امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

§ سوتی های بچه ها § خاطرات خنده دار §

آره یه دونه دیگه هم تعریف میکنم امیدوارم خوشتون بیاد.یه بار رفته بودیم خونه ی پدر و مادر دامادمون که خیلی بزرگه و پر از مهمونای غریبه ای بود که تاحالا ندیده بودم یعنی تا اون موقع.حالا فرض کنین با یه خانواده شدیدا رودربایستی دارین و یه خونه ی خیلی بزرگ پر از مهمونای غریبه و مهمونی رسمی دیگه.از اینایی که باید مجسمه بشی و فقط گاهی لبخند تحویل بدین.بعد شوهر خاله ی دامادمون شروع کرد به حرف زدن.یه آدم باکلاس و مسن و تپل که صاحب یه قنادی بزرگه کلی مایه داره و همه فامیل قبولش دارن و روحرفش حرف نمزنن. شروع کرد خاطره تعریف کردن و خیلی با آب و تاب و همه که دور پذیرایی نشسته بودن ساکت و سر تا پا گوش که رسید به جایی مثل شکنجه گاه تو خاطرش که مثلا خیلی خوف ناک بود.من حواسم نبود که چی داره میگه اما لهجه بسیار غلیظی داشت.نمیگم کجایی که کسی خدایی نکرده ناراحت نشه.ولی خیلی شیرین بود لهجش.من حواسم خیلی نبود اما فهمیدم به جای خوف ناکش رسیده و.....ناگهان اصطلاحی به کاربرد و گفت: وحشیانه وحشتناک بود من هم حواسم نبود ولی تو ذهنم تجزیه و تحلیل کردم که عجب اصطلاح مزخرفی. که دوباره و ایندعه با صدای بسار بلندتر و با لهجه ی خیلی غلیظ تری گفت: وحشیانه وحشتناک بوداااااااااااااا. این دفعه نتونستم جلوی خندمو بگیزم و با صدای خیلی بلندی با خر خر خندیدم. جوری که همه صدامو شنیدن........ چجوری بگم؟دهن بسته نفستون رو از دماغ بیرون بدید و سعی کنید بخندید. یه صدای استارت مانندی میده.اما اونجا جاش نبود. اونم به اون بلندی. بنده ی خدا چند ثانیه ساکت شد. آووووووو!آدم به اون پر اعتباری.بعدشم سرمو کلی بردم پایین و دو دقیقه نگه داشتم و وقتی آوردم بالا اصلا به روی خودم هم نیاوردم که همچین گندی زدم. همه پنج ثانیه ساکت شدن و من هنوز با سر پایین داشتم با ویبره و رو حالت بی صدا همراه با قرمزی و فشار میخنیدیم فکر کنم ادامش خیلی ضایع تر از صدا اولیه بود.!ببخشید اگر قشنگ نبود.
وهرگاه شیطان به سراغمان می آید بدانیم آفریننده و دفاع کننده ای پر قدرت که هم شیطان و هم ما را آفریده شاهد و ناظر کار هایمان است.همان که مارا بسیار دوست دارد و بسیار مواظبمان است.در همین نزدیکیست.از رگ گردن نزدیک تر. پس با خیال راحت و قدرت تمام به شیطان بگویید نه!!!317
 سپاس شده توسط
سلام. یادمه بچه بودیم که یکی از دستام اومد و گفت :البته وقتی سر کلاس بودیم: دیروز خانم رو تو پارک دیدماینجور و اونجور که من روم نمیشه بگم چی میگفت.منم تو ذهنم گفتم عجب آدم بی حیا و گناه کاریه. هیچی خلاصه از اون به بعد حدود یک تا دو هفته سر کلاس یه جوری نگاهش میکردم یعنی خیلی بد. و همیشه با حالت تاسف نگاش میکردم و هیچ وقت بدون چفیه جلوش ظاهر نمیشدم تا اینکه وقتیهر روز خیلی تریپ حزب اللهی بر میداشتم و با رفتارام نفرتم رو از ش نشون میدادم؛از اون دوستم پرسیدم گفتی خانم فلانی تو پارک چه جوری بود؟ که اونم گفت چی؟چی میگی؟منم گفتم همون موقع که مگفتی تو پارک.............؛اونم با کمال سرزنش گفت من گفتم یه خانمه ،نه خانم!اون موقع بود که متوجه گندی که زده بودم شدم و به روی خودم نیاوردم و یهو اخلاقم عوض شد. دیدم معلمه هم یه جوری نگاهم میکردا!!!!!خدا میدونه چی در موردم فکر میکرده!که دیوونه ام یا.....؟ بچه بودیم دیگه. ببخشید اگر قشنگ نبود.
وهرگاه شیطان به سراغمان می آید بدانیم آفریننده و دفاع کننده ای پر قدرت که هم شیطان و هم ما را آفریده شاهد و ناظر کار هایمان است.همان که مارا بسیار دوست دارد و بسیار مواظبمان است.در همین نزدیکیست.از رگ گردن نزدیک تر. پس با خیال راحت و قدرت تمام به شیطان بگویید نه!!!317
استادمون اومد بگه زیکراکی و ضربدری یهو گفت زیکدری!!!!!!!!!!!!!!!!4fvfcja4fvfcja4fvfcja
باز مى‏ گردم بسوى تو در چنين حال، بازگشتن كسى كه از كرده پيشين خود پشيمان است

و از آنچه بر او گرد آمده نگران است و از ورطه‏ اى كه در آن افتاده از روى خلوص شرمسار است
و مى‏ داند كه عفو از معصيت عظيم در نظر تو بزرگ نمى‏ نمايد
و در گذشتن از گناه بزرگ بر تو دشوار نيست
و تحمل جرم هاى بيرون از حد بر تو گران نمى ‏آيد
و محبوبترين بندگانت نزد تو كسى است كه سركشى بر تو را فرو گذارد
و از اصرار بر گناه، اجتناب كند، و طلب آمرزش را ادامه دهد
و من نزد تو بيزارى مى‏ جويم از آنكه سركشى كنم
و به تو پناه مى ‏برم از آنكه در گناه اصرار ورزم
و براى آنچه در آن كوتاهى كرده‏ ام
از تو آمرزش مى‏ طلبم
و براى هر عملى كه از انجامش فرو مانده‏ ام از تو يارى مى‏ جويم

صحیفه سجادیه
 سپاس شده توسط
یه روز کلید ماشینو از بابام گرفتم برم کلاس برگشتنی در ماشینو باز کردم استارت وکه زدم دیدم صدای ماشین عوض شده درست حسابی که به دوروبرم نگا کردم دیدم ای دل غافل ماشین ما ماشین جلویی یواشکی پیاده شدم درو بستم رفتم سوار ماشین خودمون شدم.Khansariha (8)
 سپاس شده توسط
ی شب خانوادم رفته بودن مهمونیخونه دایم منم موندم خونهKhansariha (56) وچون کار داشتم چیزی هم نخورده بودم ساعت 12 مامانم با ی ظرف غذا که از مهمونی اورده بود"اومد.. منم گرسنه.. شروع کردم به خوردن غذا.. از مامانم از مهمونی سوال می پرسیدم ..که کی بود و.... اخرشم با دهن پر پرسیدم راستی مامان نگفتی شام چی داشتید!!!!171744337bve7cd1t811744337bve7cd1t81
[تصویر:  11966327979550411256.jpg]
   
ای فرزند آدم.....



من به هر آنچه بگویم *باش* می شود.مرا در آنچه امر کرده ام اطاعت کن تا تورا
   
چنان قرار دهم که به هر چه بگویی *باش* بشود.
   
        53برای ماندگاری رویایی جز پاکی نداشته باش53

[تصویر:  nasimhayat.png]    
[img=0x70]http://www.full-dl.com/wp-content/themes/sms-persia/css/images/nazar.gif[/img]
.
.
.
.
کانونمونو چشم نکنن..
 سپاس شده توسط
من چند وقته به همه مي گم از خاله م كه تازه با زن دايي جان ها زدن به تيپ و تاپ هم تا خود دايي هاي محترم!!!1276746pa51mbeg8j
البته اين خودش يه سوتي بود و احتياج به حرف بيشتري نداره اينجا هم كه مخصوص سوتيه نه ؟1276746pa51mbeg8j
به همه مي گم زن دايي از خاله كه باهش دعواش شده گرفته تااااااااا دايي ها !4fvfcja
مرسي از كساني كه تشكر كردن Khansariha (46)! و مرسي از سها خانم كه پرسيدهKhansariha (8)
و مرسي از آقاي هادي كه اطلاع رساني كردن به من !!!!!41

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
ای بابا آخر این تعارفات اضافی کار دستمون داد.........10 دقیقه فقط تو مهمونی ها چاخ سلامتی میکنیم.........واسه چی آخه؟؟53258zu2qvp1d9v
امروز عموم اومد خونمون (زن و بچه دار هم هست)..........تو فاز عید هم هستیم.........هر کی بهم میگه عیدت مبارک میگم: همچنین.............
از شانس بد ایندفه عموم گفت ایشالله دوماد شی............منم تو همون فازا بودم گفتم همچنین.............haha4fvfcja
[تصویر:  MuALi.png]
 سپاس شده توسط
یک روز با خانواده داشتیم تو بازار چرخ می زدیم.... من هم اونوقتا سنم کم بود ... حدود 7 8 سال داشتم...

چشمتون روز بد نبینه که یه دفعه من یک تفنگ دیدم ... تفنگ دیدن همانا و دویدن به سمت مغازه همانا...

بابام : کجا می ری بچه وایستا... من که دیگه انگار نه انگار ... بوی تفنگ چنان مستم کرد که دامنم از دست برفت....

یک دفعهگی یه صدایی اومد... و من هم پخش زمین شدم...؟؟

چی شد... الان بهتون می گم

از بس تمیز بود که ندیدمش ... از بس محو تفنگ شده بودم که ندیدمش... در مغازه رو می گم/...

شیشه ای بود ... نامرد یه علامت ضربدر هم روش نداشت که ببینمش....

بعدش هم که بابام اومد طرفمو و گفت که چی شد بلند شو..

من هم که یک پسر خجالتی کلا تفنگ رو بی خیال شدم...
نمی دونم چرا عکس شهدا رو می بینیم

ولی عکس اونها عمل می کنیم !!!


[تصویر:  87124886389851254978.jpg]
قسمتی از وصیت نامه شهید همت:
من نیز در پوست خود نمی گنجم.گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به در آیم.سیمهای خاردار مانعند.من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه که از خدا بازم می دارد متنفرم (هواي نفس شيطان درون و خالص نشدن)
 سپاس شده توسط
سلام
پارسال برای سبزه عید
میخواستم برای تنوع هم که شده " لپه" بذارم1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
مامانم اینطوری 17 بهم فهموند که باید منصرف بشم1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j


یک موقع هم داشتم کاهو میشستم
به مامانم گفتم
میگم بیا با اینا "پلو کلم" درست کنیم
مامانم:171717
من: خوب خیلی هوس کردم.از کی نخوردیم
مامانم:171717
به دستام که نگاه کردم متوجه شدم1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j1276746pa51mbeg8j
[تصویر:  final%201.png]
[تصویر:  size_550x415_Kids.png?1320708461]
آسمانیها مهربانند
اگر باور نداری
دستت را به آسمان بسپار
تا دلت بارانی شود
چه جرم كرده ام اي جان و دل به حضرت تو
كه طاعت من بيدل نميشود مقبول
[تصویر:  nasimhayat.png]
[color=#32cd32]
 سپاس شده توسط
یکی از اشناهامون زن مسنیه خیلیییییی هممممم سادست534fvfcja
داشته میرفته توی خونشون که میبینه از بالای دیوار یکی پرت میشه رو زمین اونم دلش به حال پسره میسوزه وقتی پسره بلند میشه میگه بیابریم توی خونه پسره هم میره .........زنه چایی درست میکنه و براش میاره یه دفعه پسر خودش میادخونه میگه مامان این کیه مامانشم جریان رو میگه بعد پسرش میگه خب بالا دیوار چی کار میکرده این که معمولا دزددددددددددده..بعد زنه میگههههه نه بابا رو به پسره میکنه میگه شما دزدین میگههههههه بلهههههه..
4fvfcja4fvfcja4fvfcja4fvfcja4fvfcja4fvfcjaKhansariha (48)Khansariha (48)Khansariha (48)Khansariha (48)Khansariha (48)
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


 سپاس شده توسط
امروز ساعت 7:30 صبح داشتم می رفتم آزمون از چهار راه که رد می شدم ی آقایی هم بود با کمال خونسردی شروع کرد فیییییییییییین خخخخخخخخ 1717بدون کمک های اولیه ودستمال و این جوز چیزا!!!
همون موقع دوست عزیزش رو دید گویا از خیلی تا الان همو ندیده بودن چون با همون دست مبارک ..دست دوستش رو به گرمی فشوردKhansariha (134)...اول صبح بود و احتمالا احوال پرسی های زیادی پیش رو داشت..امیدوارم حداقل برا نهار بهش یاآوری کنن دستاشو بشوره4fvfcja
[تصویر:  11966327979550411256.jpg]
   
ای فرزند آدم.....



من به هر آنچه بگویم *باش* می شود.مرا در آنچه امر کرده ام اطاعت کن تا تورا
   
چنان قرار دهم که به هر چه بگویی *باش* بشود.
   
        53برای ماندگاری رویایی جز پاکی نداشته باش53

[تصویر:  nasimhayat.png]    
[img=0x70]http://www.full-dl.com/wp-content/themes/sms-persia/css/images/nazar.gif[/img]
.
.
.
.
کانونمونو چشم نکنن..
 سپاس شده توسط
دیشب داشتم قرآن پخش میکردم تو مسجد
به یه مرده رسیدم حواسش نبود گفتم بفرمایید گفت
ممنون میل ندارم1717
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
 سپاس شده توسط
سوتي كه يادم نمياد ولي يه خاطره ي جالب يادمه :
دو سال پيش بود كه با دوستم رفته بوديم بيرون كه يه دفه مامانم ز زد گفت سريع بيا خونه كارت دارم . اين روزا هم كه ديديد هيچ ماشيني مثه (تاكسي مرسي ) مارو سريع به مقصد نميرسونه . خلاصه تصميم گرفيتم اتو بزنيم تا اومديم به خودمون بيايم يه دفه ديديم يه ماشين عروس واسمون نگه داشته البته توش هم عروس بود هم داماد . اولش فكر كرديم واسه كسي ديگه اي وايساده اين طرف اون طرفمونو نگاه كرديم ديديم نه واسه خودمون نگه داشته ماهم خجالت نكشيديمو سوار شديم . از هرچي بگذريم از اون نگاهاي عاشقانه اي بينشون ردوبدل ميشد نميشه بگذريم يه دفه عروس بهمون گفت كجا ميريد گفتيم ... گفت ميايد بريم سالن من كه خيلي خجالت كشيدم گفتم اره چرا كه نه 317 حالا اصن حواسم نبود كه بخاطر من داريم برميگرديم خونه 4fvfcja يه دفه دوستم يادآوري كرد عروسه گفت خوبه نريم تالار تا شب مسافر بزنيم .......... 1744337bve7cd1t81
جالب بود ديگه 53 اصن كسي تاحلا ماشين عروس اتو زده ؟؟!!!!!!!!!!!Smiley-face-cool-2
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

 سپاس شده توسط
امروز تو كلاس يكي از بچه ها يه سوتي خيلي باحال داد
استاد بهمون گفت اين ترم يه پروژه داريد كه اينه : من يه آهنگ (خارجي) بهتون ميدم بايد متن كامل شعرو برام بياريد حالا بلوتوثاتون رو روشن كنيد تا بفرستم . همه مون بلوتوثامونو روشن كرديم بعد اول فرستاد براي يكي از بچه ها . يكي از بچه ها در حال سرچ بلوتوث بود يه دفه ديد اسمه يكي از بلوتوثاي روشن Ali إ . پيش خودش گفت حتما يكي از بچه ها اسم دوست پسرشو رو بلوتوثش گذاشته بزار مچشو بگيرم . درحاليكه كلاس ساكت بود يه دفه با صداي بلند گفت بچه ها كي بلوتوثش عليه ؟؟؟؟!!!! همه وايسادن نگاش كردن حتي استادم ، ديد كسي ج نداد دوباره گفت : بچه ها گفتم كدوماتون بلوتوثتون عليه ؟ ما هم هممون با قيافه هاي علامت سوالي چشمون به اينو اون بود كه ببينيم واقعا اسم بلوتوث كي عليه ؟؟؟؟ يه دفه چشم دوستم افتاد به استادمون ديد داره ميخنده بعد دوستم گفت إ استاد بلوتوث شما عليه !!؟؟؟؟ واي استاده از خجالت هم سرشو پايين انداخته بود هم ميخنديد و كلاسم كه هيچي از خنده رفت تو هوا
[تصویر:  75564740_83301426cfcbb.jpg]






صعود ممکن است دشوار باشد 

ولی



منظره بالا بسیا ارزشمند است  

همین یه چند دقیقه پیش بابام بعد بیست و چندی سال تصمیم گرفت ورزش کنه بهم میگه این حرکت! !نشست و برخواست!! درستش چطوره؟بهش میگم اسمش شنا!!؛ نه نشست و برخواست
پاورقی :نام حرکت مذکور دراز و نشست میباشد 1
——————————–

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان