1398 اسفند 28، 18:47
14 صلوات برای آقا حامد
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتری
✈ ✈ ✈ ✈ ✈ ✈ ✈
✈ ✈ ✈ ✈ ✈ ✈ ✈
نقل قول: س***س بسیار زیاد و خودارضایی باعث میشه که مقدار نوروترانسمیترها (انتقال دهندههای عصبی) و نوروهورمونها (هورمونهای عصبی) در مغز انسان به شدت کاهش پیدا کنه و کلاً عدم تعادل در ترشح دوپامین (هورمونی که در زمان شادی و رابطه جنسی و لذت ترشح میشود)، استیل کولین (انتقال دهنده عصبی مهم در سیستم عصبی مرکزی) و DHEA (هورمونی مردانه ضعیف تولید شده در هر دو جنس مرد و زن هست که کاهش سطح و ترشح اون سبب بیماریهای قلبی و کلیوی میشه) به وجود بیاد. حالا این مولکولها به چه دردی میخورن؟ قسمتهای مختلف مغز به این مولکولها نیاز دارند که بتونن با هماهنگی با همدیگر شروع به کار کنند. مثلاً قسمت جلوی مغز بیشتر برای توانایی حل کردن مشکلات، تعقل کردن و اولویت بندی و مدیریت کارها استفاده میشه و کلاً قسمتهای مختلف مغز باید با هم بتونن با هماهنگی هم تبادل اطلاعات کنن و این مولکولهای باید در قسمتهای مختلف مغز به مقدار مناسب و کاملاً صحیح وجود داشته باشند. مقدار نوروهورمونها و نوروترانسمیترهاو همه این مولکولها باید متعادل باشند که مغز ما همه جوره درست کار کنه و به قول معروف هوشیار باشیم. ولی خودارضایی به مقدار بسیار زیاد باعث میشه که سطح بسیار زیادی از نوروترانسمیترها در مغز تشکیل بشه و مقدار اونها به بیش از حد طبیعی برسه واین باعث میشه که مقدار نوروهورمونها رو به کاهش بگذاره و مقدارشون بسیار کاهش پیدا کنه. در اینجا یک تضادی در مغز به وجود میآد. و در نتیجه باعث میشه که انسان در حساب کتاب، برنامه ریزی کردن، به یاد آوردن چیزها و حتی در تمرکز کردن مشکل پیدا کنه و ضعیف بشه.ارگان مغز که باید همه قسمتهای اون درست کار کنه، تعادل همه مواد و مولکولهای شیمیایی در اون به هم ریخته و مغز نمیتونه کارش رو درست انجام بده. شاید خطرناکترین تاثیر خودارضایی بر مغز این هست که یک ماده شیمیایی بسیار قوی به نام استیل کولین که در مطالب قبل بهش اشاره کردیم، وجودش برای سیستم عصبی مرکزی انسان و عصبهای حرکتی بسیار مهمه و کلاً ماده بسیار مهمی برای مغز به شمار میره که با انجام خودارضایی به مقدار زیاد، باعث میشه که مقدار استیل کولین بسیار کم بشه و به جاش هورمون آدرنالین (اپی نفرین یا همون ماده ای که برای کاهش استرس هست و در فعالیتهای هیجانی ترشح میشه) جایگزین و ترشح بشه. که این جایگزینی بسیار نامناسبی در مغز هست چونکه مغز نیاز داره به استیل کولین، اما آدرنالین میآد جاشو میگیره که “عامل اصلی حواس پرتی” هست.
(1398 اسفند 28، 21:38)Toxic Headshot نوشته است: سلام
اول اینکه تشکر از کسایی که صلوات فرستادن ، میفرستن و خواهند فرستاد
خب بریم سراغ دغدغه ها و مشکلات
واقعیتش اینه که من بعد از این همه مدت گرفتاری به خ ا و حضور در کانون ، هنوز خود خ ا رو به صورت ریشه ای نشناختم . هنوز ذهنم مضرات خ ا رو به طور ۱۰۰ درصد قبول نکرده و اون رو دشمن اصلی به حساب نیاورده . در واقع ذهنم به این ایمان اصلی و کامل نرسیده که خ ا همش کثافته و سودی نداره . این مشکل بعد از اولین شکستم به وجود اومد . من ۱۱۳ روز اگه اشتباه نکنم ، پاک بودم . بعد از این مدت که شکستم ، نه سردردی حس کردم ، نه گیجی ، نه شل شدن دست و پا و از همه مهم تر و تاسف بار تر ، هیچ پشیمونی ای نداشتم . اصلا خودمو سرزنش نکردم . میدونم ناامیدی بده ولی انقدر نه دیگه که احساس بدی بهش نداشته باشم . راستشو بخواید ، خیلی معذرت میخوام ، ببخشید ، ببخشید ، بعد از اون موقع .... چجور بگم ....
خ ا به جای اینکه تلخ تر زهرمار بشه واسم ، از عسل هم شیرین تر شد . من خوشم اومد ازش . به خاطر اینکه در اون لحظه آرومم کرد . در اون لحظه هر چی فشار بود رو از روم برداشت . اینجور نبود که فقط در یه لحظه لذت بود و بعدش ضرر و اینا . کلا هر چی فشار ذهنی و روحی و جسمی بود رو از روم برداشت .
یه مطلبی از یه سایتی خونده بودم ، نوشته بود یه دانش آموز خارجی با خ ا به خودش افتخار میکنه و احساس غرور پیدا میکنه که بعدش بدون فشار و خیال راحت میتونه درس بخونه . من هم متاسفانه همین حس رو داشتم . چون بیشتر روز ها فشار روم بود و من با خ ا اون فشار ها رو دیگه حس نکردم . یه چند تا مطلب دیگه هم خونده بودم که خ ا بدون عادت و کنترل شده رو تشویق میکردن ، که از نوشتن دقیق اونا جلوگیری میکنم . چون ممکنه بعضی ها مثل من با خوندنش به گناه دچار بشن .
خلاصه اینکه میدونم این افکارم خطرناکه . با اینکه یه قسمتی از زندگیم به خاطر خ ا نابود شد ، ولی من هنوز به یقین کامل نرسیدم که این دشمن منه .
با اینکه میدونم ، اما نمیدونم .... .
خواهش میکنم هر کمکی که از دستتون بر میاد بکنین واسم .
من همین ۱۲ ، ۱۳ روز که پاکم رو مدیون نماز هستم . تو این دو هفته اصلا فشار روم نبود . الان تازه دارم کم کم حسشون میکنم . میترسم از اینکه دوباره بشکنم .
مسئله ی بعد :
راستش یه مقدار این چند وقت خسته شدم . از اینکه مجبورم به خاطر اینکه به خ ا دچار نشم ، نسبتا زیاد از حد جلوی نفسمو بگیرم . مثلا با اینکه خیلی گرسنه ام ، به خاطر اینکه جلو نفسمو بگیرم ، خیلی کم غذا میخورم . احساس میکنم از زندگی لذت نمیبرم . هر وعده که میخوام بخورم همش نصف بشقاب . صبح هم صبحونه فقط دو لقمه . یا مثلا مجبورم از خیلی از خوراکی ها جلوگیری کنم تا شهوتم گل نکنه . مجبورم یکم از ورزشم کم کنم ، چون اگه از یه حدی بگذره فشار روم بیشتر میشه و بعضی موارد دیگه .
این مورد علی رغم اینکه یکم ناراحتم میکنه به خاطر همون لذت نبردن از زندگی و اینا ، باعث میشه شیطون بیشتر تو گوشم بخونه که : تو خو لذت نمیبری از زندگی . بیا با این خ ا یکم خودتو آروم کن . بیا و بی خیال دنیا .
و مورد آخر اینه که :
من هنوز یاد نگرفتم وقتی فشار میاد سراغم ، برم بیرون قدم بزنم و آب بزنم دست و صورتم و ...
متشکرم ازتون
منتظرم صحبت هاتون هستم ...
خواهشا از گفتن هر چی در ذهنتونه که میدونین بهم کمک میکنه دریغ نکنین . من واقعا در شرایط سختی قرار دارم .
(1399 فروردين 3، 14:15)PlaSmA نوشته است: اف اف اف اف اف افاف
دیشب تو خواب .... شدم
کل برنامه های امروز م به هم خورد
(1399 فروردين 3، 15:40)رضا خان نوشته است: هممون از بچگی خواسته ها و رویاهایی داشتیم که به خاطر محدودیتای دنیا هیچوقت بهش نرسیدیم..
دنیا خیلی تنگ و محدوده.. میدونم مدلش همینه و محل گذره ولی بعضی وقتا همین میشه باعث وسوسه
خواسته های ما خیلی بزرگ و نا محدودن و توی دنیای محدود رسیدن بهشون خیلی سخت و طاقت فرساست
یه چیزیو میخوایم کلی باید مسیر طی کنیم که بهش برسیم اونم معلوم نیست برسیم یا نه
به عبارتی خواسته ها و رویاهای ما مثل یه گوشی هوشمند پیشرفتست ولی دنیا یه گوشی سادست...
از طرفی مرگ راه رسیدن به رویاهای نامحدودمونه که اونم برای همه خوشایند نیست