفهمی اینو...
دارم زور میزنم شهوت رو متوقف کنم.اگه موفق بشم همه چی درست میشه.
مراقبت باش.
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !
عاقبتت بخیر همسفر