امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آسمانی های زمین

وسط راه پاش گرفت یه نگاه به محمدرسول انداخت اونم با نگاهش حالیش کرد که خودت میدونی الان باید چی کار کنی. این جور موقع ها باید خیلی آروم میرفتی زیر آب دهنتو وا میکردی و میذاشتی آب بره تو . آروم و دردناک تو دل تاریکی میموندی تا بلاخره بری و بعدا جنازت بیاد روی آب. چشامو بستم و رفتم پایین بی صدا هق هق میکردم اصلا نمیدونستم دارم گریه میکنم اومدم تمومش کنم، یه گفتم یا زهرا که یهو پاهام گرم شد فین زدم اومدم بالا...
چند روز به عملیات مانده، همه طور دیگری شده اند. هر کس را نگاه
میکنی یا بغض کرده یا توی فکر است.
بعد نماز هیچ کدام بلند نمی شوند. زانوهایشان را توی بغلشان جمع
میکنن.سرشان را لای دستهایشان می گیرند.
یکی از بچه ها شروع میکند((بسم الله الر حمن الرحیم... اذا وقعت
الواقعه...)) انگار منتظر همین بودند،بلند گریه میکنند.فریاد میزنند.
به دیوار تکیه میدهم.اشکم سرازیر میشود.

کتاب غواصان لشگر 14
جنگ بر پا شده بود تا از این خاک دروازه ای به کربلا باز شود.....

[تصویر:  03749146246929289174.jpg]
ميان خاك سر از آسمان در آورديم
چه قدر قمري بي آشيان در آورديم
وجب وجب تن اين خاك مرده را كنديم
چه قدر خاطره ي نيمه جان درآورديم
به حيرتيم كه اي خاك پير با بركت
چه قدر از دل سنگت جوان در اورديم
چه قدر خيره به دنبال ارغوان گشتيم
زخاك تيره ولي استخوان در اورديم
شما حماسه سروديد ومابه نام شما
فقط ترانه سروديمو نان در اورديم
براي اينكه بگوييم با شما بوديم
چه قدر از خودمان داستان در اورديم
وآبهاي جهان تا از آسياب افتاد
قلم به دست شديم وزبان در آورديم53
تصوير هفت خلبان شهيد ،
چهار خلبان سمت راست جز اون هفت خلباني بودند كه هفته پيش ، پيكرشون پس از سالها به ميهن بازگشت
سه خلبان ديگر اين جمع ، گمنام بودند

از سه خلبان سمت چپ هم كه در روزاهاي اخير به شهادت رسيدند

سعید اصغری و رضا فانی اواخر مهر ماه به شهادت رسيدند ( سقوط f4 در بندرعباس)

و آرش شاه‌محمدی هم در همين زمان در حوالي ورامين سقوط كرد (خلبان mig 29 )

و پرپر شدند ....


[تصویر:  byb4a7pmd8n99o3howru.jpg]
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
شهید شیرعلی سلطانی شهید بی سر



شهید سلطانی در تاریخ ۲/۱/۱۳۶۱ در شوش در عملیات فتح المبین که مسئول تبلیغات لشکر ۱۹فجر بود به درجه رفیع شهادت رسید.
بهار سال ۱۳۶۱ پیکر خونین شیرعلی را به کتابخانه آوردند.
برای پیکر بی سر حاجی اندازه قبر کافی بود.
بارها می گفت :


(من شرم دارم در روز محشر در محضر آقایم اباعبدالله الحسین(ع) سر در بدن داشته باشم).
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


سلام303

[تصویر:  deffae%20moqaddas%200046.jpg]

خب که چی ؟ هی جانباز جانباز شهید شهید!

میخواستن نرن ! کسی مجبورشون نکرده بود که!

چرا اتفاقا مجبورشون میکرد53258zu2qvp1d9v

کی؟

همون که تو نداریش

چیرو؟ من ندارم؟

غیرت!


[تصویر:  200px-Iranian_Soldier_killed_in_Iran-Iraq_War..JPG]

منبع: http://rasoultalebi.blogfa.com/
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


[تصویر:  chamran.jpg]

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
[تصویر:  1161941341657589.jpg]

فَوَعِزَّتِكَ مَا أَجِدُ لِذُنُوبِی سِوَاكَ غَافِراً وَ لاَ أَرَى لِكَسْرِی غَیْرَكَ جَابِراً

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نيابم و براى شکستگيم جز تو شکسته بندى نبينم
(بخشی از مناجات التّائبین مناجات خمس عشره)
بسم رب شهدا...

[تصویر:  31794.jpg]

محمود کاوه
(۱۳۴۰ مشهد-۱۳۶۵ پیرانشهر قله ۲۵۱۹ حاج عمران)
از فرماندهان سپاه پاسداران ایران در جنگ ایران و عراق بود.
وی در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد
و در ۲۲ سالگی به فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یفات منصوب شد.
وی در شهریور ماه ۱۳۶۵ ودر حین عملیات کربلای۲ به کشته شد.
1276746pa51mbeg8j
خیلی وقته میخوام بیامو اسم قهرمان زندگیمو بنویسم
کسی که هم سن و سال منو شما بود
اما با همه بی تجربگیش حماسه آفرید
ایشون خیلی خیلی برام قابل احترامند
53258zu2qvp1d9v
کاش من و ما بهونه جوونی نیاریمو
به بهونه ی جوون بودن بهای زندگیمونو از دست ندیم
کاش قدر خودمونو بدونیم
و بفهمیم
میشه همینی که هستیم باشیم(یه جووون گنهکار!!!)
و یا میشه بشیم یه محمود کاوه و حماسه بسازیم
نیاز به جنگ نیست
ما با پاک بودنمون میتونیم حماسه بیافرینیم
مطمین باشید
ehteramKhansariha (8)

ﺗﻮ ﺭﺍ نمی ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است.. 2uge4p4 53258zu2qvp1d9v
 قرار عاشقی...
ههههههههههههعی ، منم نماز میخونم ، اینا هم دارن نماز میخونن ، اما این کجا و آن کجا53258zu2qvp1d9v


[تصویر:  397710_546232122054578_613511352_n.jpg]
کردستان - زمستان 61
فقط و فقط و فقط      نماز


[تصویر:  05_blue.png] 
به نام خدا


گناهان ما ، مثل آفتهای گیاهان است
هر گیاهی،درختی، آفت خاص خودش رو دارد، ما هم هرکداممان درجایگاهی که هستیم، حسب علاقه وکششهای داخلی،ضعفهایی داریم
با وجود اینکه جسم ما، مشهود و ملموس است، اما هر کس سیستم بدنیش به چیزی حساسیت دارد، که دیگری ندارد
امراض ، رزائل اخلاقی و گناهان هم در روح و روان ما همینطور است
بعضی ذاتا از گناهی خوششان نمی آید ... ولی در گناهی دیگر اشتیاق دارند
شرایط سنی ، موقعیتهای اجتماعی و ذائقه ها فرق میکند
نوع گناه، یک روحانی، که همه تعظیمش میکنن
با یک اداری، که جلو میزش ارباب رجوع ، بالاجبار خبردار می ایستد
با یک دانشجو، که در شهری دور از وطن با تمام مشکلات ..... !! درس میخواند
با یک طلافروش ، که حسب شغلش، صبح تا به شب ، مراجعاتش، مشتریانش اکثرا خانمهای نامحرم هستن! با اون کشاورزی که در بیابان چشمش نه آفتاب میبیند و نه مهتاب !!! نوع گناه و آفت هر کدام فرق دارد
دلمان را به ترک چهار قلم، گناه مشترک و شاخص، خوش نکنیم
همدیگر را به گناهان هم سرزنش نکنیم ، که اودرمقابل مرا، به گناهی که خود انجام نمیدهد،سرزنش میکند
به خودمان برگردیم، آیا همین که من نوع آن گناه را مرتکب نشدم !! تبرئه ام ؟؟
مثل پیره مردهای غافل از خود نباشیم ، که دائم جوان را سرزنش میکنن
از گناه خودش که غرق شده در حب دنیا ! در پول حرام ! درغرور و کبر، غافل است
در این شبهای قدر، فقط به خودمان فکرکنیم، انگشت اشاره رو به خودمان ! آفتهایمان را بشناسیم...و درمان کنیم
هر کس خودش میداند، کجای کارش اشکال دارد
[تصویر:  IMG_1393%20[500x300].JPG]
[b]علیرضا دلبریان(جانباز و راوی سیره شهدا)در مقر سایبری یاسین[/b]
[/b][/size][/color]
[/color][/size]
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
سلام

هر کار کردم مطلب بزارم نشد

خود لینک رو گذاشتم

موفق باشید

http://nokareshohada.blogfa.com/post/60
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
به نام خدا
به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از مشرق ، «حسن شکیب زاده» این گونه روایت می کند:
«اعزام سپاه محمد(ص) بود و طبق معمول داشتم عکس می گرفتم. گفت: «اخوی! یک عکس هم از ما بگیر» گفتم: «اگه عکست را بگیرم شهید می شوی ها!» خندید و آماده شد. عکسش را گرفتم . اسمش «محمدحسن برجعلی» بود و در همان اعزام هم شهید شد. این همان عکس است.»
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
به نام خدا
درود و سلام بر روح نورانی مسعود شادکام،آنکس که از حلالها هم ، بخاطر خدا گذشت
سلام بر مسعود، بهترین ،دلسوز ترین دوست بی منت
[تصویر:  Untitled-9%20%5BNew%20Profile%5D.jpg]
و روایتی دیگر از شهیدان...الگوهای عینی و ملموس برای تمرین بندگی خدا ومبارزه با
نفس ، لذتهای حرام ،تن پروری،شهوت رانی....(آنها از حلال گذشتند ما از حرام بگذریم)
"جبهه یک فرصت خوب بود"
خوشبحال آنها که این فرصت را غنیمت شمردند و بهترین بهره برداری را کردند ...
بدا بحال من که بسادگی از کناراین فرصت طلایی گذشتم و حسرت آن را تا زنده ام و چه
بسا در روزقیامت هم بکشم،
بی جهت نیست که یکی از اسامی قیامت "یوم الحسرت" است.
شهیدان خیلی فهیم بودند،فکر کردند ، تلاش کردند ، ازخدا کمک خواستند ، زجه زدند و
خالص شدند ، خدا هم بخاطر این تلاش و اخلاص ، ضمن کمک ، قبولشان کرد و درجه ای
به آنها داد که در قیامت همه غبطه آن را خواهند خورد.....
این درجه مختص افرادی خاص نیست هر کس در راه خدا برای خدمت بمردم از هستی
خود بگذرد ،به آن درجه نائل خواهد شد...مهم،گذشتن از تعلقات و چرب و شیرینهاست!
رمضان ، ماه تمرین گذشتن ازلذات حتی حلال است!

مسعود شادکام ، یکی از اون بچه هایی بود که از هر فرصتی برای ساختن خود استفاده

کرد از روز اولی که وارد واحد تخریب شد گوش بفرمان مربی خود (عقل وبصیرت)بود

دقیق و مو به مو دستورات را به بهترین نحو وحتی بیش از توانش انجام میداد

مسعود خیلی تمرین کرد

بعدها فهمیدم که بی جهت درسش را، زندگی را، خانواده را....رها نکرده ،او بدنبال یک

هدف بزرگ است...

الان با خودم میگویم : چرا من مثل او فکر نمیکردم...(جوابش کاملا روشن است چون

سطح معرفت و بصیرت اوبالاتر بود)

درهوای گرم اهواز یک روز ندیدم سر سفره بنشیند و مثل بقیه نهارش را بخورد، پارچ های

آب سر سفره کفاف رزمندگان تشنه وگرسنه را نمیکرد،

پسر زرنگ ودلسوزی بود از کوچکترین فرصتی استفاده میکرد میگفت :

طفلکی دوستام ، برا یک لیوان آب از سر سفره پا نشن ...

یک سطل آب یخ درست میکرد و تا آخر دور سفره میچرخید و سقایی میکرد
[تصویر:  u%20%28Small%29.JPG]
اهواز - تابستان ۶۳ - سفره نهار زیر چادر برزنتی در هوای داغ

خیلی ازبچه ها نهارخورده زیرکولرها درحال استراحت بودند اما مسعود هنوز نهار نخورده

بود،سفره وظرفها رو جمع میکرد ودرآخر اگه چیزی مونده بود میخورد، بعد اینهمه باز هم

ول کن نبود و توی اون هوای گرم در شستن ظرفها کمک میکرد......

بچه ها در حال بیدار شدن بودن اما مسعود دور وبر پایگاه میچرخید و به همه کمک

میکرد.....

یکشب دیدم پای تانکرآب در نور فانوس مشغول شستن لباس بود، با خودم گفتم :

طفلکی روزها که نمیرسه لباساشو بشوره....

چند روزی نگذشت توی تدارکات چشمم به چند دست لباس دست دوم تمیز افتاد که تا

کرده مرتب روی هم بود ،مسئول تدارکات گفت : اینها رو مسعود شادکام آورده ! گفته از

اطراف پایگاه جمع کردم ،کثیف بوده ، شستمشون بدید به بچه هایی که لازم دارن ....!!

اسراف نشه!

روزها کم بود که شبها هم جسم نحیفش رو به زحمت می انداخت....

یادم اومد از اون شب که مسعود پای تانکر لباس میشست......با خود گفتم : مسعود

لباسها رو تمیز نمیکرده ، روحش رو تمیز میکرده ! تو اون ساعتی که خیلی ها درخواب

بودند وعده ای هم درمحل استراحت رادیو گوش میدادند و یا دعا و قرآن میخوندند!

اما مسعود .....

بعضی وقتا آخرای شب که میرفتم از اطراف پایگاه سرکشی کنم ، مسعود رو میدیدم

که دم در آسایشگاه،در مکانی نامناسب روی کفش ها و پوتینها، چون جایی بهتر نمونده بود از فرط خستگی

ازحال رفته بود.....

بهترین امکانات توی مشهد برای او فراهم بود ،مسعود از خانواده ای مرفه بود....

در سایه کدام نگاه از لذتها گذشت و سختیها رو به جون خریدو اسیر تعلقات دنیا نشد!

خدایا ما را در راه رسیدن به آن نگاه و آن جهان بینی یاری فرما
[تصویر:  204%20%28Small%29.jpg]
اهواز - مقر واحد تخریب لشکر امام رضا علیه لسلام- تابستان۶۴

مسعود به گردان غواصی یاسین پیوست ودر آبهای سرد و گل آلود کارون
تمرین
خداپرستی نمود ،شرایط سخت کار غواصی را بجان خرید ...
وبالاخره در عملیات کربلای۴ مزد زحماتش را گرفت و به آرامشی ابدی رسید
الحق که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه
----------------------------------------------------------
راوی: علیرضا دلبریان
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان