حسین سلام [SMILING FACE WITH SMILING EYES]
دلم برات تنگ شده پسر
اره دیگه شوهر کردم[GRINNING FACE WITH SMILING EYES]
گفته بودمت که ، کچل جان
Sent from my H30-U10 using Tapatalk
شگفتا هر چه ترا به يادم بياورد، زيباست .
بوی نمور کوچه و کلمات .. نگاه مورب کسی که از انتهای بنبست باز آمده است .. و دستها، دامنهها، روزنامههای عصر، پتوی کهنهای بر هرهی ديوار ... هرچه ترا به يادم بياورد، زيباست.
سلام دوستان
این روزا حسابی مواظب خودتون باشید
یه ویروس اومده
حال تهوع سرگیجه سردرد کوفتگی تب و لرز منگی دلپیچه داره
داروییم نداره فقط باید دورانش تموم شه
البته کسایی ک فشارشون زود میوفته هم بیشتر فشارشون میوفته
و الان من و اون سر در گریبانیم و در جنگ
البته من شکستش میدم فقط تو پر انرژی بودن منو شکست داده
دارم قوامو جمع میکنم یهوو شبیخون بزنم بهش
ما اینیم دیگه
الانم از صبح انرژی ذخیره شده ام در حد همین نوشتن چند خط بود
تا شارژ بعدی فعلا
مواظب خودتون باشیدااااا
آثار هنری به دو دلیل ارزشمندند، اول اینکه توسط استادان به وجود آمده اند. دوم اینکه تعدادشان کم است .شما گنج پر ارزشی هستید، زیرا توسط بزرگترین استاد خلق شده اید و فقط یکی هستید.
سلام و عرض ادب و دلتنگی به همراه هم همزمان!
حال و احوال دوستان کانونی ما چطوره؟!
خوب و خوش سلامت هستین ؟!
میگم ک قرار بود کل اوقات نبودنم بیش تر از دو روز نباشه
ولی الان 20 روزه ک فاصله گرفتم از کانون.
از این حدود 20 روز دو هفته اش که خونه نبودم و رفته بودم پی انجام امور سربازی.
الان دوسه روزی هم هست ک برگشتم خونه و نمیدونم چم شده کانون ک میام بدون حرف زدن میرم
قبلا یه جایی مرد مجاهد گفته بود ک چسبندگیش به کانون کم شده.
اون موقع نمی فهمیدم چی میگه ولی تو این مدت ک فاصله افتاد بین من و اینجا کاملا درکش میکنم.
فکر میکنم هر چی چسب داشتم تو این ادارات دولتی شسته شد و دود شد و رفت.
از بس ک این ها نچسب بودند و کار راه ننداز.
و چه زیبا می فرماید سعدی ک عبادت به جز خدمت خلق نیست!
ولی گویا این قوم نه معنی عبادت رو میدونستن یعنی چه ونه معنی انسان و انسانیت رو
خلاصه ی چیزی ک من در این مردمان دیدم رو میشه این طور گفت
بد مردمانی بودند سگ رو گشاده بودند و سنگ را بسته!
بیش از این نمیخوام چیزی در موردشون بگم و خاطر شریف شمای شنونده رو آزرده کنم.
این مدت ک نبودم در کانون اتفاقات زیادی افتاد ک من دور بودم ازش
ابتداً ک از شنیدن خبر ازدواج آقا مجتبی خلبان مسرور شدم
اتفاقا همون موقع ک این خبر رو خوندم یه روز قبلش تو مسیر ک داشتم می رفتم تهران ب این فکر میکردم
از وقتی اومدم کانون خبر ازدواج چند تا از خانوم های سایت رو شنیدم ولی از پسرا مورد نداشتیم
ک بلافاصله فرداش این خبر خوش رو خوندم
هر چندک دیر ولی منم تبریک میگم به آقا مجتبی ازدواجش رو
ان شالله ک همراه خوبی برای هم باشند در مسیر بندگی و زندگی شون پر باشه از خیر و برکت
دیگه از خبرا این بود ک می توانم خانوم -بانوی ادیب کانون- مدیر ادب هم شدن ک باز به نوبه خودم بهشون تبریک میگم و براشون آرزوی خیر دارم
و باز هم از اتفاقات سایت اسم عوض کردن چند تا از رفقا بود ک اون اوایل حسابی گیجم کرده بود و باعث شده بود همه رو باهم قاطی کنم!!
ولی الان درست شده و میدونم ک مهدی یار همون مجاهد خودمونه و منشور اسم جدید مهربان سرسخته و بهشتی هم پارادایس شده
برای این عزیزان هم آرزو دارم این تغییر نام آغازی باشه برای تغییر در اون چیز هایی ک در آرزوش هستن.
راستی خیلی خوشحالم می بینم ک دوتا از خوبان کانون هم دوباره به جمع کانون برگشتن
خانوم الون ک جزو افتخارات و بهترین های کانون هستن
و خانوم مهرخدام ک جزو دوستان مصمم و جدی ما در مسیر ترک هستن هرچند ک گاهی به خودشون خیلی سخت گیر میشن...
در پست ها خوندم ک دو تا از دوستامون -تواب عزیز و رزمجوی بزرگوار- راهی راه عشق شدن. خدا کنه ک ما جا مونده ها رو از یاد نبرن
ببخشید ک حرفام طولانی شد بذارید به حساب 20 روز حرف نزدن و شرح فراق و دلتنگی...
دستتون دارم خیلی زیاد
وااااای چ خبرا بوده و من بیخبر
البته یک دو موردش رو نمیدونستم
ممنون اقای طاهر ک مث همیشه نامحسوس
هوامونو دارید
کانون و کانونیا اینقدر شیرین هستیم ک زود شیرینمون باعث میشه به کانون چسبندگی پیدا کنید و شاهد فعالیتعای خوبتون باشیپ