امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

بچه ها سلااااااااام ... 303
اومدم بگم
پاکم ... 317
ما همه داریم با نفس امارمون میجنگیم .... تا به نفس مطمئنه برسیم ... و چه سعادتی بالاتر از این!
varzesh
پس همه پیش بسوی پاکی با حداکثر سرعت!
راستی بچه ها بیاید اعلام وضعیت کنید دیگه ... تنور تاپیکو روشن نگه داریم دیگه ... دمتون گرم بیاید دیگه ....
cheshmakKhansariha (18)
یه 5 دقیقه دیگه اذانه ...
نماز اول وقت فراموش نشه
همچنین دعا برای همه نیازمندا یکیشم من ...
53

در پناه حق53
هیچی ...
سلام303

خدا رو شکر یه روز دیگه هم پاکم
53258zu2qvp1d9v

آقا سر نماز منم دعا کنید
42

داداش سعید،رهایی59 جان
ما تو گروه یه طرحی داریم اینه که ایدی یاهو های خودمون رو به بچه ها میدیم تا ادمون کنن
و وقتی که مورد حمله های شیطون بوق صفت قرار گرفتیم بریم تو یا هو مسنجر و با بچه هایی
که آنلاین هستن صحبت کنین تا درصد شکست بیاد پایین.
اگه بخواید می تونید تو این طرح که طراحش داداش امیر حسین هستش شرکت کنید
ایدی بدید تا بچه ها ادتون کنن
Smiley-face-cool-2Smiley-face-cool-2Smiley-face-cool-2Smiley-face-cool-2
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
(1391 فروردين 18، 12:13)محمد رضا3002 نوشته است:
داداش سعید،رهایی59 جان
ما تو گروه یه طرحی داریم اینه که ایدی یاهو های خودمون رو به بچه ها میدیم تا ادمون کنن
و وقتی که مورد حمله های شیطون بوق صفت قرار گرفتیم بریم تو یا هو مسنجر و با بچه هایی
که آنلاین هستن صحبت کنین تا درصد شکست بیاد پایین.
اگه بخواید می تونید تو این طرح که طراحش داداش امیر حسین هستش شرکت کنید
ایدی بدید تا بچه ها ادتون کنن
Smiley-face-cool-2Smiley-face-cool-2Smiley-face-cool-2Smiley-face-cool-2

کار خوبیه ... تو شرایط اورژانسی سرعت خیلی فاکتور مهمیه! Smiley-face-cool-2

این آیدی منه هر کدوم از بچه ها خواستن منو اد کنن ...

saiddeli

ممنون محمد رضا53

در پناه حق53
هیچی ...
mehrdadbaby
اینم آی دی من


هذا من فضل ربی
[تصویر:  shaeeban.png]

سلام.
من هرشب با گوشیم میرم تو سایتایه مزخرف و....

و شدیدن به گوشیم نیاز دارم به غیر از همین مورد که گفتم!

میدونمم که اکه گوشی رو بزارم کنار 50 درصد از موفقیتم تو ترک حتمیه.

اما نمیتونم بزارمش کنار

میشه کمکم کنید که چیکار کنم؟:(13
[تصویر:  98886820611051912952.jpg]
 
4fvfcja
وقتي ميام كانون .. اول يك نگا به امضام ميكنم تا يك وقت كسي اون شخصيه چاخاله وسط امضامو نخورده باشه 22
خلاصه ديگه 22
چاخال و پاك باشيد 22
(1391 فروردين 18، 17:49)happpygirl نوشته است: سلام.
من هرشب با گوشیم میرم تو سایتایه مزخرف و....

و شدیدن به گوشیم نیاز دارم به غیر از همین مورد که گفتم!

میدونمم که اکه گوشی رو بزارم کنار 50 درصد از موفقیتم تو ترک حتمیه.

اما نمیتونم بزارمش کنار

میشه کمکم کنید که چیکار کنم؟:(13

با کمال میل..........
ببین مشخصه که این عمل به صورت عادت در اومده...........چون حتی واسش زمان هم مشخص کردی............
واسه تغییر عادت میتونی باهاش مبارزه کنی ولی خب واقعا کاره سختیه که دم به دقیقه مراقب خودت باشی که تو سایتای مستهجن نری..............
پس بهتره دنبال یه جایگزین باشی............میتونی با گوشی خیلی کارای دیگه کنی......
البته بهترین جواب رو خودت دادی که باید بزاریش کنار ولی در ادامه گفتی نمیتونم..........
خب در جواب بهت میگم اگه واقعا بخوای که نری تو این سایتا یاید عاملو از بین ببری.......
من جات بودم اینترنته گوشیمو قطع میکردم...........یا از مرورگرای معمولی استفاده میکردم.....
اینترنتو تو یه سیستم عمومی استفاده کن مثل پی سی.........
البته میشه مقاومت هم کرد که نیاز به تمرین خودت داره.............
وقتی تو ذهنت میاد که بری تو این سایتا دنباله یه عامل بازدارنده باش...........نمیدونم مثلا به عواقبش فک کن!!!............یا مثلا به خودت بگو تهش که چی؟؟؟..........
شب رو مطالعه کن....
فیلم ببین....
مشغول باش تا خلا ذهنی واست پیش نیاد........
چون بهش عادت کردی به محض اینکه بیکار بشی اولین چیزی که به ذهنت میاد رفتن به سایته مستهجنه..........
[تصویر:  MuALi.png]
(1391 فروردين 18، 17:49)happpygirl نوشته است: سلام.
من هرشب با گوشیم میرم تو سایتایه مزخرف و....

و شدیدن به گوشیم نیاز دارم به غیر از همین مورد که گفتم!

میدونمم که اکه گوشی رو بزارم کنار 50 درصد از موفقیتم تو ترک حتمیه.

اما نمیتونم بزارمش کنار

میشه کمکم کنید که چیکار کنم؟:(13

سلام دوست عزیز

گوشی به خاطر همیشه در دسترس بودن تو این قضیه میتونه خیلی خطرناک باشه ...


این مشکلی بود که من هم مقطعی دچارش میشدم ...

شبا بیدار میموندم و مثل شما ...

من خودم الان هم از اینترنت موبایل استفاده می کنم (اما با پی سی وصل میشم) ...

ولی کاری که من کردم که تا الان یعنی حدود 15 روزه سراغش نرفتم چنتا سوال بود که از خودم پرسیدم ... مثل همونایی که آقا سهیل گفت خدمتتون ... این سوال پرسیدن یعنی با خودت رک بودن ... اگه موقع وسوسه شدن فقط کمی به این سوالا و جواب هایی که منطقا به اونها خواهید داد فکر کنید ... میتونید تا حدود زیادی آگاهی درباره این کار ناپسند پیدا کنید و با آگاهی این کار رو نکنید ... که این آگاهی خیلیییییی مهمه!

مثلا یه سوال میتونه این باشه:

رفتن من به این سایتا و وقت گذاشتن روی اینجور مطالب چه قدر تا حالا توی زندگیم تاثیر مثبت داشته ؟

قطعا جواب هر آدم عاقلی به این جواب اینه:

هیچ! این کار جز تلف کردن وقت و عقب افتادن تو زندگی و ضربه به آینده خودم چیزی برام نداشته و نداره و نخواهد داشت!

پس بیایم منطقی فکر کنیم ... یعنی وسوسه که شدیم فقط یک لحظه به خودمون بگیم "صبر کن بذار فک کنم!" و بعد از این دست سوالایی که گفتم رو با خودمون مرور کنیم

به امید پاکی و سربلندی شما دوست عزیز

در پناه حق53
هیچی ...
(1391 فروردين 18، 17:49)happpygirl نوشته است: سلام.
من هرشب با گوشیم میرم تو سایتایه مزخرف و....

و شدیدن به گوشیم نیاز دارم به غیر از همین مورد که گفتم!

میدونمم که اکه گوشی رو بزارم کنار 50 درصد از موفقیتم تو ترک حتمیه.

اما نمیتونم بزارمش کنار

میشه کمکم کنید که چیکار کنم؟:(13
عليك سلام

خوب دوست من منم همين مشكل رو داشتم
مثل داداش سعيد مشكلم رو با وصل شدن با كامپيوتر حل كردم
يه مدت رفتم دنبال مورد شكن و...
با اين مشكل هم با يه نرم افزار كه اينترنت رو كنترول مي كنه حل كردم
و پسوردشم به داداش كوچيكم گفتم بزنه كه كلا يادش بره

اما جداي از اينا بهتربن راه اينه كه با خودت رك باشي
و به خودت بگي:كه چي؟؟...دوبار سه بار چهارتا فيلم
فايدش چي بود؟؟
جز اين كه فوكوس چشمم از حالت نرمال خارج شد
جز اين كه سرم درد گرفت جز اين كه وقتمو گرفت
جر اين كه گناه كردم؟؟؟؟؟؟؟؟

اما يه راه ديگه هم داره من موقع خواب براي اين كه سمتش نرم
با گوشي قرآن گوش مي دادم و اين قدر خسته مي شدم
كه خود به خود خوابم مي برد
اميدوارم موفق باشي
يا زهرا
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
303
یک سوال!HAPPPYGIRL
[highlight=#f5f5f5] [/highlight]
دوست داشتی جواب بده نداشتی نده1276746pa51mbeg8j
چجوری کارت به اینجا کشیده؟
اخه من نمیفهمم چجوری یک دختر کارش به اینجا میکشه؟1744337bve7cd1t81
چجوری وارد قضیه شدی؟
خب مرد قضیه ش فرق میکنه1276746pa51mbeg8j....
بقیه هم خاستن جواب بدنKhansariha (46)!
535353

سلام دوستان

هوانگ جان من با داداش امیر موافقم ولی خوب خود شخص و آموزه هایی در مورد
این بلا قبل از دچار خیلی تاثیر گذاره

آقا منم پاکم


هپی گرل خانوم بهترین راه برای رهایی از وسوسه نماز نماز نماز هستش اونم
با خلوصش

راستی منم 47 روزه که پاکم شکر خدا

داداش سیهل اجازه ی یاد گرفتن گیتار هم از خانواده گرفتم
[تصویر:  12.gif][تصویر:  12.gif][تصویر:  12.gif][تصویر:  12.gif][تصویر:  12.gif][تصویر:  12.gif]
به نظر شما میشه از فیلم های آموزشی استفاده کرد؟؟
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
قرائت رو اشالا بعد از امتحانات نهاییم
به سفارش پدرم شروع میکنم
ولی علاقه ی من گیتار هستش که
اونم ایشالا همزمان با قرائت شروع میکنم
حواسم هست بابا
ممنون که نظر دادیKhansariha (8)
آبرو داشتن لیاقت می خواد  که من سست عنصر ندارم//امید وارم که این دفه نشکنم

1276746pa51mbeg8j461276746pa51mbeg8j
START AGAIN

From 93/2/3
Kool
  [تصویر:  05_blue.png]
   
   
   
 
:(:(:(:(:(:(:(:(سلام دوستان
من امشب یک شرح حال از بیماریهای فکری و روحیم مینیویسم تو سایت هر کس میتونه بم کمک کنه .... لطفا اطلاع رسانی کنید ... من فهمیدم ریشه خود ارضاییم جنسی نیست بلکه دچار چند عقده شدم که اینها دائم ازارم میدن... لطفا همه کمک کنید .... ساعت 11 مطلب می نویسم دارم روش کار میکنم ...

اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک

ایوالله محمد رضا..........خیلی خوشحال شدم...........317
البته با نظر امیرحسین کاملا مخالفم...............اصلا کار اشتباهی نیست........منتها محمدرضا از ساز درست استفاده کن......
ضمنا من به هیچکس پیشنهاد نمیکنم که خودش به تنهایی یاد بگیره..............گرچه میشه.........برای شروع از کتاب کارولی استفاده کن.............یا از متد آموزش آکسفورد که دو جلدیه.................
ضمنا برای خرید ساز هم تو اینترنت یه سرچ و تحقیقی بکن چون قراره یه مدت طولانی باهاش بنوازی و باید صداشو دوست داشته باشی............
کمک خواستی بگو در خدمتم.....Smiley-face-thumb




اینو بخونین و لذت ببرین....
هفت سین دکتر حسابی

در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون ، دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره هفت سینی برای انیشتین
و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله " بور" ، " فرمی" ، " شوریندگر" و " دیراگ"
و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.
آقای دکتر خودشان کارت های دعوت را طراحی می کنند و حاشیه آن را با گل های نیلوفر که زیر
ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشاء و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند.
چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.
دکتر می گفت:
" برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویولنش جایی نمی رود تاکید کردم
که سازش را هم با خود بیاورد.
همه سر وقت آمدند اما انیشتین ۲۰دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم
او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند.
من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو
به تعداد اعضاء خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.
به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن
شمع ها جشن را شروع کنم.
من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن ۱۰هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه
داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.
برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این
شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد.
آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت :

وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن ۱۰هزارساله چیست.

ما برای کریسمس به جنگل می رویم ، درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را تزئین

می کنیم ، اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل

و سبزه روییده است.

بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل

و تفسیر می کنند.

به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و مفاهیم ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست

شگفت زده شده بودند.

بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویولن انیشتین را عوض می کنند و

یک آهنگ ایرانی می نوازند.

همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند.

ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه ، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست.

انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند.

پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش

را باز کرد و گفت :

" من هم دقیقا همین را برداشت کردم " و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.

آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با " س" شروع می شد توی سفره چیده بود و

یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود.

بعد توضیح می دهد که در این سفره سبزه به نشانه رویش ، ماهی به نشانه جنبش ، آینه به نشانه

یکرنگی ، شمع به نشانه ی فروغ زندگی و ... هستند.

همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی ، احترام و حقوق

بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد ، آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد.

یک کاسه آب هم روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آن قرار داده بودند.

آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این رسم هم ۱۰هزارسال قدمت دارد.

آب نشانه فضاست و نارنج نشانه ی کره زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.

انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود.

از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید :

"ما در مملکت خودمان ۲۰۰ سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ

محکوم کرد اما شما از ۱۰هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید.

علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

خیلی جالب است که آدم به بهانه نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.
خاطرات مهندس ایرج حسابی

و من همچنین اعلام پاکی میکنم..............Khansariha (46)
دومین روز هم از مسابقه به خیر گذشت.....................Khansariha (46)
گرچه امروز 12 ساعت تو دانشگاه سیر میکردم ولی با این حال پاکمو به پاکیم افتخار میکنم.........Smiley-face-cool-2........ولی مغرور نیستمو میگم همینم از اراده ای که خدا بهم داد دارم....53258zu2qvp1d9v
خدایا داده و ندادتو شکر................
18 سال قفس عزیز تمام سعیمونو میکنیم که بهت کمک کنیم.......روی ما حساب کن...
[تصویر:  MuALi.png]
به نام خدا
خدایا کمکم کن تا بتونم درونم دقیق شرح بدم شاید دعای این دوستان و کمکشون ساحل نجاتی باشه.
از همه دوستان پیشاپیش عذر می خوام اگر که خاطرشون مکدر میشه بخاط نوشتن حرف هایی که جایی نمیشه گفت جز اینجا.

دوستان من هر قدر در خودم و رفتارم و علت این اصرار بر خطاهام فکر میکنم میبینم که مساله خود ارضایی برای من یک نتیجست ، یعنی نتیجه فعل و انفعالات روحیم در طی روز میشه خودارضایی. اما می خوام براتون بگم که احساساتم و افکارم در 24 ساعت چی هست که این نتیجرو میده .

اولین : مشکل من بر میگرده به دیدگاهم درباره صورتم ... من دائم چهره دیگران رو با چهره خودم مقایسه میکنم ، این مساله به صورت اتوماتیک وار در ذهنم انجام میشه ... مثلا اگه در خیابون پسری ببینم که صورتش به نظر من جذابه سریعا احساس کمبود میکنم یا احساس کم داشتن یا احساس اینکه طرف از من سرتره و اون میتونه جنس مخالف رو جذب کنه و یا احساس اینکه چقد دوست دختر داره خوش بحالش و از این تیپ افکار که مساله به همین افکار خلاصه نمیشه یعنی بعد از این فکر سریعا یک احساس غم یا یاس یا نامیدی از این جور حسا میاد تو دلم که میرم تو خودم . در همین راستا مثلا در روز دائم میرم پای اینه مرتب قیافم برانداز میکنم گاهی راضیم گاهی ناراضی . گاهی میگم چقد زشت شدی گاهی میگم به خودم چهرت خوبه و این بخشی از زندگی روزانم شده ... وقتی به خودم نگاه میکنم و میبینم زیر چشام گود افتاده و موهام ضعیف شده اون طراوت سه یا چهار سال قبل رو نداره دپ میشم و می رم سمت خودار.... من با اینکه چندین مورد دوستی با جنس مخالف داشتم و همه اونها از من راضی بودن اما این رضایت اصلا در روحیم اثری نداشت یعنی بعضی پسرا که دختری ازشون تعریف کنه خیلی ذوق میکنن اما من اصلا در دیدگاهم اثری نداشت . جالب اینجاست همه اون دخترها امتیاز زیباییشون از 70 80 بالاتر بود و به قول پسرخالم که تو خری همچین کسایی بات بودن اما دنبال کسای دیگه میرفتی. می خوام بگم که دیدگاهم نسبت به ظاهرم پکیدست و در شبانه روز باش درگیرم . مثلا اگه تو یه اداره برم که یک دختر متصدی باشه سریع به خودم و ظاهرم فکر میکنم و اینجا اظطراب شدید هم میگیرم و ضربانم میره هزار شایدم اصلا منصرف کار بشم بستگی داره که دختره زیباست یا نه . اگه زیباست خودم و گم میکنم و نظر ا ون برام خیلی مهم میشه اما اگه زیبا نیست خیلی عادی کارم انجام میدم . حالا خبری هم نیست ها در حد یک کار اداریه نه مجلس خواستگاری. اما کنترلش از دستم خارج شده و در ناخوداگاهم تثبیت شده این حالت . گودیه زیر چشمام و نازک شدن موهام رنجم میده . گاهی ارتباط چشم تو چشم با دوستام هم نمیتونم درست برقرار کنم چون حس میکنم طرف میفهمه .
مشکل دوم : این مشکل کمرم شکسته ، پیرم کرده ، یادمه اولین بار این حالت در خدمت اموزشی اتفاق افتاد . سر کلاس بودیم یک باره یاد یک صحنه از فیلمهای پرونو افتادم و یک مرتب یک حالت درونم اتفاق افتاد . اون حالت چی بود ؟ تا حالا شده یک کسی از پشت دیوار بپره جلوتون دیدی که یک باره شوکه میشید ، یک باره ضربان قلب میره هزار ، لرزش بدن و یک حالتی شبیه حمله و احساس خطرو احساس ضعف شدید . دقیقا همین حالت با تصور یک فکر درون من اتفاق افتاد . سر کلاس نمیدونستم چه باید کنم . اما لابلای این حالت تحریک جنسی هم بود . پس چی شد ؟ در حالت طبیعی انسان در اثر تصور جنس مخالف خیلی عادی تحریک میشه یعنی میل به همخوابی درونش زنده میشه اما من همراه با این حس اون حمله روانی ترس الود و مظطرب رو هم داشتم . هیچی گذشت تا چند شب بعد . همه بچه ها درو هم نشسته بودن من روی تختم داشتم مجله میخوندم ، گوشام تیز شد ، دیدم دارن در مورد روابط جنسیشون و دوستهای دخترشون صحبت میکنن ، هرچه بیشتر شنیدم بیشتر ضربانم میرفت بالا و دقیقا همون ترس و استرس و حمله شروع شد . جوری که دنبال یک پناه گاه بودم برای خود... . اما دوستان مشکل اینجا بود که بعد از شنیدن و اینکه فضارو تغییر دادم باز حرفا تو ذهنم رژه میرفت و تصویر سازی میکردم ناخوداگاه . دائم حرفاشون تو ذهنم میومد تا اخر خدمت حتی الانم یادمه دقیق در مورد چی حرف میزدن . جالب اینجاست که اونها میخندیدن و میگفتن . اما چرا یک ادم اینجوریه واکنشش و اونا میخندن و مسخره میکردن . نمیدونم . داشتم در مورد این ترس میگفتم . خوب چند شب بعدش داشتم مجله میخوندم که رسیدم به یک داستان که یک دکتر دندون پزشک خانم هارو بیهوش میکرده در ایران و ازشون استفاده میکرده . خوندن این هم یادمه دقیق ضربانم میرفت بالا جوری که اظطراب شدید شدم و تحریک جنسی و تصور میکردم داستان رو شاید اگه ازاد بودم دوست داشتم دقیقا جای اون ادم باشم . البته من و ببخشید ، اما نمیدونم چرا این حس در من بود که به دکتره حسادت شدید داشتم . خوب اون حس باعث شد که با همون تصاویر دکتر و مریضهاش شب خود ار....
نمونه دیگه این حس زمانیه که تو نت خوندم یک پسر خوشچهره تونسته صد دختر و اغفال کنه و با دوستی بشون ... . بازهم به خود ار... پناه میبردم که ریشش در ترسه و شوک وارد شدن بود بعد از خوندن این مطلب . و اینکه میگفتم خوش بحالش . ( معذرت میخوام) خوب این حالت من بر میگرده به 7 سال قبل . این در قسمتهای دیگه زندگیم و روابطم بسط پیدا کرد . الان جوری شدم که مثلا : میرم تا سر خیابون میبینم که از دو کیلو متری یک دختر پسر دارن میان ، ضربانم میره بالا کم کم حس ترس هم میاد سراغم . به شدت کنجکاو میشم تا ببینم این دختر چه شکلیه ، جذابه یا نه ، این کنجکاوی با ترس و اظطراب و غریزه جنسی ترکیب میشه بعد اونقد فشار رو خودم حس میکنم که باید صبر کنم بیان ببینمشون اگه دختره زیبا نبود که همه اظطراب و ترس و هیجان میخوابه حتی اگه بفهمم هم خواب شدن بازم مهم نیست برام اما اگه دختره زیبا و متناسب بود که اون حالتا درونم ادامه پیدا میکنه ، تو ذهنم هی تصاویری که دیدم رژه میره و دوباره ترسه میاد و اظطراب و غریزه و تو این حالت فشار خود ار.... هم چاشنی این احساس ها میشه که نه یک بار و دو بار . و بعد به سایتا میرم تا خودم پر کنم تا ادامه رابطه اونهارو برای خودم تجسم کنم و ببینم .بابا برم بکی بگم بکی دردم و بگم اخه . گاهی اگه یک دختر پسر و تو یه ماشین ببینم همین حالتا اتفاق میفته میرم دنبالشون با ماشین تا ببینم کجا میرن چی میکنن . ای خدا . اگرم نرم میام به یاد اون تصاویر خود ار... میکنم . گاهی دو هفته یک تصویر ازارم میده . که چی ؟ دیدم یک دختر با یک پسر داشتن راه میرفتن دل و قلوه میدادن و اون دختره تیکه بود . ازم ناراحت نشید اما باید دردام اینجا بگم حلال کنید. ادامه اینکه مثلا اگه دوستم اومد گفت با یک دختری رفیق شدم باز اون خلائ و ترس و اظطراب و هیجان و تنش و غریزه فعال میشن و کنجکاوی هم میاد چاشنیش که ای وای نکنه این دختری تیکه باشه ای داد نکنه اینا س ک س دارن حالا دیگه ذهنم شروع میکنه ترسیدن از این مساله و باقی داستان که اینجا خود ار... اصلا کوچکترین گره این مسالست . حالا فکر کن خود ار... هجده سال این حالات هم داشته باشی خو کوه باشه زمینگیر میشه . دوسال قبل رفیقم اومد گفت با دختری خوابیده باور نمیکنید من 2 هفته مریض شدم . تمام سلسه اعصابم بهم ریخت همش تو اتاق خوابیده بودم و فیلم و خود ..ا. رابطه اونارو تصور میکردم و به خود اری پناه میبردم روزی شاید ده بار نمیدونم . اون دو هفته ترس و اظطراب و هیجان و غریزه و احساس خلائ دائمی بود . واقعا زمینگیر شدم . خبر فوت رفیقم حتی اصلا این شکلی نبود . می خواستم رابطشون رو بهم بزنن تا دوستم این کارو نکنه با اینکه محرم بودن بهم بصورت غیر دائم . و اخر هم موفق شدم ، اونقد تلاش کردم تا خودم با دختره رفیق شدم و فلان و بهمان . اما دردی از من دوا نشد بلکه هنوزم همون کثافتیم که بودم . قبل از اینکه تو بگی این 18 سال قفس عجب کثافتیه من خودم دارم بت میگم من یک لجن متعفنم که هر غلطی کردم . دوستان اگه خواستید فحش بدید من امادگیشو دارم . همه این رفتار ها بخاطر اون ریشه کاره همون ترسو حالاتی که براتون گفتم . جوری شدم که ارتباطم با رفیق 10 سالم قطع کردم چرا ؟ چون نمیتونستم تحمل کنم که میره و با کسی رفیق میشه . در واقع از ترس همون حالتا همه رابطرو بهم زدم . به اب و اتیش زدم تا یکی دیگه از دوستاش از چنگش مثه یک کفتار دزدیدم . بهترین واژه کفتاره . اما باز هم دردی دوا نشد و همون ادم موندم . وقتی من به رفیقم میگم بایکی دوستم میگه دمت گرم میخنده اما من تحمل شنیدن این جملرو از دهن کسی ندارم بخاطر اینکه بعد شنیدن باید وارد پروسه ترس و لرز و خودخوری و و اخر سر هم اخودار... بشم .
خوب حالا من اگه بخوام برم پارک نمیرم چرا خوب معلومه چون پره ادماییه که دارن لاو میترکونن. دانشگاه وقتی اسمش میاد توی ذهنم یعنی همین روابط و همین ادمایی که لاو میترکونن و اگه یک روز برم دانشگاه و بیام به خود ... پناه میبرم ... ببینید میزان این حالات من با چندین پارامتر رابطه تنگاتنگ داره که اگر اون پارامترها باشن من شدت میگره حالاتم اگه نباشن خوب اصلا اتفاقی نمیفته درونم . اول اینکه یک دختر و پسر رو ببینم یک جا نشستن یا دارن راه میرن ... این پارامتر اول ... دوم اگه دختره زیبا باشه پارامتر دوم اضاف شد اگه متناسب و خوش اندام باشه سه اضاف شد و اگه چادری باشه که بی نهایت حالتای تنش شدید میشه ... نمیدونم چرا ... اگه زیبا باشه اما لاغر باشه خیلی ،اصلا برام مهم نیست .... اینا یک سری ملاک هستن توی ذهنم که با دیدنشون فرایند شروع میشه ... یک بار دنبال یک پسرو دختر چادری که دختره خیلی توپ بود افتادم می خواستم با دختره هرطور شده حرف بزنم که نشد اما مدتی داغون بودم ... پس این مشکل دوم من هست که در شبانه روز گاهی میترسم برم مرکز شهر چون اینارو میبینم ....
مشکل سوم : من نسبت به قسمتی از اندام زنانه وسواس دارم ... در همین حد بدونید کافیه ... اما این وسواس جوریه که دائم به این قسمت فکر میکنم ... اگه چشم بخوره احساس ناتوانی میکنم ، همون احساس کمبود شدید با اظطراب که من باید این بدست بیارم اما نمیتونم ... عرضه این مسائل ندارم .... این قسمت از جنس مخالف تمام ذهنم بهم ریخته ... تا به جنس مخالف نگاه میکنم و یا فکر میکنم به این قسمت متمرکز میشم ... خستم کرده این وسواس .... حالا تو خیابون برای کار که میرم خو نمیشه که همش این مساله تحت تاثیر قرارم بده .... اگه سمت جنس مخالفی برم که چند کلمه بحرفم قلبم میاد تو دهنم از اظطراب از ترس اصلا نمیدونم چه مرگم میشه و چون نمیتونم یک رابطه و یا یک حرف منطقی رو برم بزنم باز هم خود ا....
مشکل چارم .. اینه که من همینجوری در طول روز اگه هیچی هم نبینم هی به این فکر میکنم که الان چقد دختر پسر تو ایران هم خواب میشن و دارن اونجوری که من دوس دارم س ک س میکنن .... باز ترس وجودم و میگه و باز به خود ا... پناه میبرم ... بابامن جوری شدم که وقتی عادی می خوام تحریک بشم باز میترسم یعنی غریزم با ترس و اظطراب هماهنگ شدن یکی که بیاد اون یکی هم میاد ... این چه وضعشه ... این دیگه خیلی ناجوره که حتی یک روز هیچی نبینم اما ذهنم کار خودش رو انجام میده یعنی میگه یادت باشه الان یکی مخ یکیرو زده و داره ترتیبش میده و الان تو عقب تر همه ای و یالا بترس یالا خود ار کن و یالا احساس ضعف و حقارت کن ... اینم بد رقم ازارم میده حتی مانع انجام کارهای اساسی و جدی زندگیم میشه ...

مشکل پنجم اینه که اغلب غمگینم و احساس نداری میکنم اصلا پر نمیشم ... هزاران بار همخوابی ( البته با محرمیت ) داشتن دوست دختر و انواع فیلم و خود ار ... هیچکدوم این غم و حس فقر رو از وجودم ریشه کن نکرده .... هر کاری هم که می خوام برای روحیم انجام بدم مثلا میرم مسافرت اون ترسها و افکار اینکه الان که باکی همخوابه و از اینجور فکرا نمیذارن شاد باشم ... بدتر احساس تنهایی میککنم ... جوری شدم که کسی بم میگه دوست دارم اصلا برام معنی نمیده درک نمیکنم دوست داشتن رو اصلا یک مرده متحرکم ... با اینکه ادمیم که خیلی به مردم کمک میکنم از نظر مادی ...
مشکل ششم .. رجوعم به کلیپ های ایرانیه ... که ذهنم عادت کرده برای فرار از ترس بره سمت اینا و کنجکاوی کنم و با دیدن رابطه دو نفر بترسم و در ترس و اظطراب مثلا ارضا بشم ... این هم بدجور یقم و چسبیده دائم میرم چک میکنم... یادش میفتم باز همون ترسا میاد سراغم ..
مشکل هفتم اینکه که به یکی قانع نیستم بشدت تنوع طلبی درونم ریشه کرده یعنی حتی از ازدواج میترسم چون باید به یک نفر قانع بود اینم یک حالت بد روحی ایجاد کرده



من الان دائم بدبینم به همه چیز و به همه روابط و ملاک سنجش ادمای اطرافم از بعد س ک س ی و جنسی هست اینکه این عینک بدبینی جلوی چشام هست بی چارم کرده ... فکر میکنم دنیا همش شده این روابط و دائم در این ترس زندگی میکنم... حالا خودتون بگید خود ار... اصل مشکل منه یا ریشه مشکل من در این مسائل هست که بر میگرده به دروان کودکی و نوجوانیم که در ناخوداگاهم حک شده و من نمیدونم درمانش چیه ... چندین مشاور هم از تحلیلش عاجز بودن ... دارو هم خوردم مدتی ... ازدواج هم کردم که شانسمون کسی قسمتمون شد که هیچکدوم از ملاک های ظاهری من رو نداشت و اخر سر هم جدا شدیم ... با یک دل ترکیده و یک کوله بار تلخ از خاطرات زندگی تنها تنفسم شده صحیفه سجادیه در دل شبها که می خونم و اشک میریزم ... که خدا من که برای اتخاب همسرم 4 مرتبه نماز حضرت زهرارو خوندم با 500 ذکری که در سجده باید بگی ، یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی پس چه شد که اوضاع به گونه ای رقم خورد که یک دختر که از زیبایی بهره ای نداشت با اون داستان عجیب قسمت ما شد... و اشک همچنان ادامه دارد ... و اگر نبود این سجاد ابن علی و این صحیفه سجادیه من به کجا پناه میبردم از خستگی روز و فشار روحی روانی ؟ اما قسمت بود و گذشت ، الان موندم با این حالات روحی و یک گذشته تلخ که مشکل خودار ... کوچکترین مسالست و البته جذابترین جنگ... جنگی که با انجام ندادنش احساس قدرت میکنی .... رشد میکینی بزرگ میشی و غرور برازندت میشه ... اما من چه کنم با این احساسات ضد و نقیض و ترسها و حمله های روانی ...
اما هنوزم طبق عادت نوجونیم و گاه گاهی در دل شب نماز میخونم اشکی اهی ندایی نجوایی روبه اسمون ... چه اسمون بباره چه نباره من میبارم به امید یک نگاهی نظری عنایتی ... به امید یک رهایی ... نمیدونم کجا میره این راه اما هنوز هم در دل این همه ترس و اظطراب و غریزه امیدی هست ... حالا اگه از 18 سال قفس بدت امده خوب که فحشات دادی یک دعایی هم بعد نمازت مارو بکن و اگه نکته ای مطلبی به نظرت میاد واسم بنویس ... شاید حرف تو ، دعای تو به قول حضرت سجاد دل خدارو برحم اورد و اسمان بارید ....
اگه باعث ناراحتی شدم حلال کنید ...
(دوستان لطفا نظر روانشناسه دقیق بدید لطفا نظر صرفا احساسی ندید .).. ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و خوندید





مدیران متن بالارو به هرکی میدونید میتونه کمک کنه بفرستید ...........

اگر شوق پرواز داری همسفر ما باش
از خاک تا افلاک

سلام عرض كرديم خدمت دوستاي جنگجو ومصمم خودمون
ايشالا كه پاك و شاد و بي باك باشيد
١٨ سال قفس عزيز فكر نمي كنم ما اومده باشيم اينجا تا به هم فحش بديم
بلكه ما اينجا هستيم تا اين غريزه اي كه خدا تو وجودمون گزاشته ( مثه همه غرايز ديگمون )
اما نتونستيم درست كنترلش كنيم و برامون تبديل به يه نوع بيماري شده رو هدايتش كنيم وبه مسير
اصليش برگردونيم
به نظر من خيلي ازما هم با چيزايي كه توگفتي مثه تو تحريك ميشيم و فقط چيزي كه يه كم شايد عجيب باشه وجود بيش از حد
ترس و اضطراب باشه اينم شايد برگرده به اينكه چون ما هميشه از اين كار تنفر داشتيم حتي موقعي كه داريم انجامش مي ديم ودوست داريم كه
بار اخر باشه وشما موقعي كه تحريك مي شي مي دوني كه اخرش به خود ... ختم ميشه و واكنش بدنت براي جلوگيري از تحريك بيشتر ونهايتا خود ... به صورت ترس واضطراب خودشو نشون ميده
ان شاءالله كه بچه هاي با تجربه تر راهنمايي كامل و بهت ميگن
بخاطر داشته باشید که حواس خود را به هر چه متوجه کنیم همان را به دست می آوریم . آنتونی رابینز

5353ايستادگى كن تا روشن بمانى شمع هاى افتاده خاموش مى شوند.


[تصویر:  05_blue.png][تصویر:  shaeeban.png]

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان