1391 شهريور 14، 23:03
(1391 شهريور 14، 22:44)سپهر پاک نوشته است: سلام دوستان گرامی .سخنای خوبی گفتی سپهر جان تنم به طوری لرزید
بحث جذابی رو دنبال می کردید ؛امید وارم با حرف هام( نوشت هام) حالتون رو نگیرم.
الآن آرومم....به آرومی یک دریا...دریایی که ساعت پیش طوفانی بوده، کشتی ای رو نابود کرد که ...که سال هاست می کنه.
اولش می خواستم نگم که دوباره خود ارضایی کردم . پیش خودم گفتم آبروم پیش دوستام میره ... ولی بعد فکر کردم : هی مرد تو قلنامه رو امضا کردی ....قول داده بودی ؛ پس به همه بگو که تونستی سر قولت بمونی.
من .... 23سالمه...5ساله ؛ 5ساله که .....خیلی چیز ها رو از دست دادم . و این قولنامه هم ..... روی اون ها.
من .... 18 سالم بود .رویاهای بزرگی داشتم. به بزرگی اسمان. کم کم داشت به حقیقت می رسید یا شاید واقع بینانه تر ...بذرش کاشته میشد تا رشد کنه. بعد همه کم کم ولی سریع نابود شد. از یک دانش آموز نمونه ، تبدیل به یک شاگرد معمولی شدم. و بعد تنبل. تو پیش دانشگاهی که هر دانش اموزی سخت درس می خونه من اصلا درس نخوندم. با اینکه می تونستم یا بهتر بگم درس می خوندم می تونستم تو شهر خودم تهران ....دانشگاه قبول بشم ... تو یکی از دور افتاده ترین شهر ها دانشگاه آزاد در یک رشته ای که سرنوشت برام انتخاب کرده بود ، قبول شدم. اون موقع به خودم گفتم : بیا همه چیز رو فراموش کن و از نو شروع کن.
ولی نشد. تو دانشگاه دنبال یه دختره بودم. دختر خوبی بود. اون هم از من خوشش می اومد.
ولی من هرگز نتونستم برم جلو. هرگز نتونستم این ضعف ارتباط رو رفع کنم که لازم نیست بگم از کجا میاد.
می خواستم برای ارشد اقدام کنم. با اینکه خیلی دوست داشتم درس بخونم .... ولی نتونستم. ذهنم دیگه نمی کشید. الآن هم دیگه نمی کشه. به ناچار برای خانواده دلایل مسخره اوردم که می خوام برم سربازی.
آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه. درد داره دوستان. درد خیلی زیاد .
مثل اینه که سال ها تو تاریکی هستس . یه هو نوری می بینی . با سرعت به سمتش میری. امید میگری . انگیزه میگری...
ولی یه هو اون نور خاموش می شه. عضو شدن تو کانون برای من همون نور بود که امروز خاموش.
و الآن آرومم....به آرومی یک دریا...دریایی که ساعت پیش طوفانی بوده، کشتی ای رو نابود کرده که ...که سال هاست می کنه.
من همون کشتی ام . کشتی شکسته ای که به دریا چشم دوخته... دریای که دوباره طوفانی میشه....
من ....خستم دوستان....به خستگی یه مرد؛ مردی که از جنگ برگشته. جنگی که زندگیش رو نابود کرده و خانوادش رو ازش گرفته.....و نمی دونه از کی شکست خورده.
من تنهام دوستان....به تنهای یک شاهین ؛ شاهینی که تو کوهستانی پر از کرکس گیر افتاده.
من ترسیدم دوستان... به تروسویی یک آهو در گله ی شیر ها.
من .....نمیدونم..... ولی چه .......
آرام و چه هولناک خودم رو نابود کردم.
راست میگن وقتی یه مرد غم داره یه کوه درد داره
نا امید نشو رفیق حتما راهی هست اگر هم نباشه خودت درست کن فقط امیدت رو از دست نده لوتی
منم امشب حالم خیلی گرفته بود ولی بازم هر چی فکر کردم گفتم نه اینجوری نمیشه باید مبارزه کرد چکار کنیم علاجی نداریم جز مبارزه کردن
من زیاد خوب نمیتونیم کلمات رو بیان کنیم ولی از همینجا بهت میگم رفیق اگه بازم لغزش کردی بازم یه بار دیگه ترک کردن رو شروع کن به قول اون آهنگ داریوش که میگفت(دل من دیگه خطا نکن)تو هم به خودت این رو بگو حتما یه روزی میرسه که تو و خیلی از این عزیزان کمر این بیماری رو میشکنین و تو زندگی روز به روز پیشرفت میکنین برا ما هم دعا کنید.مخلص همتون
دنيا کثيفه ، با اشکاي توام تميز نميشه مادر
<<اکبر عبدی>>
دروغـــگــو دشـمـن خـداسـت ،آآآخ چـقـدر دشـمـن داري خـــدا ، دوسـتات هـــم کـــه مـاييــم يه مـشــت عــاجــز و عــلــيــل و نـاقـــص الــعــقـل کــه در حــقـشـون دشــمــنــي کردي....!
<<بهروز وثوقی>>
داشآکل: کمر مردو هيچي تا نميکنه، جز زن. من بودم و يه طوطي. حالا هم باز منم و يه طوطي. اما ديگه نه اون طوطيه و نه من داشی
<<بهروز وثوقی>>
زندگي به من آموخت هر چيز قيمتي دارد ، پنير مجاني فقط در تله موش يافت مي شود
<<مایکل جکسون>>
شايد درد من، دليل خنده کسي شود؛
اما خنده ي من، هرگز نبايد باعث درد کسي شود.
«چارلي چاپلين»
بعد مرگت يه روز چشاتو وا مي کني و ميبيني توي همين اتاق، با همين آدماي دور و برتي، اونوقت مي فهمي که بردنت جهنم!
<<سرپيکو >>
<<اکبر عبدی>>
دروغـــگــو دشـمـن خـداسـت ،آآآخ چـقـدر دشـمـن داري خـــدا ، دوسـتات هـــم کـــه مـاييــم يه مـشــت عــاجــز و عــلــيــل و نـاقـــص الــعــقـل کــه در حــقـشـون دشــمــنــي کردي....!
<<بهروز وثوقی>>
داشآکل: کمر مردو هيچي تا نميکنه، جز زن. من بودم و يه طوطي. حالا هم باز منم و يه طوطي. اما ديگه نه اون طوطيه و نه من داشی
<<بهروز وثوقی>>
زندگي به من آموخت هر چيز قيمتي دارد ، پنير مجاني فقط در تله موش يافت مي شود
<<مایکل جکسون>>
شايد درد من، دليل خنده کسي شود؛
اما خنده ي من، هرگز نبايد باعث درد کسي شود.
«چارلي چاپلين»
بعد مرگت يه روز چشاتو وا مي کني و ميبيني توي همين اتاق، با همين آدماي دور و برتي، اونوقت مي فهمي که بردنت جهنم!
<<سرپيکو >>