1397 آبان 24، 13:37
هفته ی کتاب و کتابخوانی مبارک
منتظر شما خوبان در مکتبخونه کانون هستیم
وعده ی ما 24 ابان روز کتاب و کتاب خوانی
در
تاپیک مکتبخونه (1397 آبان 25، 16:54)رامین. نوشته است: سلام
یه ماه پیش تو این پست گفته بودم که مامانم از شهرستان یه گونی سیب زمینی آورده از امروز دیگه مارو میبنده به سیب زمینی
اون یه گونی سیب زمینی تموم شد! 40 کیلو سیب زمینی تو یک ماه خورده شد . یعنی قشنگ صبحونه ناهار و شام رو سیب زمینی میخوردیم .
تازه خوشحال بودم که خب خدارو شکر این یه گونی تموم شد . هنوز به خودم نیومده بودم که دیدم مامان بزرگم از روستا یه گونی گندم از محصول امسالشون برامون فرستاده
هیچوقت فکر نمیکردم مامانم این تخصص رو داشته باشه که از گندم هم بتونه گونه های غذایی درست کنه و بده به خورد ما ...
دو روز پیش عکسی گذاشتم از بخاری که روش نون بود . 5 تا پست بالاتر . از اون روز زندگی به صرف گندم تو خونه ما کلید خورد ...
اون نون ها خوب بود . اون اولین وعده غذایی بود که مامانم کمی گندم رو آرد کرد و اون نون ها رو پخت . اون روز اونجور گذشت
دیروز برای پخت غذا کمی گندم برداشت و کوبید و یه قابلمه بزرگ خشیل درست کرد ... خشیل چیه ؟؟؟ یه غذای سنتی منطقه آذربایجان که کمی شبیه به حلیم میمونه .
تو فصل سرد سال میپزن و اکثرا برای خانوم های باردار پخته میشه .
یعنی منی که دیروز صبحونه و ناهار و شام خشیل خوردم قشنگ پتانسیل اینو دارم که همین الان بزام !
خشیل غذاییه که دو دیدگاه بیشتر در موردش وجود نداره . یا خیلی شدید مورد پسند قرار میگه یا خیلی بد ازش فرار میکنن
مثلا خانوم مهرآسا که برای منطقه آذربایجانه از شخصیتشون مشخصه حاضرن سه روز گشنه بمونن ولی خشیل نخورن
..............................
حالا امروز ...
مامانم در یک حرکت رونالدینیویی پیمانه ی برنج رو برداشت و رفت سمت ظرف برنج ولی با گندم برگشت !
گفتم مامان ؛ من دیگه خشیل نمیخورم . اگه میخوایی خشیل بپزی زنگ بزنم ساندویچ بیارن . گفت نه دیگه خشیل نمیپزم
یکم گذشت دیدم دیگه خیلی گشنمه . به مامانم میگم گشنمه . دیدم بعد چند دقیقه این غذا رو به عنوان ناهار برام آورد ..
یه کاسه گندم بو داده با شادونه
میگم ننه مگه من کبوترم ؟؟؟؟ مگه من مرغم ؟؟؟؟ مگه من یاکریمم ؟؟؟؟
به خدا همون دوران سیب زمینی خیلی بهتر بود . چیه آخه این ؟؟؟
الان از زور گشنگی هوس خشیل کردم . از دیروز مونده برم داغ کنم همونو بخورم .
....................................
دوستان خیلی ریز بین هستن . میگن اون عکسی که از بخاری تون گذاشتی چرا جورابت انقدر کثیفه ؟ آقا چیکار کنم میشورم ولی سفید نمیشه خب
در مورد این خشیل . اون چیزی که دور آش ریخته شده دارچینه . اون روغنی که وسط غذاست . روغن حیوانیه . همون روغن زرد یا ساری یاغ .
ظرفش هم ملامینه . از جهیزیه های مامانم مونده
کلا معتقدن باید خشیل تو ظرف ملامین خورده بشه . چرا واقعا ؟؟؟ نمیدونم . سال به سال یبار این ظرف ها از کابینت در میان جهت سرو خشیل .
ولی کلا جدا از عذابی که مامانم داره به ما میده پختن این غذا رسمه . یعنی بعد از برداشت محصول گندم یه ظرف بزرگ خشیل میپزن و بخشی از این غذا رو تو زمین کشاورزی چال میکنن . معتقدن محصول سال دیگه بیشتر میشه
کمی هم گندم بو میدن . یجورایی میشه گفت برای شکرگذاری .
کلا در سال تو سه روز گندم بو دادن مرسومه . یکی بعد از برداشت محصول . یکی شب یلدا . یکی هم اول بهار که منتظر بار دادن محصول هستن . یعنی عید نوروز .
نیم ساعته دارم زنگ میزنم ساندویچی جواب نمیدن ... اگه نمیخوایین غذا بیارین چرا شماره پخش میکنین اخه
(1397 آبان 25، 19:00)سالِک نوشته است: حالم خیلی خوب نیست
درسی خیلی عقب موندم ، بی انگیزه شدم
از انتظارات بقیه خسته ام ..
من که ربات نیستم
هر شب قبل خواب میگم ، فردا بلند میشم و ی برنامه توپ میچینم
هدف گذاری میکنم .. شاد شاد میشم
مشکلات رو حل میکنم
.. نمیدونم چی میخوام !!
نزدیک به دو سال درگیر ترک و شکست خ.ا بودم
انگار اون جور زندگی که قبلا میکردم رو یادم نیست
انگار تازه بچه شدم
مهرخدا نوشته است:اقا قبول نی، خانم Q همه اش منو اذیت میکرد حالا که نیست اقای خرمالویی اذیت میکنه من اخه به این مظلومی و ته تغارییییی بهترینهاا
بیاین کمپین راه بندازیم اقای خرمالوووییی بکنیم اقای نامرئی
گل سرخ نوشته است:یه بار من و رامین در مورد اینکه درس و دانشگاه چقدر اهمیت داره به گیس و گیس کشی افتاده بودیم
بی ادعا نوشته است:حسین چار دو دو نوشته است:بچه ها نتایج ارشد کی میاد؟داداش ارشد دادی؟ نیمه دوم اردیبهشت میاد رشتت چیه؟ چطوری زدی؟
من بی صبرانه منتظرم از اخبار بیان باهام به عنوان نفر بر تر مصاحبه کنن
رامین. نوشته است:ای عزیزان درگیر در تاپیک کنکورآخر تا به کی ملتهب و رنجور ؟
تالار مطالعه و تاپیک تحصیلات تا کی؟
پست های گل سرخ و تست های بسیار تا کی؟
گیریم اصلاً حسین 422 به طور مثالکشکی، از بخت خوش و به فرض محال
زد به زور شانس و کاملا نامعقولختم صلوات و معجزه اثر گرفت و شد قبول
تا به لیسانس که جز شب امتحانمان در شبانه روزی گذشتشب امتحان نیز تاپیک درد و دل بود و به دلسوزی گذشت
حال که گرفته ایم با درایت و شانس
به کمک استاد مدرک فوق دیپلم و لیسانس
عایا بس نیست ؟؟؟؟؟ آخر سودش چه؟اصلاً گیریم ارشد هم بدین منوال گذشت ، بعدش چه؟
تازه از بعد آنهمه بیخوابی و گرفتارینوبت سربازیست و سپس بیکاری
آنچه در آن روز برای ما حکم تاپیک میخوایی بخندیــ ست
گشتن به دنبال کار و لایک صفحات نیازمندیــ ست
گیریم باز معجزه اثر گرفت و کار پیدا شد با بهترینه روزی
به هنگام گزینش چه میدانیم جز فعالیت مستمرِ در شبانه روزی ؟
پس عزیزان حرص و جوش ارشد رو دگر کنید تعطیل ؛ به کل
خوش باشیم ؛ اسپم بزنیم تا از سفر برنگشته است مدیر کل
گل سرخ نوشته است:
یه روزی روزگاری
یه رامین باحالی
یه شعری گفت موندگار
برای بچه های بی کار
اونا که کار ندارن
حقوق و شغل ندارن
حالِ تست و درس ندارن
504 رو دوست ندارن
گفت نشین هی درس بخون
برو فیسبوک و کانون
همه چی رو لایک بکن
شادی و خوشحالی کن
ای حسینِِِ کنکوری
اگه شدی اولی
بعدش شدی ارشدی
فوقش شدی دکتری
تهش چی میشی حالا؟
برو بچسب به دنیا
دلار و پول و خونه
ماشین و یه کارخونه
زندگی رو میسازه
نه اینکه هی بخونی
بری تالار کتابخونه
من به تو میگم ای رامین!
بترس از خدای ورامین! ( قافیه چون به تنگ آید شاعر به جفنگ آید!)
درس نخونی ، زن نمیدن ، عذب میشی!
سرباز بشی ، صفر میشی ، بعدش میری اسیر میشی!
ای مدیرِ بازنشسته
یه عمری از تو گذشته
باید که نصیحت بکنی
بچه رو سر به راه کنی
براشون جایزه بخری
مداد و پاک کن بگیری
از من به تو نصیحت
این گل سرخ دل رحم
همه تونو دوس داره
یه تالار خوب داره
توش شوکولات پخش میکنن
همه رو حیرون میکنن@-)
از بس که درس پخش میکنن
حتی بابابزرگ پیرمون
با اون عصا و سن شون
در پی درس و خوندن ان
504 از هممون جلوترن
نگاه نکن که پیره
یه تنه همه رو حریفه
تو هم بیا توبه کن
خدا رو دوباره صدا کن
بر و بچ رو پیدا کن
بیار توی کتابخونه
خوش بگذرون ، صفا کن
اميد فردا نوشته است:ز هرجا بي خبر دوش بوديم گرد درس
بيامد خبر كه رامين برما برتافته بس
زجا همچو فيلسوفان به پا خواستم
همي در انديشه جوابِ چرا خواستم
چرا او؟چرا حالا؟چرا با ما چنين؟
مگر جز به او فارسي دان بود چنين؟
كسي چون او لغط ننوشت درست
كنون شعر بر ضد ما،اين درست؟
خبر كرديم انيشتين و فارابي،داروين را
آييد و بينيد اين دسته ي گل،رامين را
او كه روزي پي دانشگه،ناگه و بيگه ببود
كنون ضد ما،پي تخريب هركه دانشمند بود
آري ز تاپيك تحصيلات چون گويى
همانند آن كه تو با سپاهي رو در رويى ()
زان براي ما تحصيلات نيست فقط:bababozorg:
مرا هست ارزش،علم و دانايي فقط
خواه از سازمان حقوق ملل،كه ياري كنند پس
فرار مغزها نخواهند ملل،رامينِ آنان هست بس!
رامین. نوشته است:شب از نیمه نگذشته بود و همه چشم به راه فرداکه بیامد خبر از گل سرخ و امید فردا
شعر میسرودن همگی بر ضد رامینکه چرا از تاپیک بد گفتی ؛ بر تو باد نفرین
همه گرد هم از جمله امید فردا ؛ گل سرخ و گل لالهمیگفتن که رامین بود در فکر تخریب تاپیک مطالعه
میگفتن که نَشنو از رامین شیطان صفت و اهریمنبیا تاپیک ؛ درس بخون و تست بزن ؛ بقیش با من
میگفتن درس بخون ؛ ارشد قبول شو ؛ برو دانشگاه و بشو دانشجوغافل از اینکه همه اهل دانشگاهیم ؛ ولی کو دانشجو ؟؟؟
میگفتن بیایین تالار مطالعه درس بخونیم بگیریم نمره ی بیست20 از 12 بیشتره ؟ پس گشتم نبود ؛ نگرد نیست
میگفتن اگه نیایی تالار ؛ درس نخونی میوفتیهر چه بادا باد ... دیگه حس و حال درس یوخدی
امید میگفت همه بچه های تاپیک یه تیمیم که با هم میریم جلواینجا شبانه روزیه درس و مشق اینجا غریبه ان ؛ تیمتو وردارو برو
گل سرخ نوشته است:رامین
چیه؟ چیزی شده؟
چرا ساکتی؟
دوست داری کتابخونه نباشه
تا جای اون باشه چی؟
شنیدم از کتابخونه ، دلسرد شدی به تازگی
شادی ها تو تقسیم میکنی با شبانه روزی
دیگه که رو شبانه روزی خیلی حساسی
روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی
اینقدر اینجا هستی
که
اگه تاپیکی از کتابخونه آپ بشه ، نشناسی!
گفتم غرور مدیریت رو بزارم زیر پاهام له بشه
برم بیارمش بلکه این پسر کمی سر به راه بشه
تو عین بی استعدادیم
واسه تو هر شعری گفتم
اما ای از درس فراری!
حتی نیومد به چشمت
هر چی امید واست حرف زد
شد نقش بر آب
مدیر سابق
آخه دانشگاه چی کار کرده باهات؟
کاری کردی که بازدید شبانه روزی رفته بالا
بگو بینم کدوم تاپیک روی بورسه الان؟
شبانه روزی هم مثل ما درس یاد میده به تو؟
دوست داره پیشرفت بکنی و تموم کنی اون درساتو؟
مثل کتابخونه ، حاضره بیشتر هم بکنه یکی یکی همه اون اعتباراتو
نگو برعکس، که درس خوندن بی ارزشه
بگو چیکار کرده ؟ که این رفتارت حقشه؟
که درسو نکوهش کردی تو توی همه شعرها
مگه نمیگفتی خاطره داری با هم خوابگاهی هات؟
تو اونا رو فراموش کردی مو به موشو
بیا با درس خوندن هم کمی رو به رو شو
بدون مدیر کتابخونه ، خوبتو میخواد و
پیشرفت تو رو دوست داره ببینه بیشترشو
اميد فردا نوشته است:تو اي كه گويى ز درس و دانشگاه،شو بهوش
تو كز سوداي نمره و ارشد دم ميزني،باش گوش
اميدي كه اكنون بيني روبروت،من
همان كز بشد تحصيلات را سرپرست،باز من (!)
نپرسيدي كو كجاست؟كنكورش چه شد؟
اجراي برنامه و كارنامه ي بيستش چه شد؟
فدا كردم عمر بدين سال سه
شدم رياضي يازده و كنكور..هِه ()
مرا عشقِ زيست همي برداشت بس
نى پيِ نمره و كنكور،مرا پس علم بس
حال اين من با اين وضع و حال
كه هست،گر نباشم جزء چل دم آخر،زار حال
چو بيني چند غلط نيمه شب در شعر ما
مشو خوش،وقت هست تنگ،نيست تقصير ما
آمدندم تا كه گويم با تو وضع خود و علم
تا كه شايد دور ز اسپم،راه آيى،تحصيل وعلم
بشنو از من،داداش من
علم و دانايي
گاه كنكور
گاه نمره
گاه ارشد
نيست اينها..هست زيبا،هست زيبا