امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

ســــلام
به به چه گروهی
چه همگروهیایی
همه داداشام هستن که  Khansariha (46)
اصن با لب و دهن آدم بازی میکنه این گروه  [تصویر:  1fds%20(84).gif]
من اسم خاصی در نظرم نیست شما پیشنهاد بدین من تقلب کنم[تصویر:  6322_bi_dandon.gif]

خب بریم سراغ معارفه
جناب خان 1 هستم فرزند اکبر کلاس دوم ب دبستان صیف [تصویر:  d.gif]

گذشته از شوخی بیشتر از 11 ساله که گرفتار این گناهم
تجربه های موفق هم داشتم چندبار موفق به ترک شدم ولی مدت زیادی از اون تجربه ها میگذره
انشالا این بار موفق میشم
خیلی به خودم و گروهمون امید دارم
مخلص سرپرستمون داداش عاشقم هستم [تصویر:  52680.gif]
53
سخنرانی آقای مسعود عالی
در مورد مسائل جوانان - سسختی های زندگی جوانان - چگونگی پاکی در دنیای امروز {با اشاره به روش مقابله با شهوت و ...}
جلسلت هفتگی دانشگاه امام صادق 

http://misaq.info/sites/default/files/fi...951026.mp3
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


سلام سلام سلااااام 317 317
مرسی از سرگروه گلمون که این همه زحمت کشیده برا گروه بندی ها 302 302
دستت طلا عزیز دل برادر Khansariha (18)
راستی اقا ما دیشب منتظر گروه بندی ها بودیما 53258zu2qvp1d9v
در ضمن گروه ما اول اوله 
همگی قول میدیم که واقعا خوب باشیم Khansariha (46) Khansariha (46)
منم دوست "احمد متوسلیان"هستم و با اسم "ایستاده در غبار" کاملا موافقم Confetti
  [تصویر:  zko_mxcpx3irr8xxxrsdbdjwa0n2.png]
 یک راند دیگر مبارزه کن 
سلام بعد یک هفته دوباره گند زدم دارم از عذاب وجدان میمیرم
امروز اولین روز پاکیمه 
خاک تو سرم
[تصویر:  05_blue.png]
سلام به همه رهروانی ها
یک فروند آبتین هستم با43ماه پاکی 49-2 49-2 49-2 2uge4p4
کوچیک همه بچه های گل رهروانی مخصوصن عاشق فاطمه زهرا

به گروهها دیگه هم میگم ازالان گروه 2 قهرمانه

گروه دوم
قاصدک
یوسف
Hossain
abtin
داده ام دل به حسن سر به اباعبدالله
پدرم گفت به دلدادگیت ایول الله
اقا من حواسم به معارفه نبود به جاش الان میگم
یوسفم فرزند بابام ,22 ساله ام و11 سالِ اخرشودرگیر این لامصبم
یه چند ماهی هست جدی شدم واسه ترک 
انشالله به کمک خدا وکمک کانون وبچه های گلش ترکش میکنم  Khansariha (69)

اقا ابتین شما واقعی هستی جدا؟! 
43 ماه پاکی ؟
داداش من سر جمع 43 ماه زندگی نکردم  22
دمت گرم واقعا دمت گرم
سلام شرنده دیر شد یادم رفت
علی هستم فرزند بابام 19 سالمه و مدت 4 سال هست که پلیسا دنبالم بودن 4chsmu1
 الان که گرفتار شدم و اومدم تو بند تمام تلاشمو میکنم که گناهمو ترک کنم
 تا بتونم زندگی با نظم و بانشاطی داشته باشم


 راستی بچهای بند ما حرف ندارن انشالله ما اولیم گروه بازگشت به خاک Khansariha (46)
[img=0x0]http://3ali3.com/wp-content/uploads/2016/02/god-1.jpg[/img]
(1395 بهمن 4، 12:23)nimaaa نوشته است: سلام بعد یک هفته دوباره گند زدم دارم از عذاب وجدان میمیرم
امروز اولین روز پاکیمه 
خاک تو سرم
اشکال نداره داداش ، چرا خاک تو سرت ، باید یاد بگیری خودت رو ببخشی و دوباره شروع کنی Confetti 
معمولا اولین فشار به آدم سر یک هفته می آد (به خاطر این که دوره اش این طوریه) پس سر هفته باید حواست رو بیشتر جمع کنی Khansariha (56)

عاشق فاطمه زهرا: ایستاده در غبار
Mr degaresh
هادی ایستاده در غبار
جناب خان موافق بقیه
مهدیار
ایستاده در غبار

پس اگر موافق باشید اسم گروه رو بذاریم ایستاده در غبار و تلاش کنیم تا مثل شهدا باشیم. 53258zu2qvp1d9v
برای برنامه من پیشنهاد می کنم این دوره در مورد حاج احمد مطالعه کنیم.
موافقید؟
راستی بچه ها این جا رو هم ببینید.
اون یاروِ خود منم. Gigglesmile
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

منم که معرف حضورتون هستم. 4chsmu1 
محمد هستم کوچیک همه. دارم تلاشم رو می کنم که بهتر باشم.
توی این دو سال و شیش ماهی که برای ترک کردن تلاش کردم ، بالا و پایین زیاد داشتم.
الان به این نتیجه رسیدم که تنها راه ترک کردن اینه که آدم تسلیم خدا بشه. خدایا من تسلیمم ، هر چی تو بگی.
تو بگو چی کار کنم ، چی کار نکنم ، چی بخورم ، چی نخورم. 53258zu2qvp1d9v
.......................
دوستان داداش V.A به گروه سوم اضافه شدند. 49-2
گروه سوم
بازگشت به خاک
سعید۷۷۷
ali2872

رزمجو
V.A
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

داستان پسر هارون الرشید
[تصویر:  awwx__e2_80_8c_d9_87_d8_a7_d8_b1_d9_88_d..._d8_af.jpg]
النورین ، ( ص 317 ) و آیت الله نهاوندی در خزینه الجواهر ( ص 291 ) نقل می کند : هارون را پسری بود به زیور صلاح آراسته ، و گوهر پاکش از صلب آن ناپاک چون مروارید ، از آب تلخ و شور برخاسته ، فیض مجالست زهاد و عباد آن عصر را دریافته بود و از تأثیر صحبت ایشان روی دل از خواهش زخارف دنیوی برتافته ، طریقه ی پدر و آرزوی سریر و افسر را ترک گفته و خانه ی دل را به جاروب آگاهی از خس و خاشاک اندیشه پادشاهی پاک نموده ، از جامه های غیر کرباس و شال نپوشیدی ، و خون رغبتش با رنگ اطلس و دیبای دنیا نجوشیدی ، مرغ دلش از دامگاه علایق جسته ، بر شاخهای بلندی حقیقت آشیان گرفته و دیده از تماشای صورت ظاهر دنیا بسته بود .
پیوسته به گورستانها رفته و به نظر عبرت نگریستی ، و بر آن گلزار اعتبار مانند ابر بهار زار زار می گریستی !
روزی وزیر هارون در مجلس بود ، در آن اثنا آن پسر
که نامش قاسم بود و لقبش مؤتمن آمد بگذرد ، جعفر برمکی خندید ، هارون از سبب خنده پرسید ، پاسخ داد ، بر احوال این پسر می خندم که تو را رسوا نموده ، ای کاش این پسر به تو داده نمی شد ! این است لباس و وضع و روش و منش او ، با فقرا و تهیدستان می نشیند ، هارون گفت : حق دارد ، زیرا ما تاکنون منصب و مقامی به او واگذار نکرده ایم ، چه خوبست حکومت شهری را در اختیارش بگذاریم ، امر کرد او را به حضور آوردند ، وی را نصیحت کرد و گفت : می خواهم تو را به حکومت شهری منصوب نمایم ، هر منطقه ای را علاقه داری بگو .
گفت : ای پدر ! مرا به حال خود بگذار ، علاقه ام به بندگی خدا بیش از حکومت است ، تصور کن فرزندی چون مرا نداری .
گفت : مگر نمی توان در لباس حکومت به عبادت برخاست ؟ حکومت منطقه ای را بپذیر ، وزیری شایسته برای تو قرار می دهم تا اکثر امور منطقه را به دست گیرد و تو هم به عبادت و طاعت مشغول باشی .
هارون از این معنا غافل بود یا خود را به غفلت زده بود که حکومت ، حق امامان معصوم و اولیای الهی است . در حکومت ظالمان و ستمگران ، و غاصبان و طاغیان ، قبول امارت و حکومتی که نتوان دستورات حق را پیاده کرد و با حقوق آن ، که سراسر حرام است هیچ عبادتی به صورت صحیح ممکن نیست انجام گیرد
، مورد رضایت خدا نیست و پذیرفتن امارت از جانب ستمگر ، بدون وجه شرعی گناه بزرگی است .
قاسم گفت : من هیچ نوع برنامه ای را نمی پذیرم و زیر بار قبول امارت و حکومت نمی روم .
هارون گفت : تو فرزند خلیفه و حاکم و سلطان مملکتی پهناور و سرزمینی وسیع هستی ، چه مناسبت دارد که با مردمان بی سر و پا معاشری و مرا در میان بزرگان سرشکسته کرده ای ؟ پاسخ داد : تو هم مرا در میان پاکان و اولیای خدا از اینکه فرزند خود می دانی سرشکسته کرده ای !
نصیحت هارون و حاضران مجلس در او اثر نکرد ، از سخن گفتن ایستاد و در برابر همه سکوت کرد .
حکومت مصر را به نام او نوشتند ، اهل مجلس به او تبریک و تهنیت گفتند .
چون شب رسید از بغداد به جانب بصره فرار کرد ، به وقت صبح هر چند تفحص کردند او را نیافتند .
مردی از اهالی بصره به نام عبد الله بصری می گوید : من در بصره خانه ای داشتم که دیوارش خراب شده بود ، روزی آمدم کارگری بگیرم تا دیوار را بسازد ، کنار مسجدی جوانی را دیدم مشغول خواندن قرآن است و بیل و زنبیلی هم در پیش رویش گذاشته است ، گفتم : کار می کنی ؟ گفت : آری ، خداوند ما را برای کار و کوشش و زحمت و رنج برای تأمین معیشت از راه حلال آفریده .
گفتم : بیا به خانه ی من کار کن ، گفت : اول اجرتم را معین کن سپس مرا برای کار
ببر . گفتم : یک درهم می دهم ، گفت : بی مانع است ، همراهم آمد تا غروب کار کرد ، دیدم به اندازه ی دو نفر کار کرده ، خواستم از یک درهم بیشتر بدهم قبول نکرد ، گفت : بیشتر نمی خواهم ، روز بعد دنبالش رفتم او را نیافتم ، از حالش جویا شدم گفتند : جز روز شنبه کار نمی کند .
روز شنبه اول وقت نزدیک همان مسجدی که در ابتدای کار او را دیده بودم ملاقاتش کردم ، او را به منزل بردم مشغول بنایی شد ، گویی از غیب به او مدد می رسید . چون وقت نماز شد ، دست و پایش را شست و مشغول نماز واجب شد ، پس از نماز کار را ادامه داد تا غروب آفتاب رسید ، مزدش را دادم رفت ، چون دیوار خانه تمام نشده بود صبر کردم تا شنبه ی دیگر به دنبالش بروم ، شنبه رفتم او را نیافتم ، از او جویا شدم گفتند ، دو سه روزی است بیمار شده ، از منزلش جویا شدم ، محلی کهنه و خراب را به من آدرس دادند ، به آن محل رفتم ، دیدم در بستر افتاده به بالینش نشستم و سرش را به دامن گرفتم ، دیده باز کرد و پرسید : تو کیستی ؟ گفتم : مردی هستم که دو روز برایم کار کردی ، عبد الله بصری می باشم ، گفت : تو را شناختم ، آیا تو هم علاقه داری مرا بشناسی ؟ گفتم : آری ، بگو کیستی ؟
گفت : من قاسم پسر هارون الرشید هستم !
تا خود را معرفی کرد از جا برخاستم و بر خود لرزیدم ، رنگ از صورتم پرید ، گفتم : اگر هارون بفهمد فرزندش در خانه ی من عملگی کرده مرا به سیاست سختی دچار می کند و دستور تخریب خانه ام را می دهد . قاسم فهمید دچار وحشت شدید شده ام ، گفت : نترس و وحشت نکن ، من تا به حال خود را به کسی معرفی نکرده ام ، اکنون هم اگر آثار مردن در خود نمی دیدم حاضر به معرفی خود نبودم ، مرا از تو خواهشی است ، هرگاه دنیا را وداع کردم ، این بیل و زنبیل مرا به کسی که برایم قبر آماده می کند بده و این قرآن هم که مونس من بوده به اهلش واگذار ، انگشتری هم به من داد و گفت : اگر گذرت به بغداد افتاد پدرم روزهای دوشنبه بار عام می دهد ، آن روز به حضور او می روی و این انگشتر را پیش رویش می گذاری و می گویی : فرزندت قاسم از دنیا رفت و گفت : چون جرأت تو در جمع کردن مال دنیا زیاد است این انگشتر را روی اموالت بگذار و جوابش را هم در قیامت خود بده که مرا طاقت حساب نیست ، این را گفت و حرکت کرد که برخیزد نتوانست ، دو مرتبه خواست برخیزد قدرت نداشت ، گفت : عبد الله ، زیر بغلم را بگیر و مرا از جای بلند کن
که آقایم امیرالمؤمنین (علیه السلام)آمده ، او را از جای بلند کردم به ناگاه روح پاکش از
بدن مفارقت کرد ، گویا چراغی بود که برقی زد و خاموش شد !
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


توبه مرد آتش پرست

[تصویر:  %D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA.jpg]
فقیه بزرگ ، عارف نامدار ، فیلسوف بزرگوار ، ملا احمد نراقی در کتاب شریف طاقدیس نقل می کند :
موسی به جانب کوه طور می رفت ، در میان راه گبری پیر را که آلوده به کفر و گمراهی بود دید ، گبر به موسی گفت : مقصدت کجاست ، از این راه به کدام کوی و برزن می روی ، با چه موجودی نیت سخن داری ؟ جواب داد : قصدم کوه طور است ، آن مرکزی که دریایی بی پایان از نور است ، به آنجا می روم تا با حضرت حق مناجات و راز و نیاز کنم و از گناهان و معاصی شما از پیشگاهش عذرخواهی نمایم .
گبر گفت : می توانی از جانب من پیامی به سوی خدا ببری ؟ موسی گفت : پیامت چیست ؟ گفت : از من به پروردگارت بگو در این گیر و دار خلقت ، در این غوغای آفرینش ، مرا از خداوندی تو عار می آید ، اگر روزی مرا تو می دهی هرگز نده ، من منت روزی تو را نمی برم ، نه تو خدای منی و نه من بنده ی تو !

 موسی از گفتار آن گبر بی معرفت و از آن سخن بی ادبانه در جوش و خروش افتاد و پیش خود گفت : من به مناجات با محبوب می روم ولی سزاوار نیست این مطالب را به حضرتش بگویم ، اگر بخواهم در آن حریم ، حق را رعایت کنم حق این است که از این گفتار خاموش بمانم موسی به جانب طور رفت ، در آن وادی نور با خداوند راز و نیاز کرد ، با چشمی اشکبار به مناجات نشست ، خلوت با حالی بود که اغیار را در آن خلوت راه نبود ، گفت و شنیدی عاشقانه با حضرت دوست داشت ، وقتی از راز و نیاز فارغ شد و قصد کرد به شهر برگردد ، خطاب رسید : موسی پیام بنده ام چه شد ؟ عرضه داشت : من از آن پیام شرمنده ام ، خود بینا و آگاهی که آن گبر آتش پرست و آن کافر مست چه جسارتی به حریم مبارک تو داشت
خطاب رسید : از جانب من به سوی آن تندخو برو و از طرف من او را سلامی بگو ، آنگاه با نرمی و مدارا این پیام را به او برسان :
اگر تو از ما عار داری ، ما را از تو عار و ننگ نیست و هرگز با تو سر جنگ و ستیز نداریم ، تو اگر ما را نمی خواهی ، ما تو را با صد عزت و جاه می خواهیم ، اگر روزی و رزقم را نمی خواهی ، من روزی و رزقت را از سفره ی فضل و کرمم عنایت می کنم ، اگر منت روزی از من نداری ، من بی منت روزی تو را می رسانم ، فیض من همگانی ، فضل من عمومی ، لطف من بی انتها ، و جود و کرمم ازلی و قدیمی است . 

وقتی موسی از کوه طور برگشت ، آن هم چه طوری ، طور مگو ، بگو قلزم نور . گبر پیر به موسی گفت : اگر برای پیامم جواب آورده ای بگو .
آنچه را خداوند فرموده بود موسی برای آن کافر تندخو گفت . گفتار حق ، زنگ کفر و عناد را از صفحه ی جان آن کافر پاک کرد ، او گمراهی بود که از راه حق پس افتاده بود ، آن جواب برای او همانند آواز جرس بود ، جان گمراه از تاریکی همچون شب تار بود ، و آن جواب برایش همچون تابش نور آفتاب .
از شرم و خجالت سر به زیر افکند ، آستین در برابر چشم گرفت و دیده به زمین دوخت ، سپس سر بلند کرد و با چشمی اشکبار و دلی سوزان گفت : ای موسی ! در جان من آتش افروختی ، از این آتش جان و دلم را سوختی ، این چه پیامی بود که من به محبوب عالم دادم ، رویم
سیاه ، وای بر من ، ای موسی ! ایمان به من عرضه کن ، موسی حقیقت را به من یاد بده ، خدایا چه داستان عجیبی بود ، جانم را بگیر تا از فشار وجدان راحت شوم
موسی سخنی از ایمان و عشق ، و کلامی از ارتباط و رابطه با خدا تعلیم او کرد ، و او هم با اقرار به توحید و توبه از گذشته ، جان را تسلیم محبوب نمود !
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


سلام به همه بچه های گروه رهروان پاکی.
ممنون که اجازه داده شد من هم در مسابقه این ماه شرکت کنم. 53

درود به بچه های گروه سوم . خیلی درود 303

من V.A هستم .مخفف اسم که ولی هست.24 سالمه.نمیدونم خیلی وقته که در گیر هستم و تا الان نتونستم ترکش کنم.

ولی به بچه های گروه سوم میگم اصلا ناراحت نباشید من این بار آنچنان روحیه بالایی دارم که مطمئنم گروه ما اول میشه 49-2 49-2 49-2 49-2 49-2 49-2 49-2 49-2

من نوید پیروزی رو پیش پیش میدم Khansariha (69) Khansariha (69) Khansariha (69) Khansariha (69) Khansariha (69)
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
قیصر امین پور
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]



(1395 بهمن 4، 19:50)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:
(1395 بهمن 4، 12:23)nimaaa نوشته است: سلام بعد یک هفته دوباره گند زدم دارم از عذاب وجدان میمیرم
امروز اولین روز پاکیمه 
خاک تو سرم
اشکال نداره داداش ، چرا خاک تو سرت ، باید یاد بگیری خودت رو ببخشی و دوباره شروع کنی Confetti 
معمولا اولین فشار به آدم سر یک هفته می آد (به خاطر این که دوره اش این طوریه) پس سر هفته باید حواست رو بیشتر جمع کنی Khansariha (56)

عاشق فاطمه زهرا: ایستاده در غبار
Mr degaresh
هادی ایستاده در غبار
جناب خان موافق بقیه
مهدیار
ایستاده در غبار

پس اگر موافق باشید اسم گروه رو بذاریم ایستاده در غبار و تلاش کنیم تا مثل شهدا باشیم. 53258zu2qvp1d9v
برای برنامه من پیشنهاد می کنم این دوره در مورد حاج احمد مطالعه کنیم.
موافقید؟
راستی بچه ها این جا رو هم ببینید.
اون یاروِ خود منم. Gigglesmile
سلام به همه بچه های گروه
اسم پیشنهادی من: موج و صخره
علتش هم اینه که خودمون رو به صخره ای تشبیه کردم که در برابر امواج وسوسه ایساده ایم ،شاید یه مقدار دچار ضربه هایی از طرف وسوسه بشه(موج) ولی هیچ عقب نمیشینیم و به استقامت ادامه میدیم.
53 53 53 53 53
(1395 بهمن 5، 22:19)V.A نوشته است: سلام به همه بچه های گروه رهروان پاکی.
ممنون که اجازه داده شد من هم در مسابقه این ماه شرکت کنم. 53

درود به بچه های گروه سوم . خیلی درود 303

من V.A هستم .مخفف اسم که ولی هست.24 سالمه.نمیدونم خیلی وقته که در گیر هستم و تا الان نتونستم ترکش کنم.

ولی به بچه های گروه سوم میگم اصلا ناراحت نباشید من این بار آنچنان روحیه بالایی دارم که مطمئنم گروه ما اول میشه 49-2
من نوید پیروزی رو پیش پیش میدم Khansariha (69)
خوش اومدی داداش
بله که حتما پیروز می شین. این روحیه هم خیلی کمک می کنه. Khansariha (46)

.....................

عاشق فاطمه زهرا: ایستاده در غبار
Mr degaresh : موج و صخره
هادی ایستاده در غبار
جناب خان موافق بقیه
مهدیار
ایستاده در غبار

اسم خوبی بود دگرش جان
ما مثل صخره ای هستیم که در مقابل وسوسه ها ایستادگی می کنیم. Khansariha (56) 
...................
بچه ها امشب فیلم ایستاده در غبار رو دیدم ، فیلم خوبی بود.
پیشنهاد می کنم شما هم ببینید. 302
...................
به قول مهران مدیری توی دورهمی : نبینم انرژیتون افتاده ها.
بچه های گروه اول بیان برای برنامه ریزی اعمال خرابکارانه 4chsmu1  و رای دادن به اسم گروه.
من به اسم خودم رای می دم :دی
برای برنامه هم سه تا پیشنهاد می کنم.
۱- بریم خراب شیم توی تاپیک قرار عاشقی و سعی کنیم نمازامون رو بهتر کنیم. 63
۲- بریم خراب شیم توی تاپیک زنیرو بود مرد را راستی و سعی کنیم ورزشکار شیم Muscular 
۳- بریم  خراب شیم توی تاپیک برنامه ریزی روزانه و سعی کنیم آدم منظمی شیم. Khansariha (56)
کلا بریم یه جا خراب شیم Khansariha (13)
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1395 بهمن 5، 23:47)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: اسم خوبی بود دگرش جان
ما مثل صخره ای هستیم که در مقابل وسوسه ها ایستادگی می کنیم. Khansariha (56) 
...................
با این روحیه خوبی  که گروه شما داره من از همین الان نایب قهرمانی رو به گروه صخره  تبریک میگم  302
أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ - بزرگترین دشمن انسان، هوای نفس است

أفْضَلُ الجِهادِ جِهادُ النَّفْسِ عنِ الهَوى ، و فِطامُها عَن 
جَاهِدُوا أَهْوَاءَكُمْ كَمَا تُجَاهِدُونَ أَعْدَاءَكُم‏ - با هواهای نفسانی خودتان مثل دشمنتان بجنگید

به قبرستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی


 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان