1397 بهمن 29، 23:00
ویرایش شده
بیا سوته دلان گرد هم آییم...
(1397 بهمن 29، 23:00)101 نوشته است: پس عاشق جان چه کار کنیم؟
بیا سوته دلان گرد هم آییم...
(1397 بهمن 29، 22:41)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: منم حالم بدهعاشق جان خداروشکر که حالت بهتره
چراغ دروغ بگم
بازم شکست داشتم
البته الان حالم خوبه ...
همه چی خوب بودا
اما توی تخت که رفتم، خوابم نبرد. قرص هم خورده بودم (استامینوفن برای مریضیم) اما خوابم نبرد و بعد از چند دقیقه افکار بهم هجوم آورد.
منم بی دفاع بودم.
بعدش غسل کردم و توبه و تصمیم برای شروع مجدد.
دیگه روی تخت نمی خوابم. گرم و نرمه، آدم دلش نمیاد بلند شه موقع وسوسه.
امشبم تصمیم گرفتم روی زمین بخوابم....
لوتی ها
درسته که ما شروع خوبی نداشتیم
اما عالی تمومش می کنیم ...
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم
تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
(1397 بهمن 29، 23:44)101 نوشته است: الون واریور عزیز آره راست میگی.
باید یه جوری فراموشش کنم.
دختر خانم راضی بود خانواده ش ناراضی. آخرش خلاصه رای ش رو زدن.
ولش کن. دیگه نمیخوام.
ما هم خدایی داریم. توکل بر خدا.
وقتی چنین مشکلاتی با مسئله ترک گناه مخلوط میشه خیلی وضعیت سخت تر میشه.
آری، می توان تاب آورد
اگر بدانیم آنسوی زمان
کسی منتظر است
و در آخر کار
زخم هایمان را خواهد بوسید
دمتون گرم
(1397 بهمن 29، 22:36)101 نوشته است: سلام بچه ها
یه چیزی میگم بهم نخندید
رفتیم یه جا خواستگاری.
نه شنیدم.
قضیه قطعا تموم شده هست.
لطفا از پیگیری مجدد نگین.
الانم خیلی حالم بده. خیلی. خیلی.
(1397 بهمن 29، 23:33)Alone WarrioR نوشته است: 101 عزیر چرا باید بت بخندیم ؟
اینکه حالت بده رو دقیقا دلیلشو نمیدونم ولی امیدوارم بهتر شی ولی همه ی ما ها هم باید نه بگیم و هم یه جورایی نه بشنویم
یه دوستی به من چند وقت پیش میگفت فلانی از حالا به بعد شروع کن برو نه بشنو ...
نمیدونم نه که شنیدی چطوری بوده و پیگیری هم نمیخوام بکنم ولی توی ناراحتیات امیدوارم بتونی بیشتر به این نه فک کنی و یه نتیجه ی خوب کنار همه بدیهاش بگیری ازش ...
ایشالا به زودی حال خوبتو ببینم
(1397 بهمن 29، 23:54)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: مورد من عکسش بود
مادر طرف به شدت موافق بود.
خود دختره مردد بود. مادرم هم به شدت مخالف بود.
آخرش دختره جواب رد داد بهم
(1397 اسفند 1، 23:55)هادی نوشته است: سلام
خیلی خیلی ممنونم داداش آرمین
حقیقتا حالم بده
اینکه قرمز بشی اینکه هرچی که برنامه ریزی کردی یه دفعه برات نامفهوم و پوچ بشه اینکه قفل کنی اینکه ندونی چیکار باید انجام بدی درست و غلط مسیر رو فهمیدن برات یه دغدغه حل نشدنی بشه
و داغون بشی خیلی بده