امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آسمانی های زمین

#91
(1390 آبان 1، 17:09)Amirhossein18 نوشته است:

چه آرامشی تو صورت این جنازه هست
انگار رو تخت خواب تو خونشون خوابیده ...

عکس معروفی است , چندین بار جاهای گوناگون دیدم , ولی این یکی کیفیتش بالاست
چقدر قشنگه , از اون دسته عکساست که یک کتاب حرف داره Khansariha (56)
فقط و فقط و فقط      نماز


[تصویر:  05_blue.png] 
#92
<< هدیه به بعضی مسئولین مملکتی >>
.
این تصویر را هدیه می کنیم به بانیان اختلاس , که در گوشه ای از دنیا مشغول عشق و حال و ادای دین به خون مطهر همین بچه رزمنده هایی هستند که حتی یک ساعت آرامش در شبانه روز را بر خود حرام می کردند تا مسئولین این مملکت با خیال آسوده به ماموریت های خود رسیدگی کنند .
.
تصویری که مشاهده می فرمائید ، نتیجه هوشمندی یک عکاس در شکار لحظه ها است . رزمنده ای در حال رانندگی خودرو لندکروز ، آن هم در وضعیتی که علی القاعده باید روی تخت بیمارستان دراز کشیده باشد . این رزمنده که یا یک راننده بسیجی است و یا یکی از مسئولان یگان های رزمی ، به هر دلیلی(بیماری یا ضعف عمومی به دلیل فعالیت زیاد و کم خوابی) احتیاج به دریافت سرم غذایی پیدا کرده است , اما حتی برای اتمام سرم صبر نکرده و با همین وضعیت به دنبال ماموریت خود راهی شده است .
بدون شک چنین مناظری تنها مخلوق عزم و ایمان سربازان نهضت روح الله است و در هیچ کجای جهان مسبوق به سابقه نیست. این تصویر را هدیه می کنیم به بانیان اختلاس که در گوشه دنیا مشغول عشق و حال و ادای دین به خون مطهر همین بچه رزمنده هایی هستند , که حتی یک ساعت آرامش در شبانه روز را بر خود حرام می کردند تا مسئولین این مملکت با خیال آسوده به ماموریت های خود رسیدگی کنند . (منبع: مشرق نیوز)
.
.
[تصویر:  102627_631.jpg]
فقط و فقط و فقط      نماز


[تصویر:  05_blue.png] 
#93


شهید امیر حاج امینی
شهیدی که تصویرش از اسمش خیلی معروف تره. معلوم نیست تصویر این شهید چند بار تو کشور چاپ شده. چند با تصویرش نقاشی شده. هر کدوم از ما چندین بار تصویر این شهید رو دیدیم.




[تصویر:  254225252391151211562081703131082503813748.jpg]


آرامش تو چهره این شهید موج می زنه. من هر وقت عکس این شهید رو می بینم آرامش خاصی بهم دست میده.

تو این تصویر زیبایی شهادت رو می شه فهمید.

معلومه مرگ راحت و زیبایی داشته. البته ما می گیم مرگ. اونها به یک زندگی بهتری رسیدند. ما مرده ایم.

به قول شهید آوینی:


...پندار ما این است که ما مانده ایم وشهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند...

البته مظلومیت شهید رو همی میشه فهمید. غربت جنگ رو هم می حس کرد.
چند تا از ما اسم این شهید رو می دونستیم؟ چندتا از ما می دونستیم اون کی بوده؟
بین خاک و خل با تنی که به قطرات خونش آغشته شده، با سر و صورت زخمی، افتاده تنهای تنها. ساکت و بی ادعا.




مگه چند تا آدم تو دنیا هست که بدون هیچ مزد و منتی بره بجنگه و جون با رزش خودش رو فدا کنه.

ما قدر این شهدا رو نمی دونیم. فرشته ها قدر اینها رو می دونند. اونا می دونند اینا چقدر با ارزش هستند.

تو روایت هست که فرشتگان شهید رو غسل و کفن می کنند. وقتی هم که شهید وارد بهشت میشه فرشتگان برای استقبالش از هم سبقت می گیرند.

افسوس . . .

شهید امیر حاج امینی بیسیم چی لشکر 27 محمد رسول الله (ص)

تاریخ تولد: 1340

شهادت:10/12/1365

محل شهادت: شلمچه، عملیات کربلای 5
[تصویر:  3603a504c71.png]

نوبهارم کن، نوبهارم
#94
بخش هایی از صیت نامه این شهید( تا انتها بخونید):

بعد از مدت ها کشمکش درونی که هنوز آزارم می دهد برای رهایی از این زجر به این نتیجه رسیده ام و

آن در این جمله خلاصه می شود:






«خدایا عاشقم کن»
. . .
خالقا



...

تو را به خودت قسم،تو را به پیامبران وامامان زجر کشیده و معصومت قسم بیا وعاشقم کن

اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمیشود و زیانی به تو نمی رسد



.

همه آرزویم این است که ببینم زتو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

اگر چنین کنی دیگر هیچ نمی خواهم،چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی از این بند رهایی یافته و دیگر به سویت پر



...!



.
.
خدایا...




دل شکسته و مهربانم را مرنجان،تو خود گفتی که بهدل شکستگان نزدیکم،من نیز دلی شکسته دارم؛ای کسانی که این نوشته رایا بهتر بگویم این سوز دل،این درد دل،نمی دانم چه بگویم،این تجربه تلخ یااین وصیتنامه،این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را میخوانید،اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم،بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او به بالترین درجات دست یابد. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنه کارخدا به آرزویش رسیده است.

حالا که به عینه دیدید،شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیائید و به خاکش بیفتید وزار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. وبا او آشتی کنید،زیرا بیش از حدمهربان و بخشنده است.فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید،دیگر مالخودتان نیستید و مال او می شوید و دیگرهر چه میکند او می کند و هر کجا میبرد،او می برد ولی در این راه آماده و حاضر به تقبل هرگونه رنج و سختی همانند


:



مظلوم کربلا حسین (ع) و پیامدار او زینب(س) باشید.هر چند که سختی و رنجهای ما در مقایسه با آنها نمی تواند قطره ای در
مقابل دریا باشد.بله،خداگونه شدن مشقات و مصائب دارد،زیرا کلیدش و نشانش همین است و درعوض آن چیز که برای شما می ماند...! و آن بسیار عظیم و شیرین است؛

در راه طلب پای فلک آبله دارد

اینوادی عشق است و دوصد مرحله دارد

درد و غم رنج است و بلا زاد رهعشق

هر مرحله صد گمشده این قافله دارد

صد مرحله را عشق به یک گام رودلیک

در هر قدم این ره چه کنم صد تله دارد

گر دست مرا جاذبه عشقنگیرد

فریاد نه جان زاد و نه دل راحله دارد


[تصویر:  3603a504c71.png]

نوبهارم کن، نوبهارم
#95
«سعات آباد»

فیلم امشب سینماهای تهران؟

خیر!

فیلمبرداری این فیلم، شب گذشته در «سعادت آباد» به پایان رسید.

طبق آخرین خبرهای رسیده قرار است فردا یکشنبه مورخ 9 آبان 1390 رأس ساعت 8صبح از «ماشاءالله عبدی» بازیگر نقش اول فیلم «سعادت آباد» در مقابل منزل اش تقدیر به عمل آید.

او که 30 سال کپسول اکسیژن به همراه داشت و با غول شیمیایی دست و پنجه نرم کرد، سرانجام شب گذشته برای همیشه از این عرصه خداحافظی کرد.

«ماشاءالله عبدی» 30 سال در نقش یک جانباز شیمیایی نقش آفرینی کرد؛ او نه تنها سوپر استار نشد و عکس اش بر در و دیوار و بیلبوردهای تبلیغاتی شهر آویخته نشد، بلکه از دستمزدهای میلیونی برای او نیز خبری نبود.

«ماشاءالله عبدی»ها سوپراستارهای واقعی سینمای انقلاب ایران هستند؛ با این تفاوت که امثال«عبدی ها» در برابر «الله» سر تعظیم فرود آوردند و اعتقاد داشتند که «راه قدس از کربلا می گذرد» نه لس آنجلس و سینمای هالیوود!

سوپراستارهای امروز سینمای مزلّف ایران امثال بازیگرانی نیستند که لیوان حیا را سرکشیده اند و بی غیرتی را به اوج رسانده، صورت خود را بوم نقاشی می کنند و در آتلیه های عکاسی حاضر می شوند تا دلبری کنند از جوانان، در سپاه شیطان؛ سوپراستارهای واقعی ایران همان کسانی هستند که هر روز در گوشه کنار شهر، در کنار کپسول های اکسیژن و ویلچرهای روان، جان می دهند و طعنه امثال ذی شعورانی! همچون من را نیز تحمل می کنند که ای داااااااد از سهمیه دانشگاه برای فرزندانشان و یا مجوز ورود به طرح ترافیک برای ماشینهایی که باید با دست ترمز بگیرند نه با پا!

شب گذشته یک جانباز شیمیایی دیگر زنده و رها شد از شرّ کنایه های من و تویی که بی شرمانه می نازیم بر غیرت نداشته مان، نه بر اوج ایثار و فداکاری های ایشان!

فردا یک فرصت است. برای منی که شاید تابحال یک سوپراستار را از نزدیک ندیده باشم. فرصت است برای من، برای استشمام بوی بهشت از پیکر پاک یک سوپراستار!

امروز من از تو دعوت نمی کنم برای حضور در این تشییع جنازه! از خودم، از نفس امّاره خودم دعوت می کنم تا به سعادت آباد، خیابان سرو غربی، خیابان بخشایش، کوچه پانزدهم غربی رفته و یک سوپراستار بازنشسته را از نزدیک ببینم.

سوپراستاری که سربلندتر است از من و تو، برابر ارباب بی کفن اش، حسین(ع) و صاحب الزمان(عج) و نایب بر حقش، علی زمان.

من و تویی که سوپراستاری را فقط و فقط در سینمای هالیوود می بینیم و گیشه های سینمای فعلی ایران!

[تصویر:  sss.jpg]
نشان 100 روزه
.........[تصویر:  medal.png].........

[تصویر:  94569885795166256103.jpg]
تنها راه رهایی مان ابراز عشق به اوست
عاشق خدا باشیم تا شیطان عاشق ما نباشد
[تصویر:  banner2.gif]
[تصویر:  jangjooyan.png]
#96
هر کی این جوری عاشقه ... بسم الله



شاید ده سالی از اون شب میگذره. شبی مثل همه شب های زندگی من و ما. مثل زندگی شما!
از اون شب هایی که سر راحت بر بالش می گذاریم و اصلا خیالمون نیست دوروبرمون چه خبره و مثلا توی بیمارستان بغل خونمون کی داره می میره، شایدم کی زنده می شه!!!

منم مثل شما، و نه پاک و مطهرتر از شما، یه دفعه زد به سرمون که بریم بیمارستان.
بیمارستان ساسان.
دروازه بزرگ باغ شهادت!
"ته خط" همه جانبازان.
هر کی بره، مطمئنا دیگه برنمی گرده.

می گفتند چند روزی هست که اون جا بستریه. خیلی بیشتر از اون که من بی معرفت، اهمیت بدم و برم ملاقاتش.
نمی شناختمش، ولی رزمنده که بود!
باهاش همرزم نبودم، همدین که بودم!
وای از من و ما با این اخلاقمون.

سوار بر موتور رفتیم بیمارستان.
طبق روال همیشه راه نمی دادند و خوششون می اومد التماس کنیم، که کردیم!
در بخش هم همین مشکل را داشتیم، که با دو سه تا قسم و خواهش تمنا حل شد.

ساعت نزدیک 10 شب بود.
آرام خفته بود در بستر.
شیری آرام گرفته از گزند روزگار.
همین که نزدیک شدیم، چشمانش باز شدند. معلوم بود خواب نبوده، ولی آن قدر دوست ندیده که خسته شده.
به غیر از دختر مظلوم و همسر وفادارش، دیگر کی بود که سراغی از امروز او بگیرد؟!

همان جا کنار تختش ایستادیم به صحبت و بیشتر ذکر حاطره.
می دانستم اذیت می شود، ولی چاره چه بود؟
خودش می خواست.
با صدایی گرفته که با هزار سختی و مشقت از ته حلقومش بالا می آمد، گفت که از "شلمچه" برایش بگویم و گفتم.
از سه راه مرگ. از کربلای پنج و ...
از شهید حاج "محسن دین شعاری".

اشک از گوشه چشمانش جاری شد.
اشکم را خوردم تا فکر نکند کم آورده ام!

ساکت که شدم، مچ دستم را فشار داد و آرام تر از قبل، ملتمسانه گفت:
- بگو ... بازم بگو ...
خنده ای ساختگی ساختم و گفتم:
- دیگه از چی بگم؟
و او باز گفت:
- از شلمچه ... بازم از شلمچه بگو ...
و من گفتم و گفتم تا این که اشک خودمم جاری شد.
اشک های پاکش بالش را خیس کردند.

دیگر نتوانستم بمانم. ترجیح دادم که بروم. تا فهمید که گفتم:
- خب دیگه خداحافظ ... ما داریم میریم ...
مچ دستم را گرفت و گفت:
- بازم از حاج محسن دین شعاری بگو ...
و باز گفتم.
برای این که نگذارم زیاد اذیت شود و گفتن را تمام کنم، گفتم:
- راستی ببینم، با این حال و روزت، درد هم داری؟

انگار بدترین سخن از دهانم خارج شده!
رنگ به رنگ شد.
اشک هنوز گوشه چشمانش بازی می کردند.
فهمیدم ... نه! دیدم که لبش را به دندان می گیرد، ولی فقط یک کلمه جوابم را داد:
- ولش کن ...

چند روز بعد دوستان خبر آوردند:
"غلام رضا مدنی" از بچه های گردان تخریب ... آسمانی شد.



/حمید داوودآبادی/
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
#97
به نام خدا
کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودند.
ازش پرسیدم «چند سالته ،مادر جان؟»
گفت :«هزار سال.»
خندیدم .

گفت «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال به م سخت گذشته .»
صداش می لرزید...


[تصویر:  2_8907011165_L600.jpg]
در پناه خدا..
ياعلي.
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

#99
نوای جبهه از صادق آهنگران

[تصویر:  5zbai6cuxiruqnt642e.jpg]

ذوق و شوق نینوا کرده دلم/ چون هوای جبهه ها کرده دلم
...


دانلود اینجا

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
نه نه علی کیست؟

یکی از شخصیت‌های مشهور بهشت زهرای تهران ننه علی است. زن ریز نقش رنج دیده‌ای که خانه کوچک و محقرش کنار مزار فرزندانش موجب حیرت و تغییر احوال بسیاری از مراجعین بهشت زهرا شده است.



ننه علی لقب معروف و مشهور مادری است که مدت ۲۰ سال بصورت شبانه روز در این خانه و در کنار مزار فرزند شهیدش زندگی کرد.

او که فرزندش به دست نوکران حلقه بگوش خاندان منحوس پهلوی (ساواک) به شهادت رسیده است، بعد از اینکه با خبر می‌شود فرزندش به شهادت رسیده و در شهر اهواز دفن گردیده است. راهی شهر اهواز می‌شود و در کنار مزار فرزندش بیتوته می‌کند.

بعد از پیروزی انقلاب به حضرت امام اطلاع می‌دهند که مادری از تهران به اهواز آمده و در کنار مزار فرزند شهیدش زندگی می‌کند، البته بدون هیچ سرپناهی که او را در مقابل گرمای طاقت فرسای جنوب محافظت نماید. به دستور امام (ره) پیکر این شهید از اهواز به بهشت زهرا (س) در تهران منتقل می‌شود.



از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۸ننه علی تک و تنها در این اتاقک فلزی زندگی کرد، به گفته دوستان خانه شهید بهشت زهرا (س) تا مدتها این اتاقک، برق نداشت وسیله گرمایشی و سرمایشی نداشت. بعد از سال ۷۸ به دلیل کهولت سن و بیماری جسمی، تنها دخترش او را به خانه خود می‌برد و از آن به بعد هرچند ماه یک بار به زیارت مزار فرزندش می‌آید.

اگر به قطعه ۲۴، نزدیک مزار شهید ۱۳ ساله حسین فهمیده رفته باشید احتمالا اتاقکی کوچک با دیوار‌های فلزی توجهتان را جلب می‌کند.



این مادر بزرگوار در قید حیات می‌باشند و هر چند ماه یکبار برای زیارت به گلزار شهدا می‌آیند، و اگر روزی به رحمت خدا بروند در کناز مزار فرزندش دفن خواهد شد.

[تصویر:  28859823219531424117.jpg]

[تصویر:  40546087388913227206.jpg]

[تصویر:  99824372538716967756.jpg]

[تصویر:  36565026085991943447.jpg]

[تصویر:  68084966777080030491.jpg]
53
ای طلیعه هشتم!
 من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
 مولایم! ای طبیب دردمندان!
53
سلام

نمیدونم پست قیلی رو خوندید یا نه؟

درباره نه نه علی بود

دیروز مطلع شدم که نه نه علی هم مثل فرزندش ملکوتی شدTearsTears

خدا رحمتش کنهTears

نه نه علی برا ما هم دعا کن
53
ای طلیعه هشتم!
 من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
 مولایم! ای طبیب دردمندان!
53
اولين نگهباني



در يك شب باراني زير سقف طلقي نشسته بوديم و سه نفري پست مي‌داديم. سه تا هم‌ولايتي و گرم گفت‌وگو بوديم. رمز شب؛ بيست و يك، علي، شهادت بود. صداي خش‌خش در آن تاريكي از فاصله‌ي نه چندان دور به گوش مي‌رسيد. پيش خودمان گفتيم نكند گشتي‌هاي عراقي باشند.
به بچه‌ها گفتم كاري نكنيد تا خوب بيايند جلو. وقتي كه صدا نزديك‌تر شد، يكي از بچه‌ها كه براي اولين بار نگهباني مي‌داد، يك‌مرتبه بلند شد و با عجله گفت ايست، ايست. مو ميگم بيست و يك، تو بگو علي. مو ميگم شهادت. در همين لحظه صداي الاغ درآمد و مطمئن شديم كه عراقي نيست. اما تا صبح عبارت اين دوستمان را تكرار مي‌كرديم و مي‌خنديديم.



منبع: سررسيد سال 84 جبهه فرهنگي حزب الله
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
اون عکسی که شازده کوچولو گذاشته بود داره باعث میشه کار و زندگی و رها کنم و برم اردو جنوب ثبت نام کنم.

چون هوای جبهه ها کرده دلم
با خدا، تا خدا

ترک من
نوشته های رتبه اول کنکور سال ۶۴ ،ساعتی قبل از شهادت

اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است :
چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و د آنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:"نبرد تن و تانک؟!"
اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟وکدام کدام...؟ توانستید؟؟

اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:هواپیمایی با یک ونیم برابر سرععت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم . چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟

"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن"آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟ جوانی به خاک افتاده است؟آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند ؟ و آنان را زنده به گور کردند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه!...هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می ورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی ، لااقل حرمله مباش ! که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....
53
ای طلیعه هشتم!
 من آمدم تا دلم را بر ضریح تو حلقه زنم و به دور کعبه عشق تو طواف دهم.
آمدم تا اشک چشمانم را دخیل سقا خانهات کنم.
آمدم تا از کبوتران حرمت گردم تا به هر صبح به دور گنبد طلائیت به پرواز درآیم
 مولایم! ای طبیب دردمندان!
53
[تصویر:  _iceUrlFlag=1?rawURL=http%3A%2F%2Fmedia....ceUrl=true]

اي شهيد!
اي آنکه بر کرانه ي ازلي و ابدي وجود،برنشسته اي!
دستي برآر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون بکش.


(شهید مرتضی آوینی)


53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان