امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
موضوع بسته شده است 

آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)

(1396 آبان 10، 19:21)rezaKy نوشته است: به نام خدا

اخیرا موضوعی هست که ذهنمو مشغول کرده و میخام ببینم نظر شما چیه.
فرض کنین شخصی رو خیلی دوس دارین و توی زندگیتون خیلی براتون عزیزه. نه از بین اقواما. از بین دوست، رفیق و یا یه شخص خاص. این شخص رو یه روز درحال انجام کاری میبینین که خوشایند شما نیست و از معیار های شما برای دوستی/رابطه و... دور هست.
مثلا برای من سیگاری بودن از چیزای ناخوشایند هست.
فرض کنین اوح شخص رو درحال انجام اون کار میبینین. چه عکس العملی نشون میدین؟
به روی خودتون نمیارین و انگار نه انگار طوری شده، ولی از اون به بعد با اون شخص سردتر برخورد میکنین؟
همونجا که دیدینش میرین جلو و ناراحتیتون رو نشون میدین؟
یا اینکه بعدا سر فرصت به روش میارین؟
چه کارایی میشه توی این موقعیتا کرد؟ بنظر شما چی درسته؟

سلام سوال خوبی مطرح کردی,
عکس العمل من اینه که خیلی منطقی بهش میگم این کار خوب نیست, مثلا همین سیگار که مثال زدی , در جمع نزدیک ترین دوستام یکیشون سیگار میکشه و اونقدر فهمیده است فقط تو فضای باز میکشه و وقتی کنار همیم اول اجازه میگیره که اگر مشکل نداره در حضورت سیگارمو روشن کنم , یا وقتی کسی از دوستان نزدیک که تفننی سیگار میکشه ازش سیگار بخواد بهش نمیده میگه من اخلاقم اینه , خب وقتی یک شخص اینقدر منطقی و فهیمه رابطه من باهاش تغییر نمیکنه , هرچند من بهش چندین بار گفتم سیگار چیز خوبی نیست ولی دیگه فکر کنم وقتی شخصیت آدمها شکل بگیره دیگه تغییر نمیکنه,
نمونه خودم : من دوران راهنمایی برای مسخره بازی و کنجکاوی سیگار میکشیدم, یا دوران دانشجویی قلیان میکشیدم , یک روز دوستم منو دید (که خودش سیگاریه) با تعجب گفت تو قلیان میکشی؟؟!! اصلا ازت توقع نداشتم,با خودم فکر کردم یعنی واقعا اگر شخصیت من جوریه که قلیان هم نباید بکشم خب نمیکشم,از اون روز دیگه به قلیان هم لب نزدم,الان میشه حدودا 4 سال از اون موقع میگذره , 
یا یک جمعی بیرون شهر رفتیم از 28-29 ساله تو جمعمون بود تا 32 سال (5 نفر بودیم ) مشروب و سیگار هم همراه داشتن , که بهم میگفتن حداقل سیگار که بکش همه میکشن , ولی همون سیگار همونجا حتی تفننی هم نکشیدم چون شخصیتم اینطوری شکل گرفته بود,

نتیجه : اگر دوست نزدیکمون تو سن رشده حتی باید بزور منعش کنیم, ولی اگر سن و سالش گذشته باید وقت بگذاریم و منطقی یا احساسی یا هرجور که تونستیم سر به راهش کنیم اگر دیدیم جواب نمیده واقعا کاری نمیشه کرد و اگر اون شخص خیلی تو جاده خاکیه دیگه کاریش نمیشه کرد و اگر مارو هم گمراه میکنه که بهتره ترکش کرد چون واقعا نمیشه کاری کرد , 
حالت دیگه : بدون اینکه باهاش قاطی بشیم رابطمون رو حفظ کنیم, دوست من 34 سالشه و از خانمش جدا شده , الان زیادی با دخترها قاطی شده,دیشب که خونشون بودم ساعت 12 شب رفتم از خونشون اونم بردم جلو خونه دوست دخترش پیادش کردم,رابطه ما همون رابطه دوستانه قدیم هست چون راحت 15 ساله باهم دوستیم ولی یک شخص 34 ساله قابل تغییر نیست, فقط حواسم هست که خودشو به باد نده و اگر جایی خیلی شلوغ کرد جلوشو میگیرم.
این نظر بود درست یا غلط نمیدونم.
 سپاس شده توسط
درود به همه دوستان
دریفت هستم،کوچک شما ۲۸ بهار رو دیدم،از سن ۱۵ سالگی تقریبا گرفتار این گناه بودم که با تلاش خودم  و هموار کردن مسیر بوسیله خدای بزرگ تونستم این گناه رو ترک کنم و الان حدودا ۲۸۰ روز خوب رو پشت سر گذاشتم و شدیدا علاقه مندم یکسالگیم رو ببینم و اون میله مشکی ۱۲m زیر اسمم بیاد 4chsmu1

برنامه این دوره که دارم،کنترل دقیق نمازهام،ادامه برنامه نرم افزار که دارم پیگیری میکنم،برنامه ریزی بهتر برای آینده،کمک به همگروهی ها و ایجاد لینک و رابطه از طریق پروفایل،و..
 سپاس شده توسط
نام کاربری : mohsen73
معرفی: محسن هستم ۲۲ ساله دانشجوی مهندسی مکانیک و حدود ۸ سال یا شاید بیشتره که درگیر این گناهم و واسم عادت شده  و خیلی تو این سال ها بهم ضربه زده از همه جهت ، و اینکه اگه بخام بیشتر از خودم بگم عاشق فوتبالم و اگه تعریف از خود نباشه فوتبالم بد نیست بچه که بودم خیلی جسور و پر دل و جرئت بودم و تقریبا تو همه زمینه ای یک بودم که اون تو این سالا به لطف این گناه از بین رفته جوری که  بقیه میگن خیلی خجالتی و مظلومم 9 ولی تو جمع دوستای خودم خیلی شوخ طبعم و زیاد حرف میزنم  معمولا خیلی زود با کسی صمیمی نمیشم ترجیح میدم دایره دوستام کمتر باشه ولی با همونایی که هستم خیلی صمیمی و تقریبا مث برادریم امسال همه فکر  و ذکرم کنکور ارشده تا اگه خدا بخاد  اونجایی که هدفم هست بهش برسم و از این جهت بیشتر اوقات تنهام که خیلی بهم فشار میاد و روی روند درس خوندنم هم تاثیر گذاشته .
ارزیابی : یه مدتی هست بیشتر درگیر این گناه شدم و اوضاع روحیم خیلی خرابه و این گناه باعث شده خیلی زود نا امید بشم تو تصمیم گیری هام که تو درس خوندن هم واسم مشکل ساز شده ولی سعی میکنم با ورزش وقتای بیکاریمو پر کنم .
برنامه : قصدم اینه که تا روز کنکور بیشتر بیام کانون و وقتای بیکاریمو بجای چرخیدن تو شبکه های مجازی با کانون پر کنم ترک گناه و نماز اول وقت هم که تو اولویت اوله ، من تو دوره های قبل خیلی شکست داشتم و خیلی همگروهی بدی بودم واسه اعضای گروه که همینجا ازشون عذر میخام اما امید دارم که بتونم به کمک بچه های سایت و همت خودم از پس اینکار بر بیام .
 سپاس شده توسط
بچه ها دمتون گرم که نظراتتون رو گفتین خیلی کمک کرد بهم.. یوسف، مجید، حامد و دریفت دستتون درد نکنه و پیشاپیش دست بقیه که راه حل هاشون رو بعدا مینویسن.
(البته تشکر جداگونه هم خواهد شد از بقیه)  53
شاید آن نور که از پنجره می آید خداست.
                                                   شاید آن قهقهه ی کودک و آن عطر خوش یاس خداست
شاید آن چشمان تو وقتی نگاهم میکنی
                                                   معجزه، آن لحظه های نابِ عشق، اینها خداست
او سر آغاز من است، جان من است
                                                   در تمام لحظاتم، حامی و حاضر  خداست
دارم از عمق وجودم میفشانم عشق او
                                                   آرزویم بَرِ پردیس، درآن عرشِ خداست
زندگی را زندگی خواهم نمود
                                                   هرچه من دار و ندارم، همه از لطف خداست
 سپاس شده توسط
به نام خدا
 بزرگترین درس پیاده روی اربعین،  یعنی اعلام همراهی با امام حسین علیه السلام که اولین قدم آن ترک گناه و خالی کردن دل از تعلقات دنیاست
اگر در این مسیر کسی بفکر رفاه و صرفا رسیدن به حرم باشد،  مسافری بیش نیست
زائر کربلا، خود را آماده میکند برای چشیدن بلا،  در راه خدا
پیاده روی در راه کربلا،  تمرین جهاد فی سبیل الله است
لبیک یا حسین است
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
 سپاس شده توسط
به نام خدای بخشنده ی مهربون
نام کاربری : امید 24
معرفی :  امید هستم  303 حدود 26 سال از عمرم می گذره و 10 سال از اون را  اسیر بودم اسیر این عادت که دیگه نمی خوام ادامش بدم و در این  زندان بمونم و می خوام تغییرش بدم

ارزیابی :
دو بار در مسابقات شرکت کردم و متاسفانه دور اول دو هفته ی اول قرمز بودم و دور دوم دو هفته ی آخر ولی این دفعه می خوام کل هفته ها سبز باشم
یعنی اول نمی خواستم ثبت نام بکنم ، چون عزم جدی نداشتم گفتم تا تک تک سلولام نخوان نمی رم ثبت نام کنم !! حالا فکر می کنم به اون حس رسیدم پس اومدم ثبت نام کنم
نمی خواستم زاهد ریایی باشم ، نمی خواستم به دروغ چیزی بنویسم!!!
 ولی الان لحظه ایه که  آرزوهام بیدار شدن
آرزوی آینده ی فوق العاده
آرزوی زیبایی
و پاک و رها بودن
حتی فکرشم به آدم انرژی می ده 53258zu2qvp1d9v
علاوه بر کنترل استرس و احساسات که مهمه (که تا اینجا خوب کار کردم)
یه کار مهم دیگه زمان استراحت و فراغت و زماناییه که کاری ندارم پس باید زمان بی کاری نداشته باشم ( یعنی حتی بررای استراحتم هم برنامه داشته باشم) برای تک تک لحظه هام برنامه می نویسم و خواب هم شب زود و صبح زود( اینو تا آخر این هفته درستش می کنم) .  
برنامه :
*** سحرخیزی
**** هدف گذاری ( طی این هفته ) و برنامه ریزی روزانه (شب و صبح)
1. درس (3 کارهایی که دوست دارم)
2. دوست ( پروژه)
3. زبان ( روزانه)
4. ادبیات و قرآن ( صبح و شب)
5. ورزش ( صبح (سبک) و شب( سنگین) )
6. اینترنت ( موقعی که اصلا حال ندارم و کار دیگه ای نمی تونم بکنم )
امیدوارم آخر این شش هفته به جای ناامیدی
پر از شادی و رشد و بهتر شدن باشیم
پیش به سوی پیشرفت Khansariha (69)
نذر کرده ام    یک روزی که خوشحال تر بودم    بیایم و بنویسم که   زندگی را باید با لذت خورد

که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید   و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم  می آیم و می نویسم که     این نیز بگذرد

مثل همیشه که همه چیز گذشته است و   آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم   یک نقاشی از پاییز میگذارم ,

 که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست   زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ ,

یک روزی که خوشحال تر بودم   نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا   که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان     و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد

و                                                           هیچ آسیاب آرامی بی طوفان

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی   مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی

Khansariha (89)
 سپاس شده توسط
به نام خداوند بخشنده مهربان

نام کاربری : عاشق فاطمه زهرا

معرفی : محمد هستم،‌ الان دانشجوی دکتری توی یکی از دانشگاه‌های خوب کشور. به قرآن خیلی علاقه دارم.

ارزیابی:
وضعم خیلی خراب شده.
چند روزی هست که انگار هیچ کنترلی روی خودم ندارم، فکر و ذهنم دست خودم نیست.
سریالی شدم....

دوری از کانون اصلا برام نتیجه‌ی مثبت نداشته.
می‌خوام بازم برگردم
ان شاء الله بازم حالم خوب می‌شه، بازم بر‌می گردم به روزهای خوبم.
و این بار بهتر از قبل

کلی دوندگی کردم، کلی بالا پایین تا سفرم رو درست کردم
کلی خوشحال بودم که دارم تلاش می کنم، هدف دارم و برای رسیدن بهش دارم دوندگی می‌کنم و سرسختی به خرج می‌شم
فکر می‌کردم رشد کردم، فکر می‌کردم که تغییر کردم و دارم روحیه‌ی جنگندگی رو پیدا می‌کنم

سفرم درست شد، اما اصلا آماده نبودم. تمام تلاش من صرف مقدمات شده بود.
تنهایی و اینترنت پرسرعت و اتفاق‌های اطرافم باعث شد که همون ابتدا وا بدم و بعدش هم نشد که جمع بشه.

از کانون هم فاصله گرفته بودم. شرایط جدید که نمی‌دونستم باهاش چطور برخورد کنم.
درستش این بود که تلاشم رو ادامه می‌دادم. درستش این بود که برنامه می‌داشتم. درستش این بود که از قبلش فکر می‌کردم.
درستش این بود که اصلا این سفر رو نمی‌رفتم.

حالا کاریه که شده.
من اینجام، هم امیدوار و هم نگران....

برنامه :
برای این هفته،‌ اولین کاری که باید بکنم اینه که این وضعیت رو جمع کنم.
مسابقه کنترل نگاه و ذهن رو شرکت می‌کنم حتما و تلاش زیاد می‌کنم برای پاکی چشم و ذهن
حتما باید فکر کنم ببینم چرا اینجوری شد کجای کار اشتباه بود
نماز شب و دعا و قرآن تا از این حالت وحشتناک روحی دربیام.
توجه به مسابقه گروهی و صحبت و کمک گرفتن از همگروهی ها

بچه ها به خدا ته خ.ا هیچی نیست. به خدا تهش هیچی نیست جز پیشیمونی، جز حسرت.
اما اگر جلو نسفمون وایسیم، به چیز هایی می رسیم که قابل وصف نیست.
بچه ها برام دعا کنید.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
با یاد خدا
ثبت نام دور سی و سوم مسابقه گروهی «گروه رهروان پاکی»
[تصویر:  jsi6_%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D9%8...8Cd-11.png]
3- "Zeus"
4- rezaKy
5- Hamed6
10- drift
12- omid24

اطلاعات بیشتر تو این پست هست...
قوانین مسابقه هم تو این پست هست...
بشتابید...[تصویر:  14.gif]
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
آقا من به دعوت آقا یوسف عزیز و البته کمی دیر پا به دور سی و سوم مسابقه رهروان پاکی گذاشتم. اگر ممکنه اسم منو هم اضافه کنید.

نام کاربری:
 hamedhamed


معرفی:

حامد هستم. سابقه زیادی در کانون دارم. سنم هم خیلی زیاده.  Shy تقریباً کمی بعد از پیروزی انقلاب به دنیا اومدم. نمی دونم با این سن زیاد بازم جام تو کانون هست یا باید جمع کنم برم؟ Tears

ارزیابی:
هرچی سنم میره بالاتر انگار حالم بدتر و بدتر میشه.برای همین به همه برادران کوچکتر از خودم (از نظر سنی) و بزرگتر از خودم (از نظر معنویت و پاکی) توصیه اکید می کنم که زودتر از شر این لعنتی خودتونا خلاص کنید. نذارید مثل من پیر بشید و همچنان درگیر.

برنامه:
- فیلم نگاه نکنم دیگه.
- اینستاگرام لعنتیمو حذف کنم یا اینکه درست ازش استفاده کنم.
- کانال های لجن تلگراممو بریزم سطل آشغال.
- حواسم بیشتر به نگاهم باشه.
- قرآن رو مستمر و با دقت بیشتری بخونم.
- موقع نماز خوندن به نمازم دقت بیشتری داشته باشم.
- بیشتر به کانون سر بزنم و اعلام وضعیت کنم.
- کتابهایی که مورد نظرمه بشینم با برنامه ریزی و وقت گذاشتن بیشتر بخونم.
- کمی هم ورزش کنم.
سلام دوستان خوبین کی ایشالله گروه بندیا اعلام میشه جون به لب شدیم
 سپاس شده توسط
تا سال 1954 باور تمام دنيا بر این بود که یک انسان نمی تواند یک مایل را زیر ۴ دقیقه بدود . 
آنها باور داشتند که انسان محدودیتهای فیزیکی دارد که هیچگاه نخواهد توانست یک مایل را زیر چهار دقیقه بدود! 
تا اینکه سر و کله راجر بنستر پیدا شد و در یک مسابقه یک مایل را در کمتر از ۴ دقیقه دوید . 
از آن به بعد در یکسال حدود بیست هزارنفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد!! 
چه چیزی فرق کرد ؟ درعرض یکسال؟
هیچ چیز فقط یک کلمه :  "باور"
باورهاتون رو تغيير دهيد تا زندگيتون تغيير كند.
یه جایی خونده بودم هرچی گناه کنه از خدا دور میشه وکسی که یه لحظه گناه کنه و لذت ببره از همون یه لحظه مثل کسی میمونه که طعم لذت که توی بندگی هستا نچشیده باشه من که ۳۰روز پاک بودم این مزه را یکم چشیدم ولی باز خراب کردم خدایا خودت کمک  کن یه بار دیگه این مزه را بچشم
(1396 آبان 13، 11:21)hamedhamed نوشته است:
ارزیابی:
هرچی سنم میره بالاتر انگار حالم بدتر و بدتر میشه.برای همین به همه برادران کوچکتر از خودم (از نظر سنی) و بزرگتر از خودم (از نظر معنویت و پاکی) توصیه اکید می کنم که زودتر از شر این لعنتی خودتونا خلاص کنید. نذارید مثل من پیر بشید و همچنان درگیر.
سلام حامد جان، خوش اومدی به مسابقه
خیلی نکته‌ی خوبی رو اشاره کردی.

اما هر وقت ماهی رو از آب بگیری تازه است داداشم.
نشه این طور که یک سال دیگه بیاد و ترک نکرده باشیم، دو سال و سه سال و ده سال.
پس باید زود تر دست به کار شیم، زودتر تلاش رو شروع کنیم.

حالا که دیر شده، چرا معطلش کنیم؟

(1396 آبان 13، 14:02)majid78 نوشته است: تا سال 1954 باور تمام دنيا بر این بود که یک انسان نمی تواند یک مایل را زیر ۴ دقیقه بدود . 
آنها باور داشتند که انسان محدودیتهای فیزیکی دارد که هیچگاه نخواهد توانست یک مایل را زیر چهار دقیقه بدود! 
تا اینکه سر و کله راجر بنستر پیدا شد و در یک مسابقه یک مایل را در کمتر از ۴ دقیقه دوید . 
از آن به بعد در یکسال حدود بیست هزارنفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد!! 
چه چیزی فرق کرد ؟ درعرض یکسال؟
هیچ چیز فقط یک کلمه :  "باور"
باورهاتون رو تغيير دهيد تا زندگيتون تغيير كند.

مجید جان این باور خیلی مهمه.
این بار که به خودت گفتی:‌ نه! من آدم ضعیفی هستم، من آدمی هستم که نمی تونه ترک کنه. من اراده ام ضعیفه،‌ من امشب می شکنم، من کسی هستم که نهایتا بیست روز پاک می مونه و ...

یاد این مسئله بیافت که این ها همه‌اش باورهای غلطه.
ما می تونیم ترک کنیم. مثل خیلی های دیگه.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
سلام دوستان خوبین ایشالله زودتر گروه بندیا را اعلام کنین ماهم یکم دلمون گرم بشه
 سپاس شده توسط
بچه‌ها گروه‌بندی ها مشخص شدند. 49-2

بسم الله الرحمن الرحیم....
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط

موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع / نویسنده
آخرین ارسال


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان