امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

سلام خدمت دوستان عزیز 
خب اول  بگم هدف چیه از گذاشتن این پست یه داستان هست درمورد نماز خوندن من خودم ادم اهل نماز نیستم ولی این داستانا خواهش میکنم بدون هیچ  پیشداوری بخونین  و دراخر بعد از پایان داستان بدون هیچ گونه داده ای که  از قبل تو ذهنتون بوده درموردش تصمیم بگیرین ونظرتونا بگین

نماز اول وقت و رضا شاه 

بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!

برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند
من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟

و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!

همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!

اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!

اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...

رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم

رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!

بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!

ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....

(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
به اندازه ارادت به امام رضا انتشار کن.
التماس دعا
?نشر حداکثری☝️
 سپاس شده توسط
روزبه/گروه تلاش و توکل / هفته چهارم سبز
ارزیابی هفته قبل : خوب بود، بیشترشو مسافرت بودم
برنامه هفته بعد : ادامه برنامه های سابق
[تصویر:  1516091_1378333602425510_322294495_n.jpg]

535353
[تصویر:  05_blue.png]
سلام به همه دوستان محترم .با احترام فراوان 53 53 53
عاشقت خواهم شد دوباره.
من پيدايت خواهم كرد درست همانجا كه گمت كرده بودم.
دوباره مركز دنيايم خواهي شد و با هم قدم خواهيم زد. دوباره دوستت خواهم داشت درست شبيه همان اوايل كه داشتم كشفت ميكردم. شبيه همان اوايل راه. يادت هست؟
من دوستت داشتم. لازم نبود شخص خاصي باشي تا ببينمت. لازم نبود كار خاصي انجام دهي، لازم نبود شبيه ادمهاي موفق و خوشبخت باشي تا مورد پذيرشم قرار بگيري. ‌
هر رفتار و هر كلمه ات برايم جذاب بود. تو خودت بودي و من دوستت داشتم. تو خودت بودي و من گمت كردم. يادم نيست كجا. نميدانم در كدام خاطره اما دستت را رها كردم و نتوانستم ازت محافظت كنم.
تو وارد رابطه هاي اشتباه شدي. تو براي اينكه من پيدايت كنم سعي كردي شبيه ديگران شوي، سعي كردي موفق شوی، اما هرچقدر بيشتر شبيه ديگران شدي، بيشتر دور شديم. بيشتر احساس كردم غريبه اي.
ديگر داشتم احساس خاص بودنت را فراموش ميكردم كه شنيدمت! ان شب كه احساس كردم بخشي در درونم غمگين تر از ظاهرم است. همان شب كه احساس كردم بخشي در درونم مرا صدا ميزند و ميگويد: صبر كن. ارام تر. من همينجا هستم. دلم گرفته است، بغلم كن . ‌
يادم هست صدايت را شنيدم. از بي پناهيت گفتي، از اينكه بدون من وارد رابطه هاي اشتباه شده بودي تا جاي خالي من را پر كني. از من دلت گرفته بود، از اينكه چقدر سرزنشت ميكردم براي هر انتخاب و تصميم و تو هر بار بيشتر گيج ميشدي و از من دورتر. گفتي از اينكه به ادمها پناه بردي، از اينكه مجبور ميشدي شبيه ديگران باشي تا تو را بپذيرند. از سختي ها گفتي و از همه سخت تر، از بي من بودن گفتي. ‌
من ان شب فهميدم تو را.
كمي به من فرصت بده. دوباره پيدايت خواهم كرد و كنارت خواهم ايستاد. اكنون انقدر بزرگ شده ام كه خودم از تو محافظت كنم. سرزنشت نخواهم كرد و خودم پدر و مادرت ميشوم. ‌
تو خودت باش، نترس.
من كمي فرصت ميخواهم ، گرد و غبارِ اين گمشدگي را كه پاك كنم دستت را خواهم گرفت .
دوباره با هم زير باران خواهيم رفت. دوباره عاشقت خواهم شد.
صبور باش.
لحظه‌ي "خودم بودن" نزديك است.
 اگر بخواهيد با ان بخش فراموش شده تان حرفي بزنيد چه ميگوييد؟
ايا تلاش ميكند تقليد كند و شبيه ديگران شود تا نشان دهد موفق است و خوشبخت؟ تا شما راضي باشيد و پيدايش كنيد؟
از اين عذاب خلاصش كنيد. نگاهش كنيد تا ديگر اينقدر دست و پا نزند. نگاهش كنيد تا ارام گيرد.(باز نشر از طرف یه دوست)
چقدر به خودمون اهمیت میدیم و دوسش داریم .چقدر باهاش بد برخورد میکنیم #خودمونو اذیت نکنیم ....
مرسی دوستان 53 53 53 53 53
 سپاس شده توسط
سلام بروبکس ، چطور مطورین ؟  2uge4p4
من که خیلی خوبم ، بیست روزه رو تموم کردم و به عبارتی پوستم گنجایش مرا ندارد 4chsmu1  ولی قانع نیستم ، بهتر ازینام آرزوست  Smiley-face-biggrin 

خب ، 
توجه توجه ،  Khansariha (2)


شنوندگان عزیز توجه فرمایید ... 


رهروانی های عزیز توجه فرمایید ...


عشقین شهر ، تاپیک ِ عشق


یعنی همون


 کتابخوانی جمعی آغــــــاز شد .... 
41 2uge4p4 Khansariha (48) Greenstars 6  

رهروانی های عزیز عشق مطالعه و معرفت و خرد و بصیرت و آگاهی و عالم معنا ، یه برنامه کتابخوانی جمعی راه انداخیم با کمک داداش روزبه ، از همه ی فرهیختگان رهروانی دعوت می کنم که بیان اینجا  تا باهمدیگه بر پشت کرسی معرفت بنشینیم و گفتگوهایی از جنس معنا و مفهوم چیستی و چرایی زندگی داشته باشیم ...
منتظرتونیم ها ، بالاخره رهروانی ها باید نشون بدن بیشتر از بعضیا طالب علم اند ... Gigglesmile
جون بچه ها ، من و روزبه رو تنها نذارین ... 53258zu2qvp1d9v





آقا راستی چرا صلوات نمی فرستین شماها، یعنی چی ؟/؟؟   Vamonde این مهدی خان ما که خودش نیومد ، نمی دونم چرا Swear1 ، اصلا نبود این چند روز رو ، بچه ها هم ماشاالله هر روز کمتر از دیروز .... عه Khansariha (58) ، خب چهارده تا صلوات که دیگه کاری نداره ، عجبا !!!! چه دوره زمونه ای شده  39 

امروز نوبت عزیز دلمون ، عاشق فاطمه زهرا هستش ، بچه ها کم نذارید براش ،بالاخره  می دونید که ، بله ، جز خوبان کانون هستن ایشون 65 

عاشق جون ، منتظر اظهارات ات هستیم ، از هر نوعی که باشه به خصوص عاشقانه اش  302


برنامه ختم صلوات برای روزهای آینده
آرمین[تصویر:  53.gif] 
 ما می توانیم91[تصویر:  53.gif] 
aliunknown[تصویر:  53.gif] 
رضا222[تصویر:  53.gif] 

rezaKy[تصویر:  53.gif] 
omid 24[تصویر:  53.gif] 
mohammad_93[تصویر:  53.gif] 
یه روز سخت[تصویر:  53.gif] 

طاهر[تصویر:  53.gif] 
engineer:  [تصویر:  53.gif] 
sabour:  [تصویر:  53.gif] 
mehdi68:  53

عاشق فاطمه زهرا: تاریخ 96/05/23
drift: تاریخ 96/05/25
همـت: تاریخ 96/05/28
روزبه: تاریخ 96/05/30

قاصدک: تاریخ 96/06/01
Mr Degaresh: تاریخ 96/06/04
mohsennia: تاریخ 96/06/06
Saeed1396: تاریخ 96/06/08


من خودم ، سی و چهارتا صلوات برای عاشق جونم میفرستم ، ایشالا که به همه خواسته هات برسی گلم 53
 سپاس شده توسط
15 صلوات برای دوست عزیزم عاشق 53
14 صلوات هم از طرف من برای عاشق عزیز .. 53 53
[تصویر:  u0o_%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86_%D9%8...D9%842.jpg]
[تصویر:  05_blue.png]
14 تا صلوات از طرف من برای عاشق عزیز که بسیار زحمت میکشن برای کانون. خدا خیرت بده عاشق جان. برای از خدا شادی و زندگیِ هدف مندی رو میخام. شادی و سلامتی تو و اعضای خانواده ت هم که آرزوی قلبیمه. موفق باشی مرد

(1396 مرداد 23، 8:28)یه روز سخت نوشته است: سلام خدمت دوستان عزیز 
خب اول  بگم هدف چیه از گذاشتن این پست یه داستان هست درمورد نماز خوندن من خودم ادم اهل نماز نیستم ولی این داستانا خواهش میکنم بدون هیچ  پیشداوری بخونین  و دراخر بعد از پایان داستان بدون هیچ گونه داده ای که  از قبل تو ذهنتون بوده درموردش تصمیم بگیرین ونظرتونا بگین

نماز اول وقت و رضا شاه 

خوندمش مجید جان و خیلی خیلی خوشم اومد از این داستان. در واقع داستانِ راستان. در مورد این متن نظر من اینه که نمازی خوبه که از روی اجبار و حسِ وظیفه خونده نشه.
اصن دین وظیفه ای نیس. حسیه بنظر من. 
هرکی هرجور دوس داره میتونه مسلمون بمونه.. مثلا شخص x نمازشو برا این میخونه چون حس میکنه برای 3-4 دیقه از تنش های روزانه ش رها میشه. یکی برای این میخونه که بره بهشت و یکی واسه اینکه عادت داره یکی هم واسه این میخونه که حس میکنه اگه نخونه تنبیه در انتظارشه و استرس بگیره واسه ی این عبادتش
کاری به انگیزه نماز خوندن ندارم ولی میگم خوبه که انسان برای خودسازی و نفسِ خودش نماز بخونه.
نماز خوندن بنظرمن فقط اونچیزی نیس که هممون میدونیم. صحبت کردن و دعا به زبونِ مادری هم نوعی نماز و ارتباط با خداس. 
راجب اینکه گفتی امیدواری دوستان قضاوتت نکنن، مگه معاویه نماز نمیخوند؟ پس معیار خوندن نماز یا نخوندن نیست. ضمن اینکه فقط خداس که حقِ قضاوت کردن مارو داره
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
به نام خدای عزیز
 
و 30 صلوات برای داداش عاشق عزیز
که عاشق خوبی و زیباییه
این چه اسم خوبیه که انتخاب کردی
واقعا یه عاشق می تونه وقت خودشو بزاره و عمر خودشو بزاره برای کمک
ممنون از بودنتون 302
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
14 صلوات برای عاشق عزیز....داداش امیدوارم زندگی برات همیشه موفقیت باشه  53
[تصویر:  355b0c83-680a-44de-b22b-8fa226123a99-7457402.png]
 سپاس شده توسط
ممنون از دوستانی که برای من صلوات فرستادن 53 53 53

واقعا من لایق این همه لطف شما نیستم.
اگر کاری کردم ، وظیفه ام بوده.

نمی دونم این چه دردیه که به جون ما افتاده.
ناراحتی ، شادی ، استرس داری ، کار زیاد کردی و خسته ای ،‌ بیکاری و تنبلی کردی و همه و همه انگاری تهش می رسه به خ.ا
علتش هم اینه که ما شرطی می شیم بهش. فکر می کنیم راهی جز خ.ا نداریم.

الان دو سه روزه که درگیرم با خودم. از جمعه شاید ، شاید هم قبل ترش.
داره این احساس ضعیف تشدید می شه. بزرگ می شه و تهش می رسه به خ.ا
می دونم می رسه. تا حالا بیست بار تجربه اش کردم. اگر جلوش رو نگیرم بزرگ می شه و بزرگ می شه
اون وقت یه سوزن کوچیک این بادکنک رو می ترکونه.

دوستان من نمی خوام بشکنم و نخواهم شکست.
خدایا کمکم کن.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1396 مرداد 24، 18:54)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: نمی دونم این چه دردیه که به جون ما افتاده.
ناراحتی ، شادی ، استرس داری ، کار زیاد کردی و خسته ای ،‌ بیکاری و تنبلی کردی و همه و همه انگاری تهش می رسه به خ.ا
علتش هم اینه که ما شرطی می شیم بهش. فکر می کنیم راهی جز خ.ا نداریم.


دوستان من نمی خوام بشکنم و نخواهم شکست.
خدایا کمکم کن.

خوب داداش عزيز
اولا كاري كه شما كردي وظيفه نبوده و لطف و انسانيت و عشق بوده 
دوما  
مي دوني مشكل ما اينه كه مسئوليت پذير نيستيم و فقط مي خوايم از زندگي واقعي فرار كنيم و نمي خوايم درستش كنيم
مثلا ناراحتي خوب گريه كن يا مشكلتو حل كن 
شادي با بقيه تقسيمش كن
خسته اي استراحت كن 
بيكاري و تنبلي كردي خوب تلاشتو بيشتر كن
ولی این کارو نکن
نبايد فرار كنيم 

مي دوني ما اينكارو مي كنيم مثل يه جور مسكن يا داري بي حسي مي مونه 
يعني براي يه مدت كوتاه از اين مشكلات رها مي شيم و نمي فهميم همچين مشكلاتي داريم 
و در واقع ازشون فرار مي كنيم 
و نه تنها مشكلات واقعيمون را حل نكرديم بلكه بيشترم مي شن 
پس بياين تصميم بگيريم به جاي پناه بردن به اين افيون 
تلاش كنيم مشكلاتمون را حل كنيم ، مسئوليت اونا و زندگيمون را بپذيريم و 
تلاش كنيم هر روز  بهتر شيم يعني 
روبرو شدن با مشكلمون ، نترسيدن ازشون و فرار نكردن از اونا 
حتي اگه الان نتونيم مشكلمون را حل كنيم مي تونيم 
باهاش روبرو بشيم براش برنامه ريزي كنيم و بعدا شكستش بديم


به قول نظامي
به جز مرگ هر مشكلي را كه هست / به چاره گري چاره آمد به دست 

يا به قول مولانا 
گر رنج شود مشكل نوميد مشو اي دل/ كز غيب شود حاصل اندر عوض ابدالي
حافظ عليهم الرحمه 
ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل/ كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز
و يا به قول شاملو
بايد براي وزن كه جسته است شاعر
لغات در خور آن جستجو كند 
اين كار مشكل است و تحمل سوز 
ليكن از 
آن گريز نيست

اميدوارم همه وزن خودمون را پيدا كنيم و جايگاه انسانيتمون را. 

چقدر صحبت كردم!!!!!?  Hanghead
ولي ديگه وقتي پاي عشق و عاشق و اين حرفا باشه آدم همينجوري دوست داره صحبت كنه  53258zu2qvp1d9v

گشايش گره مشكلات عشاقند . 
و براي موفقيتت دعا مي كنم عاشق خان.
و برای موفقیت همه ی بچه های عزیز 53
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
خوب اول ۳صلوات برای عاشق عزیز و اون عزیزی که براش صلوات نفرستادم 
بعدم عاشق جان میخوام رسما بشکنم و بگم این دفعه شما برام دعا کنین چون من درحد لالیگا به دعای شما غیور مردان شما نفس بریدگان (منظورم نفس کاذب)نیازمندم  4chsmu1 خوب دیگه چی بگم ؟؟؟ بعدا میام میگم

اقا یه موقع سو تفاهم نشه منظورم ۳۰صلوات بود
با وجود اینکه در گذشته بنظر خوپم از خطوط قرمزی در زندگی عبور کردم و بی حیایی های زیادی کردم،بطوریکه اگر جای خدا بودم تابحال خودمو ول کرده بودم،بازهم خدا دستمو گرفت و بلندم کرد،چنین توقعی نداشتم،
از خداوند نا امید نشید و با خداوند قپل و قرارهای خوب بگذارید.
سلام
اول از همه 14 صلوات ناب و ویژه به نیت طهارت و پاکی جسم و جان و همچنین سلامتی تقدیم به برادر و دوست عزیزم عاشق که خیلی عاشقشم 49-2
نقل قول: دوستان من نمی خوام بشکنم و نخواهم شکست. 
خدایا کمکم کن.

عاشق عزیزم اونی که باید ببینه این ها رو میبینه
و قطعا تلاش و نیت شما رو می بینه و عیب پوش بندگانش هست
گر ما مقصریم تو بسیار رحمتی / عذری که می‌رود به امید وفای تست
شاید که در حساب نیاید گناه ما / آنجا که فضل و رحمت بی‌منتهای تست

 

و اما بعد
مجید داستانی که گذاشتی خوندم عالی بود... خدا میگه نماز انسان رو از هر بدی و فحشا دور میکنه اگه نماز برای ما این خاصیت رو نداره باید بگردیم و ببینیم ایراد از کجای کار ماست
رضا222 همچنین داستان تو هم زیبا بود
بقول شاعر که میفرماید 
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست        /   از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
همه انچیزی که برای موفقیت ما بهش نیاز داریم درون ما کار گذاشته فقط لازمه کمی همت بخرج بدیم و این خود رو در مسیر درست به راه بندازیم
و مشکل از جایی شروع میشه که ما برای یافتن پاسخ سوالات مون بجای رجوع به خویشتن متوسل به محیط بیرون میشیم
-----
و تشکر از همه کسانی که در برنامه ها حضور دارن  و چراغ کانون رو روشن نگه میدارن
تقدیم نگاه تان
[تصویر:  roses-flowers-photos-2.jpg]

و یک تشکر خیلی تر تمیز و ویژه و شیک و مجلسی و درجه یک و خاص و ناب از نوید جان عزیز بابت قبول زحمتی کردن
و در خواست ما رو اجابت کردن برای در دست گرفتن مسئولیت های مربوط به ختم صلوات ها
باید زودتر از ایناها اعلام میکردم ولی خب عذر تقصیر دارم و شرمنده هستم
این تک گل هم تقدیم به نوید که تکه
[تصویر:  Rosa%20hybrida%202.JPG]
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
امید خیلی حال داد این متنی که برای عاشق نوشتی. درواقع به درد هممون میخوره ولی خطاب به عاشقِ عزیز. مخصوصا اون تیکه ی شعراش نایس نایس 49-2
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان