1393 مرداد 31، 9:37
صبح برای نماز همیشه باد صبا رو فعال میکنم که اذان بگه . برای اینکه بیدار شم صداشو تا آخر میذارم ؛ یعنی موقع اذان صبح وقتی این گوشی اذان میگه فکر کنم همسایه های مجاور هم بلند میشن
یه روز صبح یادم رفت بعد بیدار شدن برنامه رو غیر فعال کنم .
از برای ترم تابستان رفته بودم کتابخونه ؛ نزدیک اذان ظهر بود ... کتکوری های فنی نزدیک کنکورشون بود همه اومده بودن ؛ کتابخونه شلوووووغ بود ولی ساکت ... هیچ صدایی نمیومد
این پسره هم که میز بغلی من نشسته بود سرشو گذاشته بود رو میز خوابیده بود .
یه دفعه این گوشی با یه صدای وحشتناکی اذان گفت ... همه تو کتابخونه کپ کرده بودن تا من گوشی رو در بیارم و قطع کنم 3 ثانیه ای کشید ... این پسره که خواب بود یعنی تا مرز جنون پیش رفت از خواب پرید تو همون 3 ثانیه 7 تا رنگ عوض کرد بنده خدا میگفت یه لحظه فکر کردم قیامتی چیزی برپا شده
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..