آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

[حمید خان]

سلام دوستان

حالتون خوبه؟

اگه این پیام رو نمیذاشتم به کل از یادتون می رفت من عضو این گروهم

سلام برادر سعید
حالت چطوره گلم؟ بله معلومه که از یاد نرفتی
خوب عزیز من بیشتر سر بزن به گروه

---

بچه ها چرا نمیشه تو مسابقات پست بزنم
فقط اینجا میتونم پست بزنم
نمیخواستم اینجا مطرح کنم
ولی خوب چاره ای ندارم
امروز متاسفانه شکستم
و اصلا شرایط روحی خوبی ندارم
بعد از عید فطر این چهارمین باره که میشکنم
نمیدونم چم شده
کنترلش از دستم در رفته
اینجوری پیش برم تا چند روز دیگه باید برم 10 روزه

[حامدی]

سلام دوستان

حالتون خوبه؟

اگه این پیام رو نمیذاشتم به کل از یادتون می رفت من عضو این گروهم

سلام برادر سعید
حالت چطوره گلم؟ بله معلومه که از یاد نرفتی
خوب عزیز من بیشتر سر بزن به گروه

---

بچه ها چرا نمیشه تو مسابقات پست بزنم
فقط اینجا میتونم پست بزنم
نمیخواستم اینجا مطرح کنم
ولی خوب چاره ای ندارم
امروز متاسفانه شکستم
و اصلا شرایط روحی خوبی ندارم
بعد از عید فطر این چهارمین باره که میشکنم
نمیدونم چم شده
کنترلش از دستم در رفته
اینجوری پیش برم تا چند روز دیگه باید برم 10 روزه

به یاد داشته باشید که مشکل ، در ذهن تان است. یاد بگیرید افکار خود را کنترل کنید و بر احساسات و اعمالتان مسلط شوید، شما می توانید به سادگی افکار خود را با افکار دیگری جایگزین کنید. در سراسر مراحل ترک ثابت قدم و استوار باشید. هیچگاه شکست نمی خورید مگر اینکه نخواهید دوباره بلند شوید و تلاش کنید. اگر شما در سراسر پستی و بلندی ها و اشتباه ها ثابت قدم و استوار باشید، موفقیت حتمی است.

http://www.ktark.com/showthread.php?tid=954

[soheil70]

سلام دوستان

حالتون خوبه؟

اگه این پیام رو نمیذاشتم به کل از یادتون می رفت من عضو این گروهم

سلام برادر سعید
حالت چطوره گلم؟ بله معلومه که از یاد نرفتی
خوب عزیز من بیشتر سر بزن به گروه

---

بچه ها چرا نمیشه تو مسابقات پست بزنم
فقط اینجا میتونم پست بزنم
نمیخواستم اینجا مطرح کنم
ولی خوب چاره ای ندارم
امروز متاسفانه شکستم
و اصلا شرایط روحی خوبی ندارم
بعد از عید فطر این چهارمین باره که میشکنم
نمیدونم چم شده
کنترلش از دستم در رفته
اینجوری پیش برم تا چند روز دیگه باید برم 10 روزه

حمممممممممممممممممممممممممممممممید...................

حوصله داری بخونی..........................

ساده میگم چون ساده ست(چون قصد ترک داری ساده ست)...............دو حالت داره

تغییر فکر برای مواقعی که بیکاری که این یه خورده ریسکی یه........

به وجود آوردن فکر واسه مشغول نیگر داشتنش.......(زنگ بزنم به رفقا با هم بریم سینما......خب

این شد یه روز...........فردا میرم کلاس.........این دو روز............آقا میلاد رو دیدی که کار

گرفت..............این سه روز............

مثل من نشین تو خونه منتظر که شیطون بیاد گولت بزنه.........ش..ه....و....ت و این داستانا

بعضی اوقات بالا پایین میشه..........باور کن کافیه یه انگیزه ی واقعی بگیری(نه مجازی مثل

اینجا)...........یه زنگ با تلفن مشکلو حل میکنه.........یه دیدار فیس تو فیس که چه

بهتر.....................یه خورده نیاز به عادت داره..........اولش

سخته............................................به جرئت میگم بیشتر اونایی که دارن کار میکنن حداقل

شکستو دارن...................چون اصلا وقت واسه فکر کردن ندارن.........بحث کار پیش اومد اینم

بگم همین کار از کنارش شاید دو سه تا هدفم بزنه بیرون که اونا هم میشن انگیزه..........................انگیزه ضرب در انگیزه میشه چی؟؟؟؟.........انگیزه به توان 2.....

پس اول این جمله رو بخون:

آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر

خوندی؟؟؟.........حالا یه خورده انرژِی بیرونی میخوای..................پس خودت دست به کار

شو................

همین الان چند تا هدف گذاری کن.............(هدف ترک خ.ا نه........خ.ا ارزش نداره که بخوایم

بذاریمش تو لیست اهدافمون.......)

من که همین الان سه تا هدف انتخاب کردم..........

انتخاب کردی؟؟؟؟؟

حالا یه خورده فک کن.........

فک کردی؟؟؟

حالا تلاش کن....................

---

سلام دوستان

حالتون خوبه؟

اگه این پیام رو نمیذاشتم به کل از یادتون می رفت من عضو این گروهم

سلام برادر.........

خیلی حال میکنم رو حساب کتاب میای میری.......هر موقع نیاز داشته باشی میای......

تازه فهمیدم هر روز نیاز نبود بیام اینجااا........

[amoor]

چرا حمید خان؟؛شاید یه تغییر در برنامه روزانه ؛باعث این باشه؛شایدم دلیلش پایان ماه رمضونه؛ آخه دیگه روزه نمی گیر؛سعی کن روزه مستحبی بگیری؛

[حمید خان]

خیلی جالبه داداش سهیل
من خودم یه مغازه دارم به قدری سرم شلوغه که فرصت سر خاروندن هم ندارم
و این اتفاق وقتایی میوفته که رفتم خونه مثلا استراحت کنم
خودم هم از همین متعجبم که چه جوری میشه که با این که مشغله ی کاریم زیاده ولی باز هم ...
انگیزه دارم خیلی هم دارم
ولی یه وقتایی کمرنگ میشه

[amoor]

آفرین داش حمید؛ نقطه ضعفت رو پیدا کن

[soheil70]

خیلی جالبه داداش سهیل
من خودم یه مغازه دارم به قدری سرم شلوغه که فرصت سر خاروندن هم ندارم
و این اتفاق وقتایی میوفته که رفتم خونه مثلا استراحت کنم
خودم هم از همین متعجبم که چه جوری میشه که با این که مشغله ی کاریم زیاده ولی باز هم ...
انگیزه دارم خیلی هم دارم
ولی یه وقتایی کمرنگ میشه

بازم ایمان من بیشتر شد نسبت به این جمله که:

تمام فتنه ها تو همین خونه ست و تنهایی............................اگه این شرایط که تو پست قبلی گفتم رو داشته باشی که من دارم تمام زورمو میزنم داشته باشم و اونکارا رو انجام بدم بدون خیلی جلویی ولی خب تمام برنامه ها یه سری درز و سوراخ دارن و اشتباهات همیشه هست و همیشه یه جای کار میلنگه.................

الان دارم فک میکنم (با اجازه!) که این درزه کجاست؟؟

سوال دارم:

دلیل شکست سایت مستهجن بود یا ذهنی یا از روی عادت؟؟؟

[shizogoni]

سلام حمید خان
من یه عضو تازه واردم و خیلی هم کوچیک تر از اونیم که بخوام به شما نصیحت کنم
اما هربار که یکی میاد میگه من شکستم انگار که خودم شکسته باشم،اعصابم میریزه به هم،دلم میخواد دنیا را برات زیر و رو کنم تا بتونی از شر این لعنتی خلاص بشی
این حرفو به عنوان یه همدردی برادرانه بهت میگم نه نصیحت،داداش شما هر بار که قصد میکنی ترک کنی و این کارو برای چند روز عملی میکنی،شیطون و نفس با قدرت بیشتری وارد عمل میشند و سلاح های جدیدی رو برای اغفال شما به کار میگیرند،پس شما هم خودتو مجهز تر از قبل کن،کارهایی که تا حالا نکردی رو انجام بده تا آدمی که تا حالا نبودی بشی،با هر چیزی که فکر میکنی بهت قدرت میده خودتو برای جنگ بعدی قویتر کن.

[soheil70]

کوشی حمید؟؟؟

به تداعی اعتقاد داری؟؟؟


اینکه به یه چیز فک میکنی و بعد فکرهای بعدی خودبخود میاد سراغت........

همیشه سعی میکنم به عقب برگردم و دنبال اون فکر باشم که خ.ا رو برام تداعی کرده................بعضی اوقات چندین ساعت برمیگردم..........

به عقب برگرد ببین چی بود اون فکر که تو رو به اینجا کشوند............تو راه از سره کار برمیگشتی یه لحظه فکرت رفت سمت یه چیزی که نباید میرفت.......اینه همون فکری که تو رو

شاید بعد چند دقیقه شایدم بعد چند ساعت برسونه به شکست



میدونی به این میگن روند فک کردن....با کلاس تر باشیم همون آنالیز کردن...........پر واضحه که واضحه یعنی فک کردن......ولی تا حالا به این فک کرده بودی که فراموشش کردیم؟؟؟

بعد هر شکستت تنها کاری که میکنیم تقلا کردنه........بدون فکر.........بدون یه هدف بدون چیزی که واقعا باهاش حال کنی به قوله سوسولا عاشقش باشینمیتونی خ.ا رو

فراموش کنی و اگه فراموش نکنی اون همیشه باهاته...........نرمال عمر 70 ساله.........حالا ما پنج شیش سال با خ.ا بودیم............پ معلومه که یه چیز میخوایم اونقد قوی که

جایگزین بشه..........حالا این یه چیزه قوی میتونه از چندین چیزه ضعیف هم تشکیل شه.


امیدوارم گیجت نکرده باشم...........به قول یکی از دوستان که میگه تو همیشه از اونور بوم می افتی چون توضیحاتت زیاد و اضافه ست و همه رو گیج میکنی......

بگذریم....

[حمید خان]

آفرین داش حمید؛ نقطه ضعفت رو پیدا کن

فدای تو
چشم

---

سلام حمید خان
من یه عضو تازه واردم و خیلی هم کوچیک تر از اونیم که بخوام به شما نصیحت کنم
اما هربار که یکی میاد میگه من شکستم انگار که خودم شکسته باشم،اعصابم میریزه به هم،دلم میخواد دنیا را برات زیر و رو کنم تا بتونی از شر این لعنتی خلاص بشی
این حرفو به عنوان یه همدردی برادرانه بهت میگم نه نصیحت،داداش شما هر بار که قصد میکنی ترک کنی و این کارو برای چند روز عملی میکنی،شیطون و نفس با قدرت بیشتری وارد عمل میشند و سلاح های جدیدی رو برای اغفال شما به کار میگیرند،پس شما هم خودتو مجهز تر از قبل کن،کارهایی که تا حالا نکردی رو انجام بده تا آدمی که تا حالا نبودی بشی،با هر چیزی که فکر میکنی بهت قدرت میده خودتو برای جنگ بعدی قویتر کن.

نه داداش من
شما بزرگی
بزرگ بودن به سن نیست به عقله
مرسی راهنمایی ارزنده ای بود
بله قطعا همینطوره
وئ اینبار با قدرت بیشتری میرم به جنگش

---

داداش سهیل
نه فیلم
نه عکس
نمیدونم یه حسی که نمیتونم شرحش بدم میاد سراغم و ویرانم میکنه
فک کنم از ذهنم خط میگیره
یه حس که نا نشکنم ولم نمیکنه
اینقدر رو مخم کار میکنه تا مغلوبم کنه
یه خورده هم عادت به این کار رو بهش اضافه کن

[عمو سعید]

بچه ها

دیدین بعضی وقتا

حس هیچیو نداری

یهو میپوکی

یهو خیلی خسته میشی

یهو منگ میشی

الان

من اینجوریم

[رند]

سلام
سلام به شوالیه های شجاع
حمید خان جیگر کلمات تاکیدی هم خوب جواب میده
داداش سهیل ارادت
عمو سعید من مسافر همیشگی این وادیم حرف بزن ساکت نباش وگرنه ....

[soheil70]

مشکلامون چند تا ریشه دارن........یکی از این ریشه قطوراش همین بیکاریه.........

یادش بخیر یه مدت بود که من وقت آزاد و فراغتم فقط صرف خوردن و خوابیدن میشد...........بقیه شو میرفتم کلاس........و واقعا افراطی بود......

اونموقع همش خدا خدا میکردم این دوره تموم شه یه نفس راحت بکشم و استراحت کنم......ولی الان میفهمم که چه روزایی بود اون روزااااا......بدون هیچ مشکل میگذشت........

همه عوامل باید دست به دست هم بدن من ترک کنم...........

انگیزه میخوام واسه ادامه

کار میخوام واسه دل مشغولی..

همدرد میخوام واسه تنها نبودن...

راهنمایی میخوام واسه اینکه دلم قرص شه راهو درست میرم یا نه...




بدترین نوع مرض همین روانی و ذهنی این داستاناست..........خدایی نکرده به دیدن فیلمهای مستهجن عادت کنی پدرت در میاد تا بخوای ترکش کنی.........یه جایی حتی میخوندم

باید برای درمانش به روانپزشک مراجعه کنی...........

وسط صحبت یه گذری زدم که بگم اگه خدایی نکرده کسی مبتلاست آگاه باشه.....نه که بخوام فیلم ترسناکش کنم ولی بیچارمون میکنه...........



همه دسیسه زیر سر خیلی عذر میخوام این ناخودآگاه پدرسوخته ست..........خ.ا اگه فقط خ.ا باشه و نه چیزه دیگه یعنی یه عادت بد خب راحت میشه درمانش کرد................................ولی اگه خدایی نکرده ذهنی باشه دیگه باید رجوع کنیم به درمان علمی و تاثیر مستقیم روی ناخودگاه که از یه طرف خودت میتونی تاثیر بذاری و از طرف دیگه دیگران........همیشه سر اثبات این داستان ناخوداگاه به دیگران مشکل دارم.....خودتون باید متوجه شین.............یه مثال تجربی میزنم شاید روشن تر شیم:

یکی امروز به شما ناسزا میگه و فردا هم همینطور ........و پس فردا...............کلا با شما چپه..........و از شما بدش میاد.............متعاقبا شما هم یه حس درونتون شکل میگیره که نا خودآگاهه و شما هم از اون بدتون میاد.............نمیدونم شاید شرایط زمونه ست که اولین چیزی که به ذهنتون میاد این حس تنفر...........ولی اگه علمی کار کنیم باید بتونین رو نا خودآگاه تاثیر بذاریم........



دوست خوبمون shizogoni هم چند وقت پیش یه پست گذاشت که فک کنم بر همین پایه و اساسه که نتیجه ش این میشه که وقتی به فکره خ.ا می افتیم حس تنفر در ما تداعی بشه نه حس لذت و اون وقته که دیگه باید کلامونو بندازیم هوا و بگیم دم خودم گرم..........(بازم من حس و حال داستان نویسیم عود کرد)

---

بچه ها

دیدین بعضی وقتا

حس هیچیو نداری

یهو میپوکی

یهو خیلی خسته میشی

یهو منگ میشی

الان

من اینجوریم

سعید جان الان وقتشه بری آلبوم عکسارو نگاه کنی.........حال میده ....امتحان کن....

سلام بر بکس جنگجو؛اگهبدونيد باچه زجری دارم پست ميدم يه دور برام گريه ميكرديد‏!خوشحالم که پرچم گروه علی رغم همه اذيت ها و بد اخلاقي ها بالاست؛حميد داداش اگه كمی کار فيزيكی کنی حله پسر؛ميفهمی چی ميگم‏?سهيل ممنون که برگشتی و فعالی؛از باقی بکس هم سپاسگزارم؛فعلا

به آقا میلاد باید حسودی کرد چون کار گیر آورده یه قدم جلوتره.......

سلام
سلام به شوالیه های شجاع
حمید خان جیگر کلمات تاکیدی هم خوب جواب میده
داداش سهیل ارادت
عمو سعید من مسافر همیشگی این وادیم حرف بزن ساکت نباش وگرنه ....

قربونه آقاااا....

[m.amin]

سلام بر همه جنگجویان و سبیل کلفت های کانون ترک ...
از بچه هایی که حامی شون بودم به نام ولی اصلا کنارشون نبودم معذرت میخوام ...
جبران میکنم ...

[فرهمند]

سلام داداش
نمی دونم کریمو یادت یانه
ولی خوش اومدی