امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

§ سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §

اقا اینم یادم اومد گفتم نگم حیفه بچه که بودم چاق بودم رفتیم کوه یک رفیق داشتم که همسایمونم بود الانم که دیگه همسایه نیستیم بهترین رفیقاییم با هم من و اونو و مامانش و مامانم بودیم رفتیم بالا منو اون اقا این سراشیبیو دوید منم دویدم ولی ترمز نداشتم 317 همینجوری داشتتم میومدم این قدر سرعت داشتم که شبیه بازیا که با ماشین نیترو می زنی محو می شه دور و ور برا منم همینجوری بود اقا مامانه این خم کرد دستاشو باز کرد که من بگیره (کوتاه بودم دیگه ) کلمو تیز کردم (خم کردم به جلو) با سرعت رفتم توی شکمش بیچاره همونجوری رفت عقب عقب شلپ افتاد 317317317 اینجوری افتاد __| هاها اون قسمت که بالای هنوز دستاشه این قدر سرعتم بالا بوده همونجوری مونده بود 41
 سپاس شده توسط
٣شب پيش مسافرت بوديم تو راه جمكران و ترافيك سنگيني هم بود.ماشين پسرخاله ام جلوي ما بود،دلمون براي رشت(شهرمون) و پلاكش(46) تنگ شده بود!،يهو خواهرم گفت اوووه فقط ماها واسه رشتيم. بعد من همه پلاك ها رو ديدم و يهو باخوشحالي گفتم ا ماشين جلوييمون 46! ... فهميدم سوتي دادم و به روي خودم نياوردم گفتم شايد نفهميدن،اما بعد همه زدن زير خنده!
 سپاس شده توسط
من دوتا سوتی باحال از عموم و خودم دارم

یه با عمویم از شهرستان اومده بود خونمون .با خودش شیرینی و بستنی اورد من که از دیدن بستنی خیلی خوش حال شده بودم بعد از سلام و احوالپرسی گفتم:
دست شما درد نکنه خیلی زحمت کشیدید از شما بعیده !!!!

نمی دونم چرا اون لحظه احساس کردم این جمله (از شما بعیده) یه جور تعارف هست!!!
[تصویر:  3603a504c71.png]

نوبهارم کن، نوبهارم
 سپاس شده توسط
ماشاالله ماشاالله خدا زیاد کنه 4fvfcja


می خواستم چایی بخرم یه مغازه بود که یه دهنش بیرون پاساژ بود یه دهنش داخل پاساژ از دهنه بیرونی رفتم تو سوال کردم فروشنده گفت ندارم به فاصله زمانیه 10 ثانیه حواسم نبود همون مغازست از اون یکی دهنش هم رفتم تو دوباره پرسیدم ! سرمو اوردم بالا دیدم آدما چه آشنان تو هنگ بودم که مغازه دار زد زیر خنده اونجا بود که من به قدرت حواسم پی بردم و هر چه سریع تر محل رو ترک کردم 4fvfcja
 سپاس شده توسط
(1390 مهر 21، 18:42)سعید 13 نوشته است: یک روز با عمویم(همونی که بستنی اورد) تصمیم گرفتیم بریم پارک.

از خونه حرکت کردیم. به خیابون که رسیدیم خواستیم ماشین بگیریم که من دست کردم تو جیبم پول در بیارم.

که نمی دونم چرا یهو عمویم دو دستی منو گرفت:

عمو جون زشته وقتی یه بزرگ تر هست که تو نباید دست بکنی تو جیبت خجالت داره و ابن حرفا.....

آقا اینو که گفت ما زدیم زیر خنده. حالا چه خنده ای داشتم می کردم. خواستم دستم رو از تو جیبم در بیارم اما عموم نمی ذاشت منم همین جور داشتم می خندیدم عمویم هم داشت ....

آخر هر طوری بود جلوی خنده ام رو گرفتم و گفتم:

<<ول کن بابا!!! من که نمی خوام کرایه ماشین رو حساب کنم!!!!!>>[تصویر:  tongue.gif]

اون لحظه نگام به صندوق صدقات افتاده بود و تو دلم گفتم صدقه بدم به خاطر همین هم دستمو کردم تو جیبم!!!!!!
[تصویر:  3603a504c71.png]

نوبهارم کن، نوبهارم
 سپاس شده توسط
سلام یک سوتی از مامانم!

دیشب میخواستن به رستوران سفارش غذا بدن بعد به جای سالاد کلم گفتن سالاد گل کلم!! [تصویر:  b.gif][تصویر:  e.gif] اول از همه من زدم زیر خنده بعد همه خانواده دوهزاریشون

افتاد!!
<align option="center" style="text-align: center;"><size option="medium" style="font-size: medium"><img src="http://www.ktark.com/nasimhayat.png">http://www.ktark.com/nasimhayat.png</img>[/size][/align]<br />
<br />
<br />
[align=center]<color option="#663366" style="color: #663366;">[size=medium]<font option="arial" style="font-family: Arial;"><b>هراس بی تو ماندم ادامه دارد ... </b></font></color></size></align>
 سپاس شده توسط
توی رستوران دو نوع غذا سرو می کنند.
یه روز سبزی پلو-ماهی و پلو-خورشت قیمه بود. من خواستم خورشت قیمه رو با سبزی پلو بخورم.
این اسم سبزی پلو نیومد سر زبونم،
گفتم برنج سبز با قیمه!
دوستام خندیدن بهم، من بیشتر.
4fvfcja

تازه یه بار دیگه هم به جای استانبولی گفتم، برنج قرمز بدین!

535353
[تصویر:  tree.jpg]

خُنُک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش  ***  بِنَماند هیچ ش الا، هوس قمار دیگر


" مولوی "

53   53   53

این بار، بی تاریخ؛
خسته ام،
آن همه روزها که قرار بود شروع ی باشند ...

53 5353
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
سلام[تصویر:  7.gif]

اونایی که دنبال سوتی هستن

تو تاپیک صندلی داغ از م پرسیدن از چه دسری خوشت میاد نوشتم سالاد اندوزنی[تصویر:  9.gif]

به خانوم استار لیت بابت پیروی تو مسابقه اعتبار دادم

نمیدونستم خانومن نوشته داداش استار لیت تو میتونی ترک کنی

وقتی دیدم سریع عوض کردم[تصویر:  e.gif]

تو تاکسی با دوستام بودیم داشتم حرف میزدیم حواسمون نبود کرایه رو حساب نکردیم

وسط خیابون راننده مارو صدا زد کجا دارین میرین کرایه ![تصویر:  9.gif]

.................
یا غفور
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
وااااااااااااااااااااااای چه جای باحالی.......
من تا دلتون بخواد سوتی میدم...
امروزم تعداد صلواتا به جای 60200نوشتم 6020 تااااااااااااااااازه با اعتماد به نفس کامل با 20 صلواتی هم که فرستادم نوشتم 6040
که دیگههههههه اقا علیرضا بهم گفتن...
یه روز با دوستم زنگ زدیم اژانس بیاد دنبالمون همین که زنه گوشی رو برداشت دوستم هی میگفت بگو بیان دنبالمون منم گفتن بیاین دنبـــــالمون دانشگاه فکر کنین بدون هیچ ادرسی...!!!!!!
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
مامان بزرگم یه سوتی با حال داد... یعنی امروز رو شد برامون4fvfcja4fvfcja
میگه من روزی 150 تومن صدقه میدم...
50 تومن برای سلامتی حضرت مهدی...
50 تومن برای سلامتی نوه هام و بچه هام...
50 تومن هم برای سلامتی 5 تن آل عبا!




4fvfcja4fvfcja4fvfcja خیلی خندیدیم گفتیم خدا قبول کنه اما این آخریه رو ندین هم طوری نیست!
سلام

سر کلاس نشسته بودم.. کلاس محبوبم و استادی که کلی دوستش دارم..

یهو گوشیم زنگ خورد*.. با شتاب رفتم از کلاس بیرون(با کلی خجالت) و همون پشت در جواب دادم! دستگیره در تو دستم بود!
میخواستم زودی برگردم سر کلاس..

وقتی تلفنم تموم شد و وارد کلاس شدم یهو همه زدن زیر خنده!
این شکلی: 17 نگاشون کردم و نشستم سر جام!
دوستم گفت: خب چه کاری بود رفتی بیرون؟؟!؟ تو کلاس جواب میدادی!!

تمام مکالمه منو شنیده بودن!421276746pa51mbeg8j4fvfcja


در پناه خدا..
یاعلی.
ـــــــــــــــــــــــــ
* معمولا گوشیم سایلنته.. اون بار کاملا فراموش کرده بودم.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

 سپاس شده توسط
به یه کوچولویی تو مدرسه تحقیق میدن در مورد "عمه ی عطار". فک کن. موضوع تحقیق قحط اومده بود :دی کل فامیل بسیج میشن که این بچه تحقیقشو انجام بده. آخرشم هیچی پیدا نمیکنن.
مامانش میره مدرسه میگه این چه تحقیقیه دادین. هیچی راجع بهش پیدا نمیشه. پیدام بشه به چه دردی میخوره؟:smiley-yell:

میگن خانوم اصن موضوع تحقیق عمه ی عطار نبوده

موضوش "ائمه ی اطهار" بوده :دددددددددددددی
.
 سپاس شده توسط
سلام303

یه سوتی بگمSmiley-face-cool-2

داداش بزرگم می خواست بیاد دنبالم

اومدم بگم دم در هستش گفتم on هستش4fvfcja

اینم عاقبت اعتیاد به نت4fvfcja

.........................
یا وهاب
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


 سپاس شده توسط
4fvfcjaسلام....4fvfcja
یه بار کلی مهمون واسه مامان بزرگم اومد بعد 3-4 تاشون میخواستن برن هتل مامان بزرگم هی اصرار که نرین از اونا هم انکار4fvfcja4fvfcja
خلاصه بعد کلی درخواست راضی شدن بمونن...53258zu2qvp1d9v
مامان بزرگم رو کرد به مامانم گفت حالا کجا شب بخوابن این همه مهمون داریم....4fvfcja
رفتیم هر طورری و وضعی بود جای خواب تو مهمون خونه4fvfcja!!!!!!!! درست کردیم یعنی واقعا خنده دار
معلوم بود به زور اینا جور شده...همین که اومدن جای خوابو دیدن...این جوری شدن1744337bve7cd1t811744337bve7cd1t81 و گفتن ما میریم همون هتل زود خداحافظی کردن و فرار کردن..4fvfcja
4fvfcja یکی بگه واجب بود این همه اصرار وقتی خودمونم شب جای خواب نداشتیم...4fvfcja

[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
cheshmakسلام . این قضیه واسه من و هم کلاسیام خیلی جالب بود امیدوارم بتونم خوب تعریف کنم . من سوتی تا دلتون بخواد دارم بگید که اگه خوشتون اومد بازم بذارم . 4fvfcja
یه بار همه نشسته بودیم سر کلاس درس یه استادی که من خیلی دوسش دارم - ایشون معروف به دو در هستن - و منتظر بودیم بیاد سر کلاس . یه دفعه یکی از دوستان - خانوم ها - اومد سر کلاس گفت بچه ها بیاید این جلسه کلاس رو تشکیل ندیم . حالا دو دقیقه هم از وقت شروع قانونیه کلاس گذشته . استاد هم می دونیم که اومده تو اتاقشه !!!
همه ی لاس بدون هیچ صحبتی از جامون پاشدیم رفتیم بیرون 1744337bve7cd1t81 حالا تا اینجاش هیچی ... ما که عادت نداشتیم بریم خونه ؟ کلا همیشه تو دانشکده بودیم چه کلاس داشتیم چه نه ؟ فکر کن استاد داره میاد سر کلاس هی بچه ها رو می بینه که هیچ کدوم سر کلاس نیستن و تا می بیننش در میرن .
حالا من دم در دفتر گروه واستادم دارم بورد رو می خونم . استاد اومده می بینه هیچ کی سر کلاس نیست . بعد هم می بینه کلی از بچه ها دارن اون دور و ور می چرخن - کلاس نزدیک دفتر گروه بود - حالا استاد میاد به سمت ما که بگه بیاید سر کلاس . همه در کمال پر رویی زود می رن . 42 من وایستادم هنوز دارم برد رو می خونم !!! اومده پشت سرم منتظره من برگردم باهم حرف بزنه منم وانمود می کنم که دارم بورد رو با تمام وجودم نگاه می کنم . از خنده روده بر شده بود . haha
جلسه بعد اومد گفت خواستین نیاین سر کلاس حال نداشتین یکی تون بیاد دم در اتاقم بگه منم تا اینجا نیام . پسرا رو دار رو دار می گن . استاد یهویی شد ! از حالا واسه جلسه بعد قرار می ذاریم که نمی ایم شمام در جریان باشید 1744337bve7cd1t81wacko2
فک کن ... Smiley-face-thumb

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان