1395 آذر 26، 11:47
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
(1395 آذر 21، 23:52)طاهر نوشته است: سلامطاهر جان خودتو زیاد درگیر نکن
هرچند که اصلا دوست ندارم بگم خوب نیستم
ولی باید بگم اصلا خوب نیستم
واقعا دیگه کلافه شدم
نمیدونم چیکار دیگه باید بکنم
دو هفته اس فکرم درگیر یک مساله ای شده
وقتی میخوابم مقاوتم بدنم صفر میشه
وقتی بیدار میشم خودم رو در میان کثافت کاری می بینم!
سر این مساله پاکی هفته گذشته و این هفته هم از دست دادم
دیگه روی کانون اومدن رو هم ندارم
هی تحمل کردم، هی گفتم درست میشه
ولی انگار سر سازش نداره این درد
من واقعا از دوستای که باهاشون هم گروه بودم شرمنده ام
خیلی دوست داشتم لااقل اوضاع دست خودم بود
قبلنا همچین حالتی نبود الان یکساله ک اینجوری شدم (البته چندماهی هم از یکسال گذشته)
یک مدتی خوب میشم میگم درست شده
بعد یک مدت دوباره میاد سراغم
سیکل های این چنینی:
سی و اندی روز
صفر
بیست و اندی روز
صفر
بیست و اندی روز
و دوباره صفر
و تکرار پی در پی این سیکل
و همه اش در روزهای پایانی سرآمدن یک ماه
هرچند که خوب میدونم شاید دوای درد من بودن در سایت و حرف زدن باشه
اما
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
(بَدا به حال چنین حالی...!)
دوست دارم شروعی دوباره رو
ولی همتش نیست انگار...