امروز کارت سوخت برای خانواده ثبت نام کردم.
نه که ما خیلی مایه داریم. دو تا ماشین هم داریم.
من با اعتراض گفتم کسی آخه روز آخر ثبت نام می کنه؟
اما پدر و مادر سعی کردن به من دلداری بدن.
بابت زحمت وارد کردن 4 تا عدد حسابی ازم تشکر کردن.
احساس کردن آپولو هوا کردم.
پ.ن: گاهی اون قدر سخت برای پدر و مادر کار انجام میدیم که بابت کوچک ترین چیز باید چه خواهش ها کنن و چه تعریف ها.
خدا از سر تقصیرات همه ی ما بگذره.
امروز محل کار یه استاد جدید قرآن برامون آوردن و من در این کلاس شرکت کردم.
پارسال هم یه چنین کلاسی بود و بسیاری از حروف و قوائد قرائت رو به این طریق یاد گرفتم.
استاد به نظر بسیار مجرب بود.
یک صفحه قرآن خوند و گفت که هر 4 آیه رو تو یه دستگاه خوندم.
من که نفهمیدم اما خوب بود کارش.
خب یکم از غار تنبلی اومدم بیرون به کارهام رسیدم. خوب بود
به نظرم مهم ترین چیز عادت به کار کردنه. و این هم با تکرار بدست میاد. کم کم جوری میشه که تنبلی سخت میشه