آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

[فرزاد 7]

درست متوجه حرفات نمیشم L

منظورم اینه که وقتی این کارو انجام میدم انگار خودم نیستم بعدش هم عصبی میشم و همچی رو بهم میریزم
نمیدونم چرا ؟!
وقتی هم میخوام ترک کنم یه حسی بهم میگخ بکن بکن  منم جلوش همیشه کم میارم
تا حالا 100 بار شکست خورم تو این راه ...

هممون 100 بار شکست خوردیم
ولی این بار عزمت رو جزم کن که خوب جایی اومدی
اینجا بچه ها همه جوره هواتو دارند
خیلیم خوبه که تو این سن به فکر ترک افتادی

[Alone_Boy]

هممون 100 بار شکست خوردیم L
ولی این بار عزمت رو جزم کن که خوب جایی اومدی haha
اینجا بچه ها همه جوره هواتو دارند friends
خیلیم خوبه که تو این سن به فکر ترک افتادی Studsmatta

خوشحالم که درک میکنید
ایشالا هممون ترک کنیم

[فرزاد 7]

هممون 100 بار شکست خوردیم L
ولی این بار عزمت رو جزم کن که خوب جایی اومدی haha
اینجا بچه ها همه جوره هواتو دارند friends
خیلیم خوبه که تو این سن به فکر ترک افتادی Studsmatta

خوشحالم که درک میکنید
ایشالا هممون ترک کنیم

خدایی نکرده جزء اون دسته آدمایی نباشی که چند روز میان کانون بعد میرن وپشت سرشونم نگاه نمیکننا
الان چون تازه واردی شاید یکم تو محیط کانون گیج بشی، سوالی داشتی من وبقیه بچه ها هستیم

[Alone_Boy]

خدایی نکرده جزء اون دسته آدمایی نباشی که چند روز میان کانون بعد میرن وپشت سرشونم نگاه نمیکننا
الان چون تازه واردی شاید یکم تو محیط کانون گیج بشی، سوالی داشتی من وبقیه بچه ها هستیم areare

نه داداش من اومدم که واقعا ترک کنم هم بتونم کمک کنم
مرسی که کمک میکنید

واقعا مشکل بدیه نمیشه با کسی درمیون بزاری حداقلش رومون نمیشه ...
بدتر از همه عواقبشه ...

[فرزاد 7]

خدایی نکرده جزء اون دسته آدمایی نباشی که چند روز میان کانون بعد میرن وپشت سرشونم نگاه نمیکننا
الان چون تازه واردی شاید یکم تو محیط کانون گیج بشی، سوالی داشتی من وبقیه بچه ها هستیم areare

نه داداش من اومدم که واقعا ترک کنم هم بتونم کمک کنم
مرسی که کمک میکنید

واقعا مشکل بدیه نمیشه با کسی درمیون بزاری حداقلش رومون نمیشه ...
بدتر از همه عواقبشه ...

اینجا همه هم دردن و همه حرفی میشه زد
چیزی رو پنهون نکن
هر وقت اوضاعت بد بود اورژانس کانون یادت نره 

[Alone_Boy]

اینجا همه هم دردن و همه حرفی میشه زد
چیزی رو پنهون نکن
هر وقت اوضاعت بد بود اورژانس کانون یادت نره areare

اوکی مرسی داداش
اورژانس هست ؟! مگه داریم ؟!

---

آره دیگه، لینکشو دادم که

کدوم لینک ؟!

[فرزاد 7]

آره دیگه، لینکشو دادم که

---

اینه  :
اورژانس کانون

[Alone_Boy]

خوبه همچی هم داره
واقعا نمی دونستم همچین جایی هم وجود داره

[فرزاد 7]

خیلی جاهای دیگه هم داره
باید یه مدت توش بچرخی تا بیاد دستت

[عاشق فاطمه زهرا]

سلام پسر تنها  alone-boy
خیلی خیلی خوش اومدی


فقط سه تا چیز : یک این که یه لطفی بکن اگر حال داشتی برو تو این تاپیک ثبت نام کن ، که عملا بشی عضو گروه رهروان. اگرم حال نداشتی که هیچی ، یه کاریش می کنیم.
دو هم این که اگر رو اسم افراد کلیک کنی ، می تونی واسشون پیام بذاری ، بقیه هم می تونن واس تو پیام بذارن ، این طوری صحبت های دو نفره خیلی راحت انجام می شه  
سه هم این که این اوایل احتمالا دو سه تا پیام بلند واست فرستاده می شه ، یه وقتی بذار اون ها رو مطالعه کن ، این طوری خیلی فعالیت کانونیت ، بهتر می شه.
......................................................................

دوستانی که این متن رو می خونن ، حتما به پست های قبل از گفتگوی فرزاد و پسر تنها ، پست هایی زده شده ، اون ها رو هم بخونین.   درسته برای دو صفحه قبله ، ولی زمانش برای چند ساعت پیشه.
مسابقه گروهی هم فردا شروع می شه.  
اعصاب هم ندارم نصفه شبی

[Alone_Boy]

خیلی جاهای دیگه هم داره
باید یه مدت توش بچرخی تا بیاد دستت happy - شاد

اره باید انجمن خیلی بزرگه

فقط سه تا چیز : یک این که یه لطفی بکن اگر حال داشتی برو تو این تاپیک ثبت نام کن ، که عملا بشی عضو گروه رهروان. اگرم حال نداشتی که هیچی ، یه کاریش می کنیم.dandoon
دو هم این که اگر رو اسم افراد کلیک کنی ، می تونی واسشون پیام بذاری ، بقیه هم می تونن واس تو پیام بذارن ، این طوری صحبت های دو نفره خیلی راحت انجام می شه Rose
سه هم این که این اوایل احتمالا دو سه تا پیام بلند واست فرستاده می شه ، یه وقتی بذار اون ها رو مطالعه کن ، این طوری خیلی فعالیت کانونیت ، بهتر می شه.

اوکی حله

[Deril]

من حدودا دو هفته پیش شکستم و از ناراحتی و شرمندگی دیگه کانون نیومدم. تو این دو هفته وسوسه بود و حتی دو هفته رو هم با سختی پشت سر گذاشتم. تا اینکه سه روز پیش وسوسه به اوجش رسید و اومدم کانون و چنتا پست گذاشتم تا اروم شم. اون روز رد شد . روز بعدش خیلی کنترل کردم و هیچ اتفاق بدی نیفتاد و دیروز هم وسوسه شدید بود طوری که دیشب از وسوسه چند بار بیدار شدم و دوباره خودمو زدم به خواب تا خوابم برد.
امروز صبح تنها شدم و اصلا قصد نداشتم کار بدی بکنم و برنامه داشتم بشینم درس بخونم و فیلم ببینم و آهنگ گوش بدم... بعدش رفتم جلوی آینه و صورتم رو دیدم که زیر چشام کمی سیاه شده!! نمیدونم واسه بیدار شدنای دیشب بود یا واسه تحریک شدنای دو سه روز اخیر؟!! با وجودی که تا سه روز پیش اصلا اینجوری نبود و خیلی چهرم شاداب بود. اعصابم ریخت به هم و حسابی از خودم ناراحت شدم. بعد یکی دو ساعت مقاومت در روز چهارم تحریک و دیدن سیاهی زیر چشم ، پام لغزید و از فرط ناراحتی سه بار انجامش دادم.  

بعدش هم بهت زده اومدم رو تختم دراز کشیدمو ده دقیقه سقفو نگاه میکردم.
یاد روزایی افتادم که این کوفتی رو با حرص و ولع انجام میدادم . روزایی که با کانون آشنا نشده بودم.
شرمنده بچه ها. من مقصرم ولی خودم هم از این تقصیر به ستوه اومدم انگار تو اون لحظه کاری از دستم بر نمیومد.
خدایا منو ببخش و راهنماییم کن. بلکه هم آدم شدم

[davoodgt]

بعدش رفتم جلوی آینه و صورتم رو دیدم که زیر چشام کمی سیاه شده!! نمیدونم واسه بیدار شدنای دیشب بود یا واسه تحریک شدنای دو سه روز اخیر؟!! با وجودی که تا سه روز پیش اصلا اینجوری نبود و خیلی چهرم شاداب بود. اعصابم ریخت به هم و حسابی از خودم ناراحت شدم.

سلام دوست عزیز

شما  می تونید خودتون را با سیاهی زیر چشم دوست داشته باشید و خودتون را همینجوری قبول کنید (سیاهی زیر چشم در بعضی موارد ارثی هست)
سیاهی زیر چشم دلایل متعددی داره و در بیشتر موارد با تغذیه و استراحت مناسب رفع میشه نه با چیز دیگه

ولی خب گاهی فرار از مشکلات را به حل کردن اونها ترجیح میدیم. علتش این هست که اون مشکل و مسئله را خیلی بزرگ در نظر میگیریم و انجامش را کاری مشکل و ناممکن می دونیم.

این به شما بستگی داره که دیدتون را نسبت به مسائل تغییر بدید. حل این مسائل با نگرش صحیح شما می تونه براتون خیلی لذت بخش باشه.


و بله خدا بخشنده تر از اون چیزی هست که ما فکرشو کنیم
از نو شروع کن به بهتر شدن و اینبار محکم تر

[همساده]

به نام خدا
همساده هستم یه دوست بهبودی
راستش از اینکه اینقدر زیاد درگیر کانون شدم ناراحت نیستم. صبح تا شب اینجام ولی خب دارم جواب میگیرم.
یه لحظه تصور کنید یه اتاق در اختیارت با اینترنت پر سرعت خودتی و خودت
یه گوشی در اختیارت با کلی شماره از جنس محالف تو مغزت که اونا هم اسیر شهوت هستن
چندتا اکانت ایمیل داشتن که تو هر کدومشون چندتا جنس مخالف هست که همشونم بیماریشون فعاله
نه خانواده نه رفیقی که بهت نظارت داشته باشه و ازش خجالت بکشی
یه پارک روبه روی دانشگاهت که دورانی که بیماریم فعال بود محال بود یه شب برم و با یه شماره برنگردم.
نه ترسی از اینکه یه همشهری با جنس مخالف ببینتت و آبروت بره
یعنی شرایط اکازیون برای شهوترانی
ولی همساده ای که آرزوی داشتن فقط یکی از این شرایط بالا رو داشت تو دوران مصرفش که شهوترانی درست حسابی داشته باشه.پاکه
همش کار خداست و عنایت امام رضا و امام حسین و کمک داداشای خوبم تو کانون.
خدا داره دستمو میگیره که گناه نکنم پرونده اعمالمو سنگین تر نکنم.
............................
اقرار همساده:
دیشب از یکی از همکلاسیام بهم پیامک رسید که از دستم ناراحته و این حرفا. این بنده خدا اصلا بیماریش فعال نیست خیلی دختر خوبیه کاملا محجبه. ولی خوب من اون موقع اصلا این چیزا حالیم نبود هی بیشتر و بیشتر میخواستم با اینکه رابطه داشتم با بقیه دوست داشتم با اینم باشم.چند ماه رو مغز این کار کردم به قول برنامه" خواهش میکنم با من ارتباط داشته باش و مرا کامل کن". تا اینکه موفق شدم و اینم فریب دادم. حس بدیه الکی بگی به یکی وابسته شدی و دوسش داری و عاشقشی و شعر بگی براش و اینا. من مجبور بودم اینکارا رو انجام بدم برای رهایی از دردام.یکی یکی مرزها رو برداشتم. مرزهایی که دین و اخلاق در رابطه با مراوده با نامحرم گذاشته. شوخی و خندیدن و ابراز علاقه همه چی طبق اصول و برنامه ریزی شهوانی داشت در این رابطه پیش میرفت. درست مثله همه کارهای گذشته من. بار آخر دیگه نفس من به اینم راضی نبود بالاخره اینا هم نوعی شهوترانی محسوب میشه ولی بار آخر که باهاش بیرون رفتم دیگه اون لذت رو نبردم و تسکین نبود برام.
خوب معلوم بود از من چی میخواست...حتی اگه شده واسه یک لحظه دستاشو لمس کن و خودتو آروم کن. یعنی روز آخر هیچی دیگه تو مغزم نمیگذشت بجز این. و تجربه قبلی من میگه بعد یه مدت به اینم راضی نمیشه و بیشتر میخواد.
خلاصه دیشب به من گفت از دستم ناراحته چند هفته ست رفتم و خبری ازش نمیگیرم و کلی گلایه کرد. یه لحظه شهوت درونم بیدار شد و خواستم بهش بگم فردا بیا همو ببینیم. و تو همون لحظه تصور کردم و نقشه چینی کردم که قرار چکار کنم فردا.
ولی بخدا گفتم کمکم کن من نمیخوام اینو من نمیخوام گناه کنم من نمیخوام شهوترانی کنم.
بهش گفتم بار آخر من حس کردم دارم بهت وابسته میشم و عاشق میشم. من این حس ها رو نمیخوام واسه همین ازت دور شدم.
مطمئنن دلش شکست و ناراحت شد شایدم نفرینم کرد.
ولی بهترین کاری بود که میتونستم براش کنم بودن با یه بیمار به اون آسیب میزنه.
اینکار تا وقتی بهم جواب میده که انجامش بدم من همین الان میتونم باهاش قرار بزارم. پس نباید فکر کنم همه چی تموم شده و باید هر لحظه هوشیار باشم.
مرسی گوش دادین

---

ببخشین حواسم به پست داداش دریلم نبود.

داداش  میگی وسوسه به اوجش رسید؟ خوب چرا؟ چی شد به اوجش رسید؟ چه کار کردی که یهو بالا زده؟

داداش ما باید خودمونو دوست داشته باشیم. اصلا ما داریم ترک میکنیم که روحمون راحت بشه به عوارض جسمی که اصلا مشخص نیست علتش خودارضایی باشه یا چیز دیگه ای مثه همین چیزی که آقا داوود گفت. نباید زیادی توجه کنیم. خود پزشکا و دانشمندا و حتی دوستایه همدرد هنوزم سر این عوارض نوع و شدتش با هم اختلاف نظر دارن. ولی همه متفق القول میگیم شهوترانی روح رو بیمار و مریض نمیکنه بلکه میخواد اون بکشه.
دیگه هیچ وقت نزار فکر به عوارض جسمانی و فرصتهای از دست رفته و آسیب های رسیده اینقدر برات درد ایجاد کنه که بخوای با شهوترانی آرومش کنی.
...........................
آقا ما استرس داریم این نتایج گروه بندی رو اعلام کنید دیگه

[عاشق فاطمه زهرا]

سلام

قراره با آقای داوود گوتین یه مصاحبه داشته باشیم.
ایشون یکی از خیلی قدیمی های کانونن.
پست های مفیدشون رو در جای جای کانون مشاهده می کنید.

ما می خوایم بدونیم که ایشون چی کار کردند ، چه مسیری رو طی کردن؟ الان چه برنامه برای زندگیشون دارن؟ و ...
بچه ها سوالاتون رو بپرسین که من رد کنم بره ، تا با سوال های شما با ایشون مصاحبه داشته باشیم.

فقط سریع تر.
مشارکت کنینا
دههههه

گروه ها هم در دست اقدامه
بابا آزاد راه تهران شمال با n میلیارد دلار بودجه هنوز تموم نشده ، انتظاری دارین ها