1394 اسفند 5، 21:18
انلاین شیم با هم حرف بزنیم کمک بهم کنیم
این طوری خوب نیس!
(1394 اسفند 5، 23:55)amoor نوشته است: سلام بروبکس
بالخره یه روز پاک
دوستون دارم فعلابای
(1394 اسفند 5، 21:18)amanduby نوشته است: داش یه ساعتی رو معین کنید
انلاین شیم با هم حرف بزنیم کمک بهم کنیم
این طوری خوب نیس!
(1394 اسفند 6، 14:52)razmjoo نوشته است: سلام. مسئولین محترم برگزار*کننده مسابقه گروه ما ظاهرا یه انصرافی داره. تکلیف چیه؟
(1394 اسفند 6، 18:57)Mohandes Sharif نوشته است: سلام بچه ها ..سلام عزیز
آقا من شرمنده ام .. ولی یه روز بد داشتم دیروز .. از هم گروهی هام واقعا عذر میخوام .. ایشالا بتونم جبران کنم ..
(1394 اسفند 6، 19:20)mamad68 نوشته است: سلامایول
امروز عالی بود
ایول شدم یه روزه
راسش همش رو بیرون بودم بی خودی دارم ذوق می کنم
(1394 اسفند 6، 8:59)پسر آریایی نوشته است: هم گروهایی های من چیطور میطورن؟من که خوبم.
(1394 اسفند 7، 0:10)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:خوبم داداش(1394 اسفند 6، 14:52)razmjoo نوشته است: سلام. مسئولین محترم برگزار*کننده مسابقه گروه ما ظاهرا یه انصرافی داره. تکلیف چیه؟
سلام رزمجو جان ، عرض ارادت.
صبر می کنیم ، اگر تا آخر دوره نظرشون عوض نشد ، امکان حذف وجود داره.
آقا ما دلمون برای اعلام وضعیت های حسابی شما تنگ شده ، چه کنیم؟
(1394 اسفند 6، 18:57)Mohandes Sharif نوشته است: سلام بچه ها ..سلام عزیز
آقا من شرمنده ام .. ولی یه روز بد داشتم دیروز .. از هم گروهی هام واقعا عذر میخوام .. ایشالا بتونم جبران کنم ..
اصلا جای نگرانی نداره ، تو پروفایل هم بهت گفتم.
پاشو ادامه بده.
(1394 اسفند 6، 19:20)mamad68 نوشته است: سلامایول
امروز عالی بود
ایول شدم یه روزه
راسش همش رو بیرون بودم بی خودی دارم ذوق می کنم
تبریک می گم ، شما راهش رو پیدا کردی. تنها نبودن یکی از راه های ترک کردنه
فردا هم عالی دیگه؟
(1394 اسفند 6، 8:59)پسر آریایی نوشته است: هم گروهایی های من چیطور میطورن؟من که خوبم.
خو آریایی جان یه دو کلمه از خودت بگو.
چی کار می کنی؟ کار می کنی ، درس می خونی ، بیکاری؟ چگونه ای برادر؟
......................
جاماسب زدی وسط خال ،
قبل از خ.ا آدم همش فکر می کنه چه اتفاق بزرگی می خواد بیافته.
اما بعدش و بعد از این که لذت آنیش تموم می شه.
آدم به خودش می آد ، این بود اون چیزی که من می خواستم؟
دیشب توی رخت خواب حالم خیلی بد شد ، ذهن بیمار امونم رو برید.
بلند شدم قدم زدم ، یه خرده آروم شدم ، اما وقتی بر گشتم توی رخت خواب چند دقیقه نشد که
دوباره درگیری شدید. از ته دل از خدا خواستم که کمکم کنه.
فشار خیلی زیاد شد به قدری که طاقتم دیگه تموم شد. گفتم بذار تمومش کنم و راحت بشم.
اما لحظه آخر خدا کمکم کرد ، یاد شما افتادم و یاد این که قرار جمعه اعلام وضعیت کنم.
خجالت کشیدم از شما ، خدا کمک کرد ، الحمد لله.
عاشق / سبز
به به! گروه ها رو نگاه کن ، اسمشون رو هم هنوز انتخاب نکردن.
این جوری می خواید برید به جنگ شیطون
بابا به خودتون بیاید