1392 ارديبهشت 16، 17:04
ویرایش شده
(1392 ارديبهشت 16، 16:36)Hadi نوشته است: من کم کم دارم می فهمم از حواس پرتی مزمن دارم رنج می برم :21: امروز یادم اومده که جمعه شب لباسامو ریختم تو ماشین لباسشویی :21: بعد که رفتم درشون اوردم دیدم یه چیزی از جیبم افتاد بیرون. ام پی تری پلیرم سوخت دو روزه تو ماشینه بدبخت. حتی جنازشم الان دیدم . این چه زندگی ای هست واقعا :21:
چند هزار بار تا حالا شیر یا غدا گذاشتم بیرون از یخچال. مشکل دارم واقعا فکر کنم غذا درست می کنم اخرش می بینمم مثلا نمک نزدم :21:
تازه شدی عین خودم
بیا بغل خودم
مال فکر زیاد و کار زیاده
البته بی خوابی هم بی تاثیر نیس
شبا تا دیر وقت تو کانون نمون و با این باختپولیسی ها کل کل نکن
طاقت بیار رفیق....داریم میرسیم