سلام بر بچ کانون من تازه واردم از امروز سعی میکنم زیاد سوتی بدم
برای شما فدای شما
یادم میاد بچه بودم نوشابه خوردم تو مهمونی از تو دماغم اومد بیرون همه حالشون بد شد منم دماغم می سوخت مشتم میکوبیدم زمین میخوره تو قاشق
قاشق پرت میشه تو صورت بابا بزرگم دندون مصنوعیش میفته تو سوپ دیگه همه از پای سفره در میرن:smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell::smiley-yell:
حالا من یه بار رفته بودم نمایشگاه ...لوستر تو نمایشگاه بین المللی ....بد اومدنی ..رفیقم گفته اه فرهاد چیزه ها ..گفتم چیز ...گفت آقای افتخاری ...بد داشت سوار ماشینش میشد ...TOYOTA ...GL بد من دویدم دویدم ..رسیدم بهش گفتم سلام آقای شجریان
من يه بار توي عمرم اومدم كمك كنم. اونم كه اينجوري شد :
خانم مسني رو توي خيابون ديدم كه يه كيسه ي خاك سنگين روي دوششون بود. از گل فروشي تهيه كرده بودند و براي باغچه مي خواستن. رفتم و به زور ازشون گرفتم. ديدم خيلي سنگينه روي زمين كشيدم. وقتي به خونشون رسيديم، ديگه هيچي خاك توي كيسه نبود. ديدم داره سبك مي شه ها، فكر كردم شايد خدا داره كمكم مي كنه.
بنده خدا خودش نصف راه رو آورده بود.
در هنگام آسايش ، خود را به خدا بشناسان تا در هنگام سختي تو را بشناسد
با دو تا از دوستام کلی منتظر اتوبوس شدیم، نیومد
200 - 300 متری رفتیم بالا سر میدون که تاکسی بگیریم، دیدیم در همین لحظه اتوبوس اومد
با تمام توان شروع کردیم دویدن سمت اتوبوس و بالاخره تا اتوبوس وایسه خودمونو رسوندیم
خواستیم پرچمو دربیاریم برای این فتح کبیر
اما اتوبوس خالی بود و با این که ایستگاه اول نبود یه ده دقیقه ای صبر کرد تا پر شه بعد راه افتاد :smiley-yell:
روز داخلی..
سها و سه تا شماره تلفن که قراره برای یه مهمونی یادآوری کنه!
اولین شماره:
مخاطب-بله؟
سها-سلام میترا جون.. خوبی عزیزم؟ مامان هست؟!
مخاطب(میترا)-سلام خاله..خوبین؟.. نه نیستن..
سها-خب پس.. باموبایلشون تماس میگیرم.. مواظب خودت باش.. عصر میبینمت! خدا نگهدار..
دومین شماره:
مخاطب-بله؟
سها-سلام منزل فلانی؟
مخاطب(بچه)-اشتباه گرفتین!
سها-نه عزیزم درست گرفتم..گوشی رو بده مامان..
مخاطب-نه خاله اشتباه گرفتین..
سها-میگم گوشی رو بده مامانت!
مخاطب-مامانم نیست.. میگم اشتباه گرفتین خانم!!(هم داد میکشه هم عصبانیه!)
سها-(تو دلش) وه.. عجب بچه پر رویی!! و بلند.. خب باشه عزیزم.. گوشی رو بده بزرگترت..
مخاطب- من تنهام.. و گوشی رو میذاره!
سها..وا.. چرا همچین کرد؟؟!
و یه نگاه میکنه به شماره ای که گرفته!
سها شماره ای نگرفته و همون قبلی بوده!!! :HA:
سلام
همین تور که میدونید حدود یک ماه پیش اینجا جام جهانی زنان برگزار میشد
اینجا هم برای اینکه طرفداران هر تیم بتونن مسابقه
رو با هم نگاه کنن, تو رودخانهٔ ماین (main) تلویزیون بزرگی نصب کردن
آقا اشتیاق یک روز در حین اینکه یک مسابقه برگزار میشد از جلوی این تلویزیون با دوچرخه با سرعت زیاد رد میشه یه نگاه به طرفدارها میکنه و چشمش به یه پرچمی که رنگهای زرد قرمز و آبی رو داشت میافته
آقا اشتیاق هم نتونست جلوی خودش رو بگیر و بلند داد زد ونزوئلا، ونزوئلا
تماشاچیها هم شروع کردن به داد بیداد کردن
وقتی آقا اشتیاق چشمش به تلویزیون افتاد میبینه که بازی کلومبیا مقابل کانادا بوده
حالا خودتون قضاوت کنین
پرچم کشور
ونزوئلا
پرچم کشور کلومبیا
اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست او جانشين همه نداشتنهاست(دکتر علی شریعتی)
یکی از دوستام می گفت یه جلسه ای سر کلاس استاد هی نیگاش میکرده، کلن اون روز زیاد نیگاش میکرده
بعد یه بار که همینطوری استاد داشته نیگاش میکرده عینکشو داده بالا، اما دستش از تو قاب عینک میخوره به چشش!! یکی از شیشه های عینکش در اومده بوده ، خودش نفهمیده
حرفام که تموم شد گفت ممنون خیلی خوب بود ولی از کجای حرفای من غرور در آوردی
گفتم خودتون گفتن
بخش گفتگومونو بالا بردم دیدم نوشته بود غر نمیزنم پیش خدا
من خیال کردم گفته بود که غرورم نمیذاره پیش خدا
بازم واسه اینکه ضایع نشم کلی از من تشکر کرد
نتیجه اخلاقی: میخواین کسی رو نصیحت کنین اول ببینین حرفاشو خوب متوجه شدین یانه
.....................
یا بصیر
آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید.
من یه دوست دارم خیلی سوتیه.. کلا به سوتی معروفه.. ما بعضی از سوتیاشو تو یه دفترچه نوشتیم هروقت دپرس بودیم جای کتاب جک بخونیمش
امتحانای ترم 2-3 بودیم.دوستم اومد سر جلسه یادش افتاد خدکار نیاورده.من 2تا همرام بود یکیشو دادم به اون..
از بدشانسی وسط امتحان خودکار خودم تموم شد.. به مراقب گفتم خودکارم تموم شده. دوستم تا شنید، خودکارشو تندی گرفت سمت مراقب(که بده به من) مراقب خودکارو ازش گرفت. بعد دید خودش بیکار مونده. ازش پرسید خودت خودکار داری. اونم گفت نه!
مراقبه مونده بود چی بگه.. فقط خندید
شاخاش در اومده بود
کل سالن ترکیدن از خنده..
نشان 100 روزه ..................
باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر وگبر وبت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومبدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
اون دوستمم همینجوری بود هما جون.. یه سری یکی از دوستای خیلی صمیمیمون که خیلی دوستش داشتیم داشت از خوابگاه میرفت(درسش تموم شده بود) همه ناراحت بغلش میکردن خداحافظی کنن..
بعد این دوستم بعد بغل کردن نگاش میکنه جای خداحافظ میگه زهرا جان خوبی!!
دیگه همه فقط همدیگرو نگاه میکردن نمیدونستن بخندن یا ناراحت باشین
هما جون تو اگه در حد اون دوستم باشی خیلی چیزا واسه تعریف کزدن داریااا.. خب رو کن
نشان 100 روزه ..................
باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر وگبر وبت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومبدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
یسری هم عملیات نقشه برداری داشتیم.استاد طرز کار دوربین های سوکیا و لایکا رو یادمون میداد(اسم دو تا دوربین توتال). بعدش که تموم شد دوستم رفت یکی از دوربینارو از پسرا بگیره..
برگشته بهش گفته دوربین سایکا رو بدین به ما..(اسماشونو ادغام کرده بود)
بنده خدا پسره چشاش مثل همین شکلکه شده بود
نشان 100 روزه ..................
باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر وگبر وبت پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومبدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ