(1394 تير 25، 10:34)همساده نوشته است: انجام دادن کارهای غیرمعمول
"عشق" یکی از کلماتی است که در زمانهای مختلف بیشترین سوء استفاده از آن صورت گرفته است. به همین علت ما درباره عشق ورزیدن صحبت نمیکنیم بلکه درمورد بر اساس عشق عمل کردن صحبت میکنیم.
درست مثل ایمان، عشقی که ما کشف کردیم نوعی احساس نیست بلکه طرز فکری است که خود را در عمل نشان میدهد و در رفتار دیده می شود.
ما شروع به اقداماتی کردیم که لازم بود انجام دهیم.نه به این علت که تمایل به انجام این اقدامات داشتیم؛ بلکه برعکس دقیقا به این علت که به انجام آن کارها علاقه ای نداشتیم و بعد از شروع آن کارها تمایل نیز همراهش آمد. عشق برای ما یک دستور است، چیزی که در حال طبیعی انجام نمیدهیم.
ما شروع کردیم در مقابل خودمان و دیگران عملکرد صحیحی داشته باشیم قبل از آنکه بطور طبیعی تمایل آن را داشته باشیم. این تناقضِ این برنامه "درد آور" است.
چطور میتوانیم این کار را بکنیم، در حالیکه شدیدا احساس عجز میکنیم و حتی مطمئن نیستیم که تمایلی برای عملکرد صحیح داریم؟
ما خدایی داریم که به ما کمک میکند، کار او دوباره زنده کردن ما پس از مرگمان است! اما ایمان بدون عمل مرگ آور است ما در حین انجام کار از او نیرو میگیریم نه قبل از آن.
ما فهمیدیم زمانی که این اعمال در وجود ما نهادینه شود و جز عادات روزانه زندگی مان شود. آن موقع حقیقتا شروع به تغییر میکنیم. انسان های بهتری میشویم و در نتیجه با خودمان و دیگران شادتر میشویم.
پی نوشت: در راه هوشیاری این یکی از بهترین مطالبی که خوندم متن بالا پر از نکته است پر از شاه کلیده میشه واسش یه تاپیک جداگانه زد. امیدوارم وسط پستهای اینجا گم نشه و هر کی اهل دل بود خودش چند بار بخونه و خودشو پیدا کنه
هوشیاری ادامه دارد...
یا علی