1393 آبان 24، 1:53
1393 آبان 25، 22:27
امروز روز هشتاد و پنجم ؛
بيرون بودم،صحنه هاى وسوسه كننده تو خيابون مشاهده شد ولى سعى كردم دفعه دوم نگاه نكنم،
بدم مياد به گذشته نگاه ميكنم،
چقدر خوبه كه زندگيم به روال عادى برگشته،باور كن اينم نعمتيه كه آدم احساس كنه همه چيز عاديه،
جديداً چقدر از خوردن لذت ميبرم،منظورم پرخورى نيست،منظورم طعم مختلف خوردنيهاست كه الآن خيلى به چشمم مياد،
چقدر از عطر ميوه ها لذت ميبرم،به به
خيلى حال خوبيه،
اميدوارم همه تجربه كنن تا ببينن يك كلمه از حرفام شعار نيست،
تازه فهميدم زندگى يعنى چى،
مراقب چشماتون باشين تا هميشه دنيا رو زيبا ببينين،
درپناه حق
1393 آبان 25، 23:18
ویرایش شده
(1393 آبان 23، 23:42)drift نوشته است:خیلی ممنون(1393 آبان 23، 21:43)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:سلام عزيز،خوبى داداش،(1393 آبان 21، 22:41)drift نوشته است: سلامروز هشتاد و يكم
اوضاع خوبه
حال فكر كردن به گناه ندارم،لعنت بر گذشته كثيف
ولى همين كه الآن خودم حس ميكنم حالم بهتره خب قطعا اين بهتر شدن حالم از جانب خدا بوده،بس خدا در شرايطى كه من خودم از خودم حالم بهم ميخورد هم رهام نكرده،
امشالله هيچوقت هيچكس خدارا گم نكنه،
به اميد فردايي بهتر..
داداش برای ما هم دعا کن ...
من پستام طولانىه معمولا بخاطر دل پُرى كه دارم،و بخاطر اينه كه ميخوام تجربه هامو بگم تا دوستاي ديگم هرچه سريعتر ايت عادت و فراموش كنن، پس تا تهش بخون واست نوشتم حال الآن خودمو و انشالله بهتر از اين در روزاي آينده تو و حال سياه گذشتمو..
ماكه گربه سياهه ايم، به دعاى ما بارون نمياد،ولى روى چش مايى،
براى من به مرحله گرفتارى شديد رسيده بود، چون اين گرفتارى طوريه هرچى بيشتر انجام بدى تشنه تر ميشي،سيرى نداره،
چون مدت طولانى اينكارو كردم ديگه بار آخر تمام روزنه ها رو كور كردم،با وبلاگ معجزات علمى قرآن آشنا شدم تو ماه رمضان،چون خودم علاقه به علم دارم معجزات علمي قرآن رو ديدم و ايمان خيلى سفت و محكم شد و به ايمان كامل رسيدم،اين اينان كامل اينقدر قوى بود كه ديگه حتي حاضر نشدم هيچ صحنه اي ببينم،
الآنم كار خاصى نميكنم،فقط اگه صحنه اي تو ايميلم يا هرجا ببينم فقط دستمو ميزارم روش و تموم، تموم ميشه،آب از اب تكون نميخوره،خوب ميدونم اگه اينكارو نكنم ممكنه وسوسه بشم،هرچند ديگه اينكار برام حقير جلوه ميكنه،ديكه در شأن خودم نميبينم اين كار رو بكنم،
دارم ميشم همون آدم قبلى كه نميدونست اينكار يعني چي
اينو دارم ازونجايي ميگم كه چون رفتارم مثل قبل شده،
قبلاً دوستام مثلاً ميخواستن بهم سر بزنن ديگه ماكزيمم مثلا ٣-٤ روز بود نكرده بودم، يا بعضي روزا همون روز انجام ميدادم،دوستام يا كسي مميخواست بياد پيشم حوصله نداشتم ميپيچوندم،الآن نه ،همه چي عاديه،كسي زنگ ميزنه بياد،يك چايي ميگذارم، تا بياد بعدخيلي خوب و بي استرس باهم همنشينى ميكنيم،
قبلا از بيرون اگر ميومدم، از هواي سرد بيرون ميومدم خونه ي گرم اصلا همين خودش وسووسم ميكرد بشينم پاي اينترنت و گند بزنم به اون شب و بعدش با پيشمونى و اعصاب خوردي برم توبه كنم و بخوابم و صبح ووقتى بيدار شدم آرزو كنم كاش نبودم كاش منه لعنتي نبودم، الان چي ؟ از بيرونه سرد ميام خونه، يك چايي جاي شما خالي ميخورم، ميشينم پاي درس و به خدا و نعمتاش فكر ميكنم،به اينده زيبا فكر ميكنم و به آينده اي كه همسرى دارم و با هم در راه رسيدن به خدا همسفريم، ضمن لذت از زندگى خودمو براي اون دنيا هم آماده ميكنم،
قبل زز خوردن هر خوردنى خصوصا اگر ميوه باشه ، اول بو ميكنم و ميگم خدايا چه قدرتى دارى ، چقدر خوشبو آفريدى و بعد با خوردنش كيف ميكنم و خدا و شكر ميكنم،
اون شخص لعنتى الآن داره از زندكى اينطىر لذت ميبره،اينطور آرمان هام عوض شده،
حالا اگر من همون راه قبليو كه بزرگترين تفريحم اين بود يه سايت آشغال جديد پيدا كنم، همون راه قبلي رو ميرفتم بنظرت چي بدست مياوردم؟؟؟؟
وقتشه الآن خودتو عوض كنى كمى سختى بكشى بعدش بجاي استرس ، آرامشو تو وجودت پيدا كنى.
آقا شما خیلی مراقب خودت باش. این احساس خوب رو خدا به کم کسی می ده. ببین چقدر شما رو دوست داره.
منم دو روز
حالم فعلا خوبه افکار بد دایم به ذهنم میاند اما سعی می کنم بهشون فکر نکنم. ایندفعه تا تهش می خوام برم. خدایا توکل بر تو.
1393 آبان 26، 13:31
ویرایش شده
(1393 آبان 25، 23:18)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:ممنون،اين نظر لطف شماست،(1393 آبان 23، 23:42)drift نوشته است:خیلی ممنون(1393 آبان 23، 21:43)عاشق فاطمه زهرا نوشته است:سلام عزيز،خوبى داداش،(1393 آبان 21، 22:41)drift نوشته است: سلامروز هشتاد و يكم
اوضاع خوبه
حال فكر كردن به گناه ندارم،لعنت بر گذشته كثيف
ولى همين كه الآن خودم حس ميكنم حالم بهتره خب قطعا اين بهتر شدن حالم از جانب خدا بوده،بس خدا در شرايطى كه من خودم از خودم حالم بهم ميخورد هم رهام نكرده،
امشالله هيچوقت هيچكس خدارا گم نكنه،
به اميد فردايي بهتر..
داداش برای ما هم دعا کن ...
من پستام طولانىه معمولا بخاطر دل پُرى كه دارم،و بخاطر اينه كه ميخوام تجربه هامو بگم تا دوستاي ديگم هرچه سريعتر ايت عادت و فراموش كنن، پس تا تهش بخون واست نوشتم حال الآن خودمو و انشالله بهتر از اين در روزاي آينده تو و حال سياه گذشتمو..
ماكه گربه سياهه ايم، به دعاى ما بارون نمياد،ولى روى چش مايى،
براى من به مرحله گرفتارى شديد رسيده بود، چون اين گرفتارى طوريه هرچى بيشتر انجام بدى تشنه تر ميشي،سيرى نداره،
چون مدت طولانى اينكارو كردم ديگه بار آخر تمام روزنه ها رو كور كردم،با وبلاگ معجزات علمى قرآن آشنا شدم تو ماه رمضان،چون خودم علاقه به علم دارم معجزات علمي قرآن رو ديدم و ايمان خيلى سفت و محكم شد و به ايمان كامل رسيدم،اين اينان كامل اينقدر قوى بود كه ديگه حتي حاضر نشدم هيچ صحنه اي ببينم،
الآنم كار خاصى نميكنم،فقط اگه صحنه اي تو ايميلم يا هرجا ببينم فقط دستمو ميزارم روش و تموم، تموم ميشه،آب از اب تكون نميخوره،خوب ميدونم اگه اينكارو نكنم ممكنه وسوسه بشم،هرچند ديگه اينكار برام حقير جلوه ميكنه،ديكه در شأن خودم نميبينم اين كار رو بكنم،
دارم ميشم همون آدم قبلى كه نميدونست اينكار يعني چي
اينو دارم ازونجايي ميگم كه چون رفتارم مثل قبل شده،
قبلاً دوستام مثلاً ميخواستن بهم سر بزنن ديگه ماكزيمم مثلا ٣-٤ روز بود نكرده بودم، يا بعضي روزا همون روز انجام ميدادم،دوستام يا كسي مميخواست بياد پيشم حوصله نداشتم ميپيچوندم،الآن نه ،همه چي عاديه،كسي زنگ ميزنه بياد،يك چايي ميگذارم، تا بياد بعدخيلي خوب و بي استرس باهم همنشينى ميكنيم،
قبلا از بيرون اگر ميومدم، از هواي سرد بيرون ميومدم خونه ي گرم اصلا همين خودش وسووسم ميكرد بشينم پاي اينترنت و گند بزنم به اون شب و بعدش با پيشمونى و اعصاب خوردي برم توبه كنم و بخوابم و صبح ووقتى بيدار شدم آرزو كنم كاش نبودم كاش منه لعنتي نبودم، الان چي ؟ از بيرونه سرد ميام خونه، يك چايي جاي شما خالي ميخورم، ميشينم پاي درس و به خدا و نعمتاش فكر ميكنم،به اينده زيبا فكر ميكنم و به آينده اي كه همسرى دارم و با هم در راه رسيدن به خدا همسفريم، ضمن لذت از زندگى خودمو براي اون دنيا هم آماده ميكنم،
قبل زز خوردن هر خوردنى خصوصا اگر ميوه باشه ، اول بو ميكنم و ميگم خدايا چه قدرتى دارى ، چقدر خوشبو آفريدى و بعد با خوردنش كيف ميكنم و خدا و شكر ميكنم،
اون شخص لعنتى الآن داره از زندكى اينطىر لذت ميبره،اينطور آرمان هام عوض شده،
حالا اگر من همون راه قبليو كه بزرگترين تفريحم اين بود يه سايت آشغال جديد پيدا كنم، همون راه قبلي رو ميرفتم بنظرت چي بدست مياوردم؟؟؟؟
وقتشه الآن خودتو عوض كنى كمى سختى بكشى بعدش بجاي استرس ، آرامشو تو وجودت پيدا كنى.
آقا شما خیلی مراقب خودت باش. این احساس خوب رو خدا به کم کسی می ده. ببین چقدر شما رو دوست داره.
منم دو روز
حالم فعلا خوبه افکار بد دایم به ذهنم میاند اما سعی می کنم بهشون فکر نکنم. ایندفعه تا تهش می خوام برم. خدایا توکل بر تو.
خيلى حواسمو جمع كردم،قبلاً چنين تجربه اي داشتم منتها فقط و فقط اين كارو نكردم كه نكرده باشم، خبرى از باور قوى به خدا نبوده، و با كله خوردم زمين،اينبار نميگذارم اين اتفاق بيوفته و محكم ادامه ميدم،
شما ادامه بدع،مهم اينه كه در شرايط وسوسه مقاومت كنى و اون با ارزشه و بعد شيرينيشو حس ميكنى.
1393 آبان 27، 22:01
نه بابا يه روز پاكي كه نه..
يه روز تا ركورد..
فردا از ركورد ٣٠روز(يا ٢٩روز) خودم رد ميشم..
عجب هيجاني..
عجب ماه محرمي..
هذا من فضل ربي..
راهكار الهي ترك
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾
چرخه:
پس چون فراغت يافتي،[در طاعت] بكوش(٧) و با اشتياق بسوي پروردگارت روي آور(٨) -->آيا كار را بر تو راحت نكرديم؟(١-٢-٣-٤-٥-٦)
-->چون نفس را مشغول نكني،وي تورا به بازي ميگيرد<--
--->كار را بر نفست سخت گردان<---
(تو دهني به نفس با نه گفتن به تمايلات حتي حلال)