امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

18 سال جان بیا یه نظر هم خودت بده
الان در چه حالی وضعیت چگونه می باشد
الا بذکر الله تطمئن القلوب
[تصویر:  353.GIF][تصویر:  353.GIF][تصویر:  353.GIF]
سلام .... بچه ها من فردا یک نکته جالب براتون میگم که امشب اتفاق افتاد ببینید نظرتون چی هست خیلی جالبه ... یک اتفاقی که ترس و اظطراب و اورد صفر ... جای بررسی داره .... حتما نظر بدید ... مخصوصا اقا مجتبی مدیر تالار روانشناسی هم بررسی کنن ... فردا می نویسمش دقیق

اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک

سلام303

اعلام پاکی میدارم317

ما منظریم داداش 18 سال قفسKhansariha (18)
فقط یه اسمی بده راحت تر حرف بزنیم یه مقدار این یوزرت سخته1744337bve7cd1t81cheshmak
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
دوستان خوبم سلام
دیشب یک اتفاقی افتاد که برام خیلی عجیب بود

دیشب ما با یکی از فامیلامون دیداری داشتیم که من مدت ها بود ندیده بودمشون ... این خانواده بسیار مذهبی هستن ... از کربلا اومده بودن و ما رفته بودیم دیدنشون ... این خانواده یک دختر تقریبا هم سن من دارن که این خانم بسیار مومن و معنوی هست .. البته نه متحجر بلکه مومن و عاقل ... دیشب داشت از حرم امام حسین و اتفاقاتی که اونجا افتاده صحبت میکرد برای خانواده ... من حال و هوای روحیم جوری شد که اون روزها سال 82 خودم رفته بودم ... اون که صحبت میکرد من رفتم در خاطراتم و اون روزها که عراق بمب گذاری شده بود و ما اونجا گیر افتاده بودیم ... یک زیارت با اظطراب و ترس ... خیلی جذاب بود... خلاصه از نظر روحی با صحبتای اون خیلی حس معنوی خوبی داشتم ... نمیدونم چی شد یک باره حس کردم این خانم رو خیلی دوست دارم ... این اشتراک روحی باعث شد قلبم متوجه اون بشه ... چند دقیقه که گذشت واقعا یک نیرویی درونم بیدار شده بود که اصلا از جنس غریزه نبود ... یه حس محبت بسیار زیاد که سالهاست تجربش نکردم ... توی اون چند ساعتی که ما اونجا بودیم این حس شدت گرفت ، یه محبت که کاملا با احترام همراه بود ... این حس رو مدتها بود نچشیده بودم حالا از این جا به بعدش جالب شد ....
اومدم خونه اما شدیدا حس دوست داشتنش همراهم بود ... من به علت خو ... زیاد مدت هاست که تحریکات فیزیولوژیم خیلی ضعیفه ... از نظر جسمی اصلا شدید تحریک نمیشدم ... دیشب بر عکس شد .. یعنی وقتی که به طرف فکر میکردم و گفتم فرض کن که ایشون محرمته (البته می خواستم تست کنم از نظر روحی واکنشم چیه ) با این فکر شدیدا تحریک شدم خیلی شدید ، برام جالب بود که این حس دوست داشتن چطور انقدر روی غریزه موثره ... من تا حالا فکر میکردم از نظر جسمی ضعیف شدم اما دیشب فهمیدم که ریشه این تحریک نشدن به مسائل روانی و روحی مربوطه چرا که با اومدن چند لحظه احساس دوست داشتن تمام ارگانیزم بدنم تغییر کرد ... البته ریشه اون دوست داشتن در معنویت بود نه ظاهر چون اون خانم ظاهر بسیار بسیار معمولی دارن ... به قدری این تحریک زیاد بود که دیشب فهمیدم سختی ترک خود ار... در حالتی که ادم با شهوت درگیر باشه چیه ... من دیشب ایمان اوردم که من با غریزم نمیجنگم بلکه دارم با همون ذهنیات و ترس ها و خلا ها می جنگم و چون توانایی مقابله باش رو ندارم به خود ... پناه میبرم.... خوب میگفتم : دیشب دقیقا غریزه و حس دوست داشتن ترکیب شدن و احساس کردم یک ادم نرمالم ... واقعا این حس اومد سراغم بدون اینکه خودم بخوام بش فکر کنم ... حس فوق العاده ای بود .... تحریک زیاد بود دقیقا یک نیاز واقعی بود یک نیاز جنسی عاطفی...میدونید دوست داشتم این حس رو حفظ کنم چون از درون پرم کرد البته همون بعد عاطفیه قضیه... دیشب حس دلتنگی رو تجربه کرد همون حسی که مدتها برام سوال بود چرا من دلتنگ کسی نمیشم اما شدم ... اومدم نت رفتم با عرض معذرت سایت مستهجن ایرانی... البته علت داشت ... می خواستم ببینم حس ترس و اظطرابم به چه صورت واکنش نشون میده تو این شرایط... میدونید من وقتی کلیپ ایرانی یا داستان های مستهجن رو میدیم ضربانم میرفت بالا احساس ترس خفیف یا شدید و یک حالت دستپاچگی و خلائ روحی و در نهایت هم اون کار رو در شرایط اظطراب و ترس چندین بار انجام میدادم ... خوب دیشب قضیه خیلی فرق کرد ... رفتم کلیپ ببینم اصلا برام جاذبه نداشتن ... این خیلی حرفه ها ... یعنی نه اینکه بترسم نه ... اصلا برام اون اهمیت و دیوار اهنین که شکسته نمیشه وجود نداشت ... حتی میگفتم اینا اصلا نمیفهمن انسان یعنی محبت و احساس پاک عشق .. در این حد دیدگاهم و مخصوصا روحیم متفاوت شد ... بچه ها دقیق سیصدو شصت درجه ... پس کلیپ دیدن مسخره ترین کار شد تو اون حالت روحی ... رفتم خاطرات س ک س بقیرو بخونم ... اینجور مواقع معمولا ضربانم هزاره ... اما به خودم که اومدم دیدم یک صفحه خوندم اما هیچ کدوم از واکنش های سابق اتفاق نیفتاده و در نتیجه خود.. ار هم اتفاق نیفتاده ... تعجب کردم ... دیدم حتی وقتی طرف میگه من فلان کار و کردم خوشم نیومده در حالی که تا شب قبل خودم دوست داشتم جاش بذارم ... این خیلی عجیبه ها .. حتی رفتن به سایتای خارجی هم برام جاذبه نداشت ... گفتم الان میتونی بری مرکز شهر مثلا یا یه جای پر رفت و امد ... دیدم اره به راحتی... یعنی دیشب تو اون شرایط روحی که محبت حاکم بود رفتن به خیابون برام اصلا ترسی نداشت ... حتی دیدن انواع ظاهر ها تو نظرم عادی بود ... برام خیلی جالب بود چون قبلا فکرش هم ازارم میداد...حتی دیدم اصلا مشکلی با ظاهرم ندارم ....
اما اونقدر این حس عاطفی و غریزه شدت پیدا کرد که من خود... انجام دادم با عرض معذرت ... اما تو این حالت حتی خود ... هم مثل همیشه از روی ترس و اظطراب و احساس خودکم بینی نبود ... شاید دیشب تعمدا خواستم انجام بدم تا بفهمم که حتی اون کار چقدر میتونه متفاوت بشه در یک شرایط روحی جدید که دیدم واقعا همه چیز فرق کرد ...
نتایج :
1- احساس میکنم ریشه اون ترس به علت شکل نگرفتن یک رابطه عاطفی و جنسی صحیحه در دوران گذشته که اگر این مساله درست انجام شده بود الان این ترسها به این شکل بروز نمیکردن و احتمالا درگیری اصلی من هم غریزم بود و ترک خود .. . یک جورایی به این نتیجه رسیده بودم که نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم چون خیلی خود.. انجام دادم اما وقتی این الگوی فکری شکست و دیدم که توانایی دوست داشتن درونم هست همه وجودم در یک تعادل مقطعی برای چند ساعت قرار گرفت ...
2- من تا حالا دنبال یک دختر خیلی زیبا و خوش اندام بودم حتی در ازدواج اما الان متوجه شدم باید دنبال گزینه ای باشم که اشتراکات معنوی قوی بام داشته باشه حالا ظاهر ملاک دوم میشه...

3- متوجه شدم بین میزان اعتماد بنفسم با مسائل عاطفیم رابطه تنگاتنگی وجود داره .. دیشب حس کردم دنیا زیر پامه چند لحظه ...
4- متوجه شدم که ریشه خود ... واقعا در یک کمبود دیگست مثل یک کمبود عاطفی که خودش جای تحلیل و روانکاوی داره باید بررسی کنم... مثلا اتفاقاتی که در نوجوانیم افتاد و یا شکست عاطفی در مقطعی و از این قبیل دلائل پنهان که در ناخوداگاه سرکوب شدن ....

5- مرکز شهر ترسناک نیست بلکه تفسیر من و درست تر حالات روحی من باعث اون تعبیر از مرکز شهر شده
6- فهمیدم اگر من در یک رابطه عاطفی با برنامه قرار بگیرم که توش عفت و پاکدامنی وجود داشته باشه ذهنیت من رو از روابط دختر پسر تغییر میده

7- محبت باعث رفع افسردگی میشه ، انگیزه دهندست و ارامش بخشه

8- فهمیدم در ازدواجم اصل مشکل به همون نبود یک رابطه عاطفی بر میگشت که به علت نبود اشتراکات ذهنی فکری و روانی بود

9- تحلیل های اقا مجتبی برام جالب بود ولی در انطباقش با خودم حس میکردم یک جای کار داره میلنگه یا یک چیزی سر جاش نیست و بعد این ماجرا دقیقا فهمیدم همین بعد عاطفیه شخصیت من هست که سرکوب شده و اون مشکلات رو ببار اورده ... جالب اینجاست در یک تست روانشناسی مشاور گفت شما بسیار ادم عاطفی هستی و این رو باید از راه صحیح تامین کنی
10- توی اون حس شب عین ادم خوابم گرفت که نشون دهده سلامت اعصابه به شرط تامین نیاز روحی سرکوب شده
11- همینی که حس دیشب برام عجیب بوده و انقد برام تازه بوده و اومدم حتی گزارش دادم باز هم تاییدیه بر اینکه یه جایی تو وجودم لنگ میزنه که انقد تحت تاثیر تجربه دیشب قرار گرفتم ... اونم تجربه ای از جنس احساس دوست داشتن
12- تصمیم گرفتم یک خودشناسی رو شروع کنم درباره ضمیر ناخوداگاه و مساله دوست داشتن ... شاید جاذبه و دافعه اقای مطهری شروع خوبی باشه ...
13- ادم ذاتا بدی نیستم بلکه اکثر اصرار بر خطاها نه به نبود ایمانه نه ، بلکه به علت تعارضات حل نشدست و نبود یک میزانی از ارامش روحی برای مبارزه علیه خود....
14 - دیشب یکی از بهترین تجربیات زندگیم بود که باعث خودشناسی بهتر شد ...
15- الان مسالم خود... نیست بلکه پیدا کردن کلید پیش زمینه های ترک این مسالست
16- به ترک کردن و خوب زندگی کردن ایمان اوردم که میشه واقعا اما نه با زور زدن الکی بلکه با منطق و برسی و قرار دادن هر چیزی سر جای خودش
17- اینکه امام صادق میگن هیچ کس تکبر و غرور نمیورزه مگر به علت کمبودی که در سینش هست ... و اگر تحلیل اقا مجتبی رو در کنار این روایت قرار بدیم ریشه ای تر از اون غرور و ذهنیات همین کمبودیه که دیشب وقتی برای لحظاتی این کمبود رفع شد همه اون الگوهای ذهنی شکست ...
18 - یاد حرف اقای مطهری افتادم که میگن : محبت کیمیاست وقتی به خاک وجود کسی بیفته طلا میشه ...
19- فهمیدم حدیث امام علی رو که میگن : بیماری درونته و دوای اون هم درونته
20- در این شرایط بهترین راه برای پوشش اون نیاز عاطفی و یا تجربه دوست داشتن توسل به اهل بیته و استمداد از خدا

خوب دوستان نظرتون چی هست ، من خیلی صاف صادق خودم تشریح میکنم و تجربیاتم رو و مراحل تغییر و تحولم رو میگم ... چشمم به نظرات شماست ، مخصوصا مدیر تالار روانشناسی

اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک

جالب بود
فکر نمی کردم که عشق واقعی همچین حسی باشه
و اما نتیجه ها اوناهم جالب بود
به خصوص بند اخر من منتظر این نتیجه بودم
فکر کنم اعتماد به نفست رو پیدا کردی
و می خوای قوات رو جمع کنی تا
این ترس و وحشت و خودا... رو کنار بگذاری
امیدوارم که موفق باشی دوست خوبم
Khansariha (18)Khansariha (18)Khansariha (18)Khansariha (18)
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
دوستان یادم رفت بگم من با اون خانم رابطه ندارم قرار هم نیست داشته باشم فقط یک تجربه بود در سکوت که اینطرف قضیه واسم مهم بود که چه تاثیراتی رو من داشت .... قضیه کلا تمام شد ... اما جواب سوال هام تا حدودی روشن شد ....

اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک

منم خیلی خوشحالم این که خیلی شجاعانه با ان احساسات خوب و اصیلی که پیدا کردی رفتی و تستشون کردی . و دیدی موفقیت آمیز بود . دنبال همین انگیزه های واقعی و عشق های اصیل باش . عشق به یه دختر یا مجازی رو نمیگم . میل علاقه به هر کاری توی هر لحظه از زندگیی ..کم کم دنبال این باشی که خود واقعیت رو ÷یدا کنی من توی تحلیلم گفتم چون خود واقعی و اصیلت بروز پیدا نکرده با احساسات بیگانه ای همراه بودی و ا عدم شناخت باعث شده یه سری تحلیل ها و انتظارات نادرستی از خودت پیدا کنی مثلن توی روابط احساسی و شخصی با جنس مخالف یه انتظار خوب عمل کردن داشته باشی ، این توی ذهنت برات ایجاد شده در صورتی که این انتظار غلط ناشی از همون خود غیر واقعی هست . پس بازم تاکید میکنم که دنبال امثال همین عشق و علایق باش توی همه لحظات زندگی و عی کن خود فعلیت رو خوب ببینی و انتظارات و ایده آلهات رو هم توی این زمینه و هم توی همه زمینه های زندگی پایین بیار و به واقعیت نزدیک کن .
از این تمرین هایی هم که دیشب کردی بازم بکن منتها نه با سایت های مستهجن ، که گناهه مثلن برو توی سایت های پزشکی یا سایت های روانشناسی زناشویی و سعی ک از مشکلات یا کتاب های بهبود رفتاری ازدواج و روابط عاطفی بخون این طوری همون غرور ها و ترس های تو خلی کم کم میشکنه اما باید تمرین کنی . کتاب خوندن ، توی انجمن های اینطوری عضو شدن و ...
41عالیه ...دعا میکنیم همینطور شجاع و موفق جلو بری . Khansariha (8)
53  تا حالا مهمترین تجربه ام این بوده که  که هیچ روشی توی ترک گناهان  مثل همنشینی با دوستان خدا جواب سریع و قطعی و موندگار  نمیده !53
سوال : میشه گفت که بهترین راه پیدا کردن خود واقعی پرهیز از حرامه ؟ در شرایطی که شخص نمیدونه راه پیدا کردن خود واقعی چیه

اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک

سلام به همه ی دوستان گلم317317
من تازه عضو شدم و با اینجا آشنا نیستمKhansariha (18)Khansariha (18)
کسی میتونه بهم کمک کنه ؟
سلااااااااااااااااااام دوستااان!
ردیفین ؟؟؟؟؟53
سلام
شاید نباید اینجا پیام بدم اما شرمنده 4 تا دلیل دارم :
1.من تازه واردم و قانونها رو خوب بلد نیستم.
2.آقا فرشاد اومدن قسمت ما پیام دادن گفتم بازدید پس بدم.
3. من یک چشمم 25% آستیگماته، هر وقت بخوام قانونی رو نبینم ،با همون چشمم میخونم.ندیدم دیگه.
4. برای آقای 18 سال صحبتی داشتم.
اینکه:
فکر میکنم شما مشکلی با خود ا.. ندارید و به این خاطر رنج میکشید که توان و لذتتون در این کار کم شده و این مسءله شما رو نگران کرده. از طرفی چون ذاتتون خوبه در کنار اینکه میخواید توان و لذتتون مثل روزهای اول بشه
بدتون هم نمیاد آدم خوبی باشید.
اولا: درست فکر کردید-بعد از مدتی زیاده روی دیگه آدم لذتی نمیبره و هرچی بیشتر تلاش کنه بازم به لذت قدیم نمیرسه و از هر راهی بره به اوج نمیرسه تا جایی که حتی به گریه می افته ولی لذتی نصیبش نمیشه.
خوب احساستونو بیان کردم نه؟
میدونید چرا؟ چون تجربه کردم.
بی ادبی منو ببخشید ولی ما اینجا هستیم که به هم کمک کنیم پس باید صادق بود.
و اما راهکار : پاک شدن.
جدی میگم.اگه پاک نشید هرگز مثل سابق به اوج لذت وبه لذت واقعی نمیرسید و جالب اینکه روزی که پاکتر و پاکتر میشیم اونقدر آدم بزرگی میشیم که دیگه بهش برنمیگردیم.
من چند روزه که اومدم اینجا ولی خودم 52 روزه که پاکم.اینو گفتم تا بدونید آدمهای بسیار افراطکار هم میتونن برگردن.
در مورد اون خانم: اونچه باعث شد شما به اوج لذت برسید افکار یکسانشما با ایشون نبود ه.بلکه فکر به یک انسان شریف و پاک شما رو تحریک کرده و این تجربه بکر و تازه ای بوده که قبلا اینقدر نزدیک و به وضوح نداشتید و چنانچه چنین فردی همسر شما بشه بعد از اولین دعوا (با توجه به اینکه1. شما ایشون رو آدم خاصی از نظر هم فکری با خودتون میدونید و 2.از طرفی میگید زیاد زیبا نیستن) ،شما دوباره رو میارید به همین حالت الانتون.
-----------------
و اما راهکار:
[تصویر:  nasimhayat.png]
1.اینکه میگن زیبایی بعد ازدواج عادی میشه برای شما صادق نیست .اگه قصد ازدواج داشتید با دختر زیبا ازدواج کنیدو این ممکنه.
دخترای زیبای زیادی رو دیدم که همسر آدمهای زشت شدن و این در حالیه که بیشتر ما ایرانیها چهره متوسط داریم و شاید شما از نظر یک دختر ،زیبا هم باشید.
2.هرچند کار سختیه و من که دختر هم هستم برام سخته چه برسه به آقایون ولی باید تمرین کنید به دیگران نگاه نکنید و این هم عملیه چون من دارم تمرین میکنم و میشه. فکر کنم تنها مشکل اینجاست که "نمیدونید واقعا هدفتون چیه"
3جرفهای شما بیشتر شبیه کسیه که از ناتوانی در لذت بردن از خود ار... رنج میکشه یا از اینکه نمیتونه با دخترهای زیبای بیشتر و بیشتری دوست بشه رنج میکشه و از کمبود اعتماد به نفس برای این کارها ناراحته و کمتر شبیه کساییه نگران خود ا.... کردن هستن.
.فرمودید : در حالیکه نمیدونیم خود واقعی چیه......
نظر من: در مورد خدا کار برعکسه- همونطور که اول باید ایمان بیارید-بعد خدا خودشو توی زندگی فرد نشون میده - در این مورد هم اول باید پرهیز کرد و بعد "خود واقعی" خودشو نشون میده.

جسارت من رو ببخشید و به دل نگیرید لطفا.
من قضاوتی در مورد خوبی یا بدی شما نمیکنم.و شدیدا معتقدم که فقط خداست که حق داره در مورد خوب یا بد بودن ماها قضاوت کنه.
--------------------------------------------------------
به خودمون :
مواظب باشیم اونقدر بد نشیم که دیگه نتونیم به خوب بودن برگردیم.اونقدر ناپاک نشیم که دیگه پاکی برامون ارزش نباشه.
------------------------------------------------------
وقتی ارزشها بی ارزش میشن
با ارزشها بی ارزش میشن
-----------------------------------------------------
از همه معذرت که جمع مردونتون رو به هم زدم.
شاد باشید و موفق.
[تصویر:  nasimhayat.png]
سیستم رو خاموش کرده بودم
فکر کردم حیفه نظری بدم ولی راهشو نگم
البته راهی که در مورد من داره جواب میده(صادقانه بگم:سخته ولی جواب میده):
وقتی به کسی چشمم میفته نگاه دوم رو دیگه نکنم
چون عادت کردیم به آدمهای زیبا و خوش تیپ نگاه کنیم
کنترل کردن نگاه دوم واقعا سخته
ولی عملیه.
و اینکه از کجا یاد گرفتمش،
از اینجا:
امام صادق(ع) فرمودن:
نگاه اول [ناخودآگاه بهنامحرم] براى تو [حلال] است و نگاه دوم ممنوع است و حرام و نگاه سوم، هلاكت‏باراست.
[تصویر:  nasimhayat.png]
[/color] سلام به همگي
اقا امير رضا من كه رديفم چون
با ياري خدا و با دعاهاي شما دوستان و كمكاي سرپرستاي گلمون
تا امروز
پاكم پاك
١٨ سال قفس عزيز [color=#000000] پستاي جديدتو كه ديدم خيلي
خوشحال شدم اميدوارم روز به روز مصممتر تا اخرش بري

5353ايستادگى كن تا روشن بمانى شمع هاى افتاده خاموش مى شوند.


[تصویر:  05_blue.png][تصویر:  shaeeban.png]
سلام
خانم انا ممنون از نظرات سازندت
اما من با اصل خودارضایی مشکل دارم ، از همون بچگی مشکل داشتم. همیشه اگر لذتی بود پشیمونی هم بود . اگر خنده ای بود اشکی هم بود . بارها توبه و شکست . اما یک حرف بسیار زیبا زدین و اونهم این بود که به مرور ارزش ها کم رنگ میشن و نیت پاک بودن جای خودش رو به تغییر برای بالا رفتن اعتماد به نفس میده . این حرف خیلی درسته و من این رو در خودم میبینم که هدفم از تغییر پاکی نبود بلکه رسیدن به موقعیتی بود که احساس بودن و وجود داشتن داشته باشم و این اشتباهه .
اما امروز با یاداوری این مطلب انگیزم تغییر کرد ، تصمیم گرفتم برای پاک بودن و اینکه روحم رو شستشو بدم حرکت کنم . این بالاترین هدفه که من فراموشش کرده بودم .
تحلیل های ازدواج و زیبایی و شخصیت شناسیتون هم خیلی عالی بود ...
ایجا از هرکسی چیزی یاد میگیرم و شاید همه چیز رو میدونیم اما با گفتن و شنیدن انگیزه میگیریم برای حرکت .


اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک


موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان