امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آسمانی های زمین

به نام خدا

کدوم عشق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[تصویر:  247_2%20[500x300].jpg]
پسرجان، تک چرخ نزن!!! خطر داره
عشمه
[تصویر:  IMG_7168%20[500x300].JPG]
صدوپنجاه میلیون تومان، شما به این ماشین دودرب پول دادی !!!؟؟...... آره
خب با این پول میشد، چند دستگاه ماشین خوب خرید و کلی استفاده کرد ؟؟؟
عشقم بود، اینو خریدم
[تصویر:  IMG_7171%20[500x300].JPG]
تازه رنگ پیرهنمم، به عشق ماشینم، انتخاب کردم
[تصویر:  IMAGE0006%20[500x300].JPG]
بچه ها، چی دارین میخورین !!؟؟ آخه نون پنیر هم شد غذا !!!؟؟ بی خیال. صفاشو عشق است
[تصویر:  fpic05%20[500x300].jpg]
این موتور چیه خریدی!!؟؟ مگه باهاش کجا میخوای بری!!؟؟
عشقمه
[تصویر:  138%20[500x300].jpg]
بچه ها، با این بلم ها، میدونین دارین کجا میرین؟ 30 کیلومتر از ساحل خودی جدا میشین!!خیلی خطر داره
ما هم میدونیم خطر داره!! ولی تکلیفه! باید درهرحال دفاع کرد
خطراشم عشقه
[تصویر:  DSC08022%20[500x300].JPG]
سی سال روی این تخت افتادی! آخه، برای چی خودتو به این روز انداختی!؟
ناراحت یا پشیمون، نیستی!؟؟... نه. هروقت یادم میاد که برای خدا رفتم جبهه، دردها برام با معنا میشه
درد میکشم و عشق میکنم
[تصویر:  Ghavasi%20%2871%29%20[500x300].JPG]
تو ترسیده نشدی!؟... تو عملیات فاو، رفتی رو مین! پات قطع شد! حالا باز برگشتی
با این پا ، میخوای غواصی کنی !؟ اونم با یک فین !؟
حاجی عشقه ! کاریش نمیشه کرد
[تصویر:  436%20[500x300].jpg]
این ماشین که اسباب بازیه!؟ خجالت نمیکشی!!! ؟ نه. چرا خجالت
با هیچ ماشینی دیگه عوضش نمیکنم
عشقمه
[تصویر:  Akhbary%20171%20[New%20Profile].jpg]
رو سیمای خاردا خوابیدی!! درد نداره ؟. چرا ؟ مگه میشه درد نداشته باشه
ولی چون برا خداست ! شیرینه
واحد تخریب و معبر زدن رو خودم انتخاب کردم! عشقمه
[تصویر:  DSC03806%20[DVD%20%28NTSC%29].JPG]
جمع آوری زباله!!! وقتی با نیت خالص باشه! دیگه کراهت نداری از انجامش
آخه اینجا قتلگاه شهید چمرانه! اینجا زیارتگاهه ! خادمی زائران شهید چمران، عشقمه
[تصویر:  Ghavasi%20%2815%29%20[DVD%20%28NTSC%29].jpg]
عشق است، حسین
------------------------------------------
صلاح کار کجا و من خراب کجا *** ببین تفاوت ره کز کجاست تا بکجا

منبع: مقر سایبری گردان یاسین
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
به نام خدا

سلام

آی جوونا
نوجوونا

آی اونایی که می گین الان با سالها قبل خیلی فرق می کنه
اون زمان مردم خوب بودن

بخونین این لینک زیر رو و خودتون قضاوت کنید

که خواستن توانستن است

اینم نمونه عملی

53

http://www.irdc.ir/fa/content/9150/default.aspx
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
[تصویر:  besmellah_0126-yasinmedia_com_20100520_1091314453.jpg]
سلام دوستان

سلام جوونا و نوجوونا که وقت می زارین و تشریف میارین سر کلاس شهدا

بزرگواران

اینجا روایت های ما فابریک است
یعنی بزرگ نمایی در کار ما نیست

متاسفانه سالهای اخیر
دفاع مقدس مارو درشت معرفی کردن
ولی درست معرفی نکردن

شاید باور نکنید
ولی دشمن به راحتی برای دفاع مقدس ما شبهه ایجاد می کنه
و به ما می خنده

متاسفانه بعضی از بی عقلان هم به این شبهات دامن می زنن
و با نشون دادن فیلم های الکی که همش تیراندازی است
فقط می خواهند درشت معرفی کنن ولی درست نه!!!!!!!

حالا با هم بریم سر کلاس شهدا
اینبار محمد حسین فهمیده




یکی از روزها صدای بگو ومگوهایی که از سنگر محمد حسین شنیده می شد ، توجه ما را جلب کرد . گویا حسین ریزه قصد داشت به خط مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد . او اصرار می کرد وخواهش ، که بگذارید من هم به خط بیایم .فرمانده هم تاکید داشتند : « حسین آقا حالا برای شما زود است .» او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد ، قاطع و درکمال ادب واحترام گفت : « من به شما ثابت می کنم که زود نیست ! ... » چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده ، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود. اماتلاششان نیز برای یافتن او بی فایده بود . یکروز بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد .صبر کردند تا اسیرش نمایند. کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته ...« همان مو قع نزد فرمانده رفت . در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت : « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است . من به آنجا رفتم ،یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است .»




راوی:

همرزم شهید

منابع:


کتاب فهمیده رزمنده کوچک
-کتاب شقایقهای همیشه سبز،-تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
[تصویر:  besmellah_0052-yasinmedia_com_20100520_1198016384.jpg]
با عنایت شهدا و نفس پاک معتکفین روزه دار،غروب روز 16خرداد، غواصان لب تشنه ی عشق، گوشه ی چشمی بما کردن، دراین وانفسای دنیای امروز، هیچ چیز، جز یاد خدا، قیامت، و یاد مرگ ...قادر نیست ، آدمی را از غفلتها برهاند
یاد شهدا ، یاد همه ی خوبیهاست، خدا را ،عشق را ، کربلا را، زیباییها را.... برایت ملموس میکند
آنگاه که مقام شهید در نظرت آمد، فاصله ات را میبینی ! تا آسمان! تا بهشت! چقدر است
بی جهت نبود که امام میفرمودند
پنجاه سال عبادت کردید، خدا قبول کند، یکبار هم بروید، یک وصیتامه شهید را بخوانیدو فکرکنید
روایت وبیان مصداقهایی از مبارزه ی شهدا با شیطان درون، با هوا و هوسها، نحوه دعا و عبادتهایشان، گذشت و ایثارهایشان ... آتشی در دل معتکفین، انداخت و همه با دلی نورانی به نماز ایستادن
[تصویر:  IMG_1399%20[500x300].JPG]
نوجوان روزه دار معتکف ، کلاس پنجم ابتدایی
کجایند یاوه گویانی که ، سرزنش میکنن : ای آقا جوونای خوب دیگه تموم شد! همه مختص زمان جنگ بود! دیگه مثل اونا نداریم
بیان ببینن !!! یاد آور همون شهدای نوجوان غواص و تخریب چی
[تصویر:  IMG_1393%20[500x300].JPG]
دشمن نامرد و خبیث این جوونا ، میلیاردها تومن پول خرج میکنه، که مارو از خدا و امام حسین علیهالسلام جدا کنه
جوونای مارو اهل گناه ، بی تفاوت و بی هویت کنه، اما کور خوونده
درود و رحمت خدا، نثار شما جوانان
ذلیل و خار باد ، دشمنان ایران و ایرانیان
منبع: مقر گردان سایبری یاسین
راوی: علیرضا دلبریان
[تصویر:  khat-00162-yasinmedia_com_20100521_1691135879.jpg]
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
به نام خدا
[تصویر:  11.jpg]

فکر می کنم بارها عکس بالا رو دیده باشین. این عکس نوجوان 13 ساله ی کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده که معصومیتی خاص رو تداعی می کنه. وقتی تو زندگی این نوجوان سیر می کنیم می بینیم که چطور جبهه به فرموده حضرت روح الله(ره) دانشگاه بوده و چطور مس وجودها رو طلا می کرده. عشق واقعی به شهادت رو میشه تو گوشه گوشه ی زندگی به ظاهر کوتاه علیرضا و دست نوشته ها و آثار بجا مونده ازش لمس کرد، چیزی که شاید برای خیلی از مسن های این زمان گفتنش هم سخت باشه، ملکه ی ذهن و رفتاری شهید علیرضا محمودیه....
برای شروع چند فرازی از توبه نامه ی ایشون رو اینجا ذکر می کنیم؛ فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی نگران ترک اولی هایی است که ازش سر زده.....
فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی:
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
[تصویر:  8.jpg]از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم....
از ......
و.....
و این هم فرازهایی از دلنوشته ی شهید که در مراسم همرزمش رضا جهازی خواند:
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة
السلام علیک یا اباعبدالله،السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
با سلام بر هم وطنم، هم دینم، دوستم، هم سفرم، همسنگرم، هم رزمم، آموزگارم، خواننده قرآنم، گوینده حدیثم، رهرو راه حسین، عاشق دین حسین، عاشق رزم حسین، عاشق مرگ حسین، رضای خدایم و رضای دینم، رضا، رضا جهازی.
رضا جان! چگونه نامت را بر زبان آورم؟ رضا جان! چگونه یادت را بر دلم اندازم، آخر من لایق نیستم. من حتی لایق نبودم با تو دوست باشم. رضا جان! اگر می دانستم چنین لیاقتی داری حتی زبانم را به سخن گفتن با تو باز نمی کردم.
رضا جان! اگر می دانستم چنین لیاقتی داری بیشتر به سخنانت توجه می کردم و بیشتر از منبع سرشار الهی که در وجودت شراره گرفته بود، استفاده می کردم. ولی افسوس، صد افسوس، هزار افسوس که ندانستم و قدر نداشتم. من باید بیشتر در کارهایت دقت می کردم تا می فهمیدم که تو کیستی و سرانجامت چیست؟
خاطراتت در ذهن من هر لحظه می گردد و می چرخد و در هر چرخش جگرم را می سوزاند. رضا جان! می خواهم از کارهایت برای میهمانانت بگویم ولی نمی دانم کدامین را بگویم. از آشناییت در اولین بار بگویم که از روز اول شجاعتت را دیدم یا از علمت در مدرسه. رضا جان! می خواهم بگویم که برای رفتن به جبهه چه گریه ها که نزد خانواده و در سپاه و در پادگان های مختلف نکردی ولی یادم به گریه های دعای کمیل و توسلت افتاد. چه گریه ها که نکردی و چه اشک ها که نریختی. رضا جان! می خواهم بگویم که چقدر به بی حجاب ها تذکر می دادی ولی یادم به تذکرات تو در جلسه های قرآنی که تو در جبهه تشکیل می دادی می افتد و مرا گیج و مبهوت می کند.
و تو چه "اِرجعی" زیبایی داشتی. واقعاً زیبا و حسرت آور بود.
ای مردم بدانید رضا به قرآن خیلی اهمیت می داد. او از همین قرآن بود که به این زودی و به این زیبایی به سوی خدا پر کشید. او همیشه سر پست یک یا چند آیه یا یک سوره از قرآن را حفظ می کرد و مرتب می خواند و صبح برای ما می گفت.
رضا جان! در این خط می خواهم یکی از آن چند باری که خیلی گریه کردی را برای مهمانانت بگویم. ولی این بار مثل هر دفعه نبود. فکر کنم خودت که در این مجلسی حدس زده باشی. و فکر کنم مهمانانت هم حدس زده باشند. آری همان بار، همان شب.
همان شبی که شب دیگر را به دنبال نداشت و دیگر شب از تو خجالت می کشید که پرده سیاهش را به روی عالم بیندازد. من در آن لحظات خیلی درس گرفتم. چقدر خوب لحظه ای بود. چه عاشقانه و چه عارفانه ! از یک نوجوان 14 ساله چه توقع است؟ او عرفان را از که آموخته بود؟ آخر او در کدام مکتب این عشق را آموخته و به این زیبایی سروده؟ او در شب حمله آنقدر اشک ریخت و امام زمانش را صدا زد تا بالاخره شهادت نامه اش را به امضا رسانید.
[تصویر:  7.jpg]رضا جان! من می روم که راهت را ادامه دهم. می روم تا کربلا را بگیرم. بدان ای حسین(ع)! رضا برای رسیدن به تو جلو دوید. رضا برای بوسیدن بارگاه تو بعد از فرمان حمله اولین آتش کننده اسلحه اش بود.
رضا جان! من می روم که راهت را ادامه دهم و تو نیز در این راه یاریم ده. رضا جان! دلم می خواهد یک بار دیگر چهره ات را ببینم ولی افسوس که تو کجا و من کجا؟ تو شهیدی شهید. ولی من دارای نفسی کثیف و آلوده. ان شاء الله که با عمل کردن به قرآن و گفتار امام و وصیت نامه شهدا به خصوص شهید رضا جهازی خود را در خط دین انداخته و از مکتب و اسلاممان محافظت و آن را صادر نماییم....

و این هم فرازهایی از وصیت نامه شهید:
....اینک که انقلاب پرشکوه اسلامی به اوج خود رسیده است، خوب است که همگی دست در دست یکدیگر نهاده و در پیشبرد انقلاب کوشش کنیم.
آمریکای جهانخوار و هم پیمانانش برای شکست این انقلاب حداکثر تلاش خود را می کنند، اما ما می دانیم ید الله فوق ایدیهم، دست خدا بالاترین دستهاست و این دست خداست که توطئه های دشمنان جهانخوار را در هم می کوبد.
سعی کنید امام را یاری دهید و بیشتر به سوی جبهه ها روانه شوید و بدانید کمک به رزمندگان اسلام، کمک به لشکر امام زمان است.
ای ملت مسلمان سراسر جهان به پا خیزید و توطئه های ابرنکبتان خونخوار را در هم کوبید. به پا خیزید و آسوده ننشینید که دشمنان اسلام در کمین هستند. اگر آسوده بنشینیم آن ها به پا می خیزند و قیام می کنند. قیام کنید آخر مگر امام خمینی شما را رهنمود ندادند که چرا قیام نمی کنید چرا ساکتید؟ مسئولیت شما در مقابل اسلام و مستضعفان بالاتر از این حرف هاست.
پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من خدا و اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم. خواهش می کنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید.
منبع:http://qafelehshohada.parsiblog.com
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
به نام خدا
سلام

شهید ابراهیم هادی کشتی گیر بوده

یه روز وقتی از باشگاه داشته می اومده
چون هیکل درشت و ورزشکاری داره

دو تا دختر پشت سرش از اون تعریف می کنن و عاشق ابراهیم میشن
ابراهیم متوجه نمیشه

فردای اون روز یکی از دوستاش
می گه ابراهیم دیروز دوتا دختر از تو داشتن تعریف می کردن و عاشقت شده بودن

ابراهیم از فردای اون روز
لباس گشاد و بزرگ پوشید تا اندامش دیگه پیدا نباشه

وقتی با اعتراض دوستاش که چرا لباس گشاد پوشیدی مواجه شد
در جوابشون گفت:
ورزش اگه برای خدا باشه میشه عبادت

وگرنه فایده نداره
[تصویر:  5246785-b.jpg]
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آی جوونا ، حواستون جمع باشه
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
به نام خدا

سلام

گفتم شب جمعه است یادی از یاران سفر کرده مان بکنیم


شهید جلیل محدثی فر

تیر خورده و مجروح در خانه است.
خواهرش نگرانش است

معمولا" تو شب بیماری ها دردش شروع میشه

پای تیر خورده حتما دردش در شب بیشتر میشه

خواهرش در رو باز می کنه
و می بینه
جلیل آرام زیر نور مهتاب در حال مناجات است

اما خواهر جلیل دل تو دلش نیست
می گه: جلیل تو درد نداری ؟ چیزی نمی خوای؟

جلیل در جوابش می گوید:
اگرم دردی باشه اولا" کفاره گناهانم میشه
دوما" درد رو به عشق خدا باید تحمل کرد...

خواهر جوابش رو گرفته
در اتاق رو می بنده و میره...

[تصویر:  111.gif]
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
سلام

کلیپ از استادم تقدیم به شما


جوونارو در یابیم

[تصویر:  HOSSEIN%20-%20Kamshad%20%2863%29%20%5BDV...%29%5D.jpg]
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
شهید رجب بیگی:

از یک سو باید بمانیم که شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند .
هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود.
عجب دردی،
چه می شد امروز شهید می شدیم تا دوباره فردا شهید شویم.

53


Khansariha (8)
53
ای طلیعه هشتم!
 من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
 مولایم! ای طبیب دردمندان!
53
تصويري كمياب از عشق رزمندگان اصفهاني ، شهيد حسين خرازي فرمانده لشكر 14 امام حسين (ع)


[تصویر:  274949_361.jpg]


ايشون تو عمليات خيبر  ، دست راستشون قطع شد .

اين عكس هم لحظاتي بعد مجروحيتشون بعد از  عمل جراحي اي كه رو دستشون انجام شده گرفته شد

3 سال بعد از اين هم ، در كربلاي 5 شهيد شدند  ...


دعاي هميشگي اين بزرگوار

الّهُمَّ اجعل مَحیایَ، مَحیا محمدّ و آلِ محمد و مَماتی، مَماتَ محمّد وَ آلِ محمد
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
[تصویر:  besmellah_0270-yasinmedia_com_20100520_1288813025.jpg]
اندر شط خون پلاک هم از تو نماند
پیراهن چاک چاک هم از تو نماند
گمنام ترین گمشده غواص شهید
رفتی تو به آب و خاک هم از تو نماند




پيامبر صلی الله علیه و آله :يك شب نگهبانى در راه خدا بر كرانه دريا ، بهتر از هزار سال نماز و روزه مرد در ميان خانواده اش است .

 .همه گناهان شهيد دريا آمرزيده مى شود ، حتّى بدهى و امانتش

پيامبر صلی الله علیه و آله :يك بار جنگيدن در دريا مانند ده بار جنگيدن در خشكى است .

پيامبر صلی الله علیه و آله : [يك] شهيد در دريا مانند دو شهيد در خشكى است .


[تصویر:  g15.jpg]
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
سلام


فردا سالروز عملیات بدر در شرق دجله هست


فردا سالروز شهادت سردار شهید عبدالحسین برونسی
هست


دوستان تا حالا کتاب های این شهید رو خوندین


امروز از طرف همتون پیشش نائب الزیاره بودم


فکر کنین کسی باشه تو روزگار نه چندان دور
شهادت خودشو پیش بینی کنه
با حضرت زهرا (س) صحبت کنه
این همه کرامت از اون ببینن نزدیکان و دوستان


صدام واسه سرش جایزه بزاره


داماد صدام رو اسیر کنه


عبدالحسین برونسی ، هیچ کلاس نظامی نرفته


فقط و فقط یه بنا بوده
و البته اخلاص داشته


آی جووونا



مطالعه کنیم و فکر کنیم
بعد شهدا مسئولیت ما چیست؟


به دنیا چسبیدن ؟ تعلق پیدا کردن به دنیا؟


شب خوابت نبره که فردا ماشینت رو می خوای عوض کنی؟


عبدالحسین برونسی به خاطر اینکه رژیم شاه زمین های رو بدون در نظر گرفتن مسائل شرعی به مردم واگذار می کرد
روستاشو ول کرد و اومد شهر مشهد و بنا شد



از دنیا برید



باند پروازشو به سختی با هشت بچه ، آماده کرد تا پرواز کرد


ما و شما کجاییم؟


کتاب خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف رو بخونیم
به حال خودمون گریه کنیم


فردا چه جوابی داریم


خدا شاهده

فردای قیامت اصلا نیاز نیست اعمال مارو با حضرت علی بسنجن


شهدا برای ما کافیست


خیلی عقبیم دوستان


در هر جایی ، سر هر کاری هستی ، مثل شهدا محکم وایسادی؟


یا هی غر می زنی ؟


دلار گرون شد  ! !!! آقا باختیم!!!!!!!!


نخیر



شهید حسین علم الهدی و دوستاش در محاصره دشمن

در شهر هویزه
فشنگ هاشون تموم میشه
اما عقب گرد نمی کنن
زیر چرخ تانک ها ته دیگ می شن


امروز هم جنگ نرم همونه


و چه بسا سخت تر


بصیرت چیز مهمی است
شهدا بصیرت داشتن


و در آخر کلام شعری که شهید برونسی در مورد ولایت پذیری در سخنرانی هاش زیاد می گفته:


رشته ای  بر گردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست

شادی روحش صلوات

[تصویر:  show-75199.aspx][تصویر:  show-75199.aspx][تصویر:  4e1f1891-87d9-4730-8469-49ed6b14033c.jpg]
[تصویر:  %D8%AD%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%DA%86%D8%B1%D8...7-6-62.gif]
ورزش دشمن خـ . ا

« اگر لذتِ تَرک لذتِ را بدانی/ دگر لذتِ نفس را، لذت نخوانی»
[تصویر:  20395_736.jpg]
Khansariha (121) آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید. Khansariha (121)


.
.

و تو خود می دانی که هنوز نمی دانم ،  انتهای نگاه تو به کجا می رسد ...

چشمان زيباش همراه با قابش رفت پيش ِ الله ...
خدا چشمان زيباشو براي خودش ميخواست ...


[تصویر:  46.jpg]

 بیا تا زمستی حکایت کنیم
زمستان بی سر روایت کنیم
 بگوییم حاج همت که بود
امیر سپاه محمد که بود


شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .

بوی نمور کوچه و کلمات ..
نگاه مورب کسی که از انتهای بن‌بست باز آمده است ..
و دستها، دامنه‌ها، روزنامه‌های عصر، پتوی کهنه‌ای بر هره‌ی ديوار ...
هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.


[تصویر:  0607.jpg]
هوا سرد بود. خیلی سرد! برف هم می بارید. محمد آقا رفت و وسط برف ها ایستاد.

پرسیدم: این چه کاری است! بیاید تو سرما می خورید.

عیال جان، اگر به این جسم وبه این نفس رو بدی وتحویلش بگیری، آن وقت هی توقعش بالا می رود. باید که به او گفت نمی توانی بر من پیروز شوی، می زنم توی سرت تا حالت جا بیاید!

او همان طور با نفسش حرف می زد وبرایش خط ونشان می کشید. فراموش کرده بود من اینجا کنار پنجره به تماشایش نشسته ام.



(شهید محمد علی خورشاهی/آخرین معادله، ص167)
اینجا سیم دلت به آسمان وصل میشود درنگ نکن

وعده گاه ما : تاپیک قرار عاشقی


[تصویر:  nasimhayat.png]

مطلب زیر تقدیم به برادران کانونی ام

https://www.ktark.com/Thread-%D8%AD%D8%A...#pid202152

اللهم مولای کم من قبیح سترته

و کم من فادح من البلا اقلته

و کم من عثار وقیته

وکم من مکروه دفعته

و کم من ثنا جمیل لست اهلا له نشرته


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان