امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

دوستان خوبم، بخش تازه ای از ترجمه کتاب Porn Trap به عنوان "پ.و.ر.ن و اولین برخورد ها" رو در تاپیک "مضرات سایت های هرزه نگار" قرار دادم که داستان مردیه که از اولین ارتباطش با پ.و.ر.ن در بچگی میگه. ارتباطی که به قیمت از دست دادن زنش در بزرگسالی تموم میشه. مطلب رو بخونید و دوست دارم اینجا شما هم از اولین برخوردتون با پ.و.ر.ن بگید و فکر می کنید چقدر تحت تاثیر اون اولین برخورد بودید؟ و از چه زمانی احساس اعتیاد به پ.و.ر.ن و خ.ا کردید؟
 Sure I’ve lost a couple of battles over the years   
53 but the second I give up the fight is the second I lose the war 53
1276746pa51mbeg8j 1276746pa51mbeg8j 1276746pa51mbeg8j
 من می ترسم
نه از سوسک و جک و جونور.
تنهایی
تو شهر غریب
یه مجتمع
اتاق رو به رویی هم یه آقاس
البته نبود بازم می ترسیدم
ای خدا
God God

من این همه تنهایی رو نمی خوام 809197ps94ijjhwg
خدا کنه یه هم اتاقی دوستی پیدا کنم
ان شاء الله خداوند انیس لحظاتتون باشه و به زودی دوست خوبی پیدا کنید.
مقطع جدید رو شروع کردین؟ مبارکه ..
(1398 شهريور 23، 23:48)مرد مجاهد نوشته است: ان شاء الله خداوند انیس لحظاتتون باشه و به زودی دوست خوبی پیدا کنید.
مقطع جدید رو شروع کردین؟ مبارکه ..

ممنون از دعای قشنگتون همچنین برای شما 53
برای کار اومدم

الان که صبح شده خنده ام میگیره از ترسیدن دیشبم
من که عین خرس میخوابم یعنی ده دوازده دفعه بیدار شدم
با چراغ روشنم خوابیدم
یخچالم از پریز کشیدم که صدا نده
هزار الله وا کبر از این همه شجاعت در وجود من Khansariha (49)
زنده باشین .. الهی آمین برای هممون

به به .. ان شاء الله خداوند برکت بده به کار و کاسبی همه بچه های کانون ..

امروز صبحونه نداشتیم .. بودجه ظاهرا ته کشیده ..
عیبی نداره ..
بذارین خانم لئا اولین حقوقشون رو بگیرن، دوباره بودجه وصل میشه1
من که رفتم
عجب جشنی بود
فقط دیر برسید ناپلئونی خبری نیست
گفته باشم بهتون نگید اراده میدونست نگفت 53258zu2qvp1d9v

ما ک شام ناپلئونی زدیم
خدایا شکرت خیلی چسبید
سلام

من همه‌اش نگران اینم که قند خون بگیرم.
جشن‌ها سلامتی ما رو تهدید می‌کنه.  4chsmu1 Hanghead

خانم لئا
با آرزوی موفقیت برای شما و کسب و کار جدیدتون.  303

آقا چکاوک
سفر به خیر.
خدا آخر و عاقبت همه ما رو ختم به خیر کنه.  53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

من این مستنده رو می بینم کله ام راه می افته
توصیه نمی کنم نگاهش کنید 22

مگر این که هوشیاریتون ۱۰۰ در صد باشه
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

(1398 شهريور 24، 9:58)مرد مجاهد نوشته است: زنده باشین .. الهی آمین برای هممون

به به .. ان شاء الله خداوند برکت بده به کار و کاسبی همه بچه های کانون ..

امروز صبحونه نداشتیم .. بودجه ظاهرا ته کشیده ..
عیبی نداره ..
بذارین خانم لئا اولین حقوقشون رو بگیرن، دوباره بودجه وصل میشه1

آقا لطفا رو من حساب نکنید  4chsmu1
حقوق اول که نذر کربلا بود



(1398 شهريور 24، 20:51)آرمین نوشته است: خانم لئا
با آرزوی موفقیت برای شما و کسب و کار جدیدتون.  303

خیلی ممنون 
همچین جدید هم نیست چند وقتی هست مشغولم
منتها نمیدونم چرا رفته رفته دارم ترسوتر میشم 22 


خدا عاقبت همه مونو بخیر کنه 63
هر وقت کله تون راه افتاد این اصطلاح رو تصور کنین


خودتونو تصور کنین که وارونه شدین و کله توت یه جفت پای کوچولو در آورده و داره می ره
اون موجود سفیده بود مامان نداشت و دنبالش بود یه چیزی شبیه خفاشم دشمنش بود
پاهاشو اون طوری تصور کنین

من هر مدقع این اصطلاح رو می خونم تصور می کنم و می خندم
مودم عوض می شه

[تصویر:  nasimhayat.png]
سلام به دوستای گلم
بچه ها میخواستم یه نقد محترمانه و دوستانه بکنم؛
دوستانی که مسئولیت دارن در کانون، خصوصا مدیران بزرگوارمون،
فکر میکنم جالب نیست که پیام پروفایلشون رو ببندن؛
چون در معرض مراجعه ان و ممکنه باهاشون کار داشته باشیم1

البته میدونم گاهی سرمون شلوغه یا نیاز به خلوت داریم ..
به نظرم در این گونه مواقع میتونیم در جایی مثل شبانه روزی یا توی امضامون از بچه ها عذر بخواهیم و بگیم فعلا فقط امکان پاسخ به پیامهای ضروری رو داریم، اونم البته ممکنه با تاخیر همراه باشه
با جو مهربانانه ای که اینجا میبینم، فکر میکنم همدیگه رو درک میکنیم؛

پ.ن:
خانم کورن رز، چشم1 .. ان شاء الله میایم به جشن .. خیلییی ممنون از انرژیهایی که میبارونید روی دشت حاصلخیز کانون ..
سلاااااااام
منم پاییز رو خیلیییییییی دوست دارم ..

با این شعر اخوان ..
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ..
ابر با آن پوستین سرد نمناکش ..
باغ بی برگی .. روز و شب تنهاست ..
با سکوت پاک غمنامش ..

از نظر پاکی هم پاییز برام حس خوشایندی داره ..
فقط اون اوایلش در مهر آدم یه حسهای بیقراری ای رو تجربه میکنه که باید مراقب باشه با افسردگی و از اونجا با مخدر گرفتن اون کار کثییف همبسته نشه ..
حیفه فصل به این قشنگیه که بعد سه - چهار ماه انتظار که دوباره بارون رو میبینیم با چیزای ناسالم خرابش کنیم ..


الهی که این پاییز دلهای همه پر از امید به خدا و پر از حس فقر در پیشگاه خدا باشه ..
(1398 شهريور 22، 7:38)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: عایدی من بعد از ده روز عزاداری برای امام حسین و هیئت رفتن ...

«من کلا روی خودم کار می کنم، تمام تلاشم معطوف به اینه که خودم رو در جهت بهتر شدن تغییر بدم. تغییر دنیا کار من نیست، دست من نیست.»
«اگر برای امام حسین عزاداری می کنیم، چون او را نماد حق می دونیم، این کار ما صرفا یک آیین مذهبی یا یک سرمونی سالیانه نیست. پشتش معنا و مفهوم خوابیده، ما با این کار داریم می گیم. امام حسین تو حق بودی و دشمن تو باطل، ما با توییم و با تو خواهیم بود. این یعنی امروز هم اولا تلاش می کنیم حق و باطل رو بشناسیم و حق رو یاری کنیم و با باطل دشمنی کنیم»
.
.
.
به نظرتون این برداشت قشنگ تره یا برداشتی که عوام از عاشورا دارن؟ یه سنتی که پدران ما انجام می دادن و ما هم به تبع اون ها هر سال عزاداری می کنیم. من که این چیزا تو کتم نمی ره.


سلام
عاشق جان این پست رو که چند روز پیش دیدم، دوست داشتم چند تا نکته رو بنویسم.
اما فرصت مناسبی برای صحبت نداشتم.

قطعاً برداشتی که تو داری برداشت قشنگ‌تریه.
هر چیزی که از مسیر عقل عبور می‌کنه و از سنت صرف فاصله می‌گیره، بالا میره و به عرش می‌رسه.

متاسفانه ما عادت کردیم که همه کارهامون رو بی‌فکر انجام بدیم.
و چون هیچ فکری نکردیم، نمی‌دونیم علت انجام کارهامون چیه و با انجام اون کارها باید به کجا برسیم.
طبیعتاً تو چنین شرایطی، چطور انجام دادن کارها هم چیزی شبیه به شوخیه.  53258zu2qvp1d9v

و
همه این‌ها منجر میشه به سطحی بودن. بی‌ریشه بودن.
پوسته‌ها برامون نمایان میشه و هسته دور از دسترس.

اینکه ما عزاداری کنیم و از حق دفاع می‌کنیم و اظهار می‌کنیم که طرفدار حق هستیم خیلی چیز خوبیه.
اما اینکه تمام طرفداری ما از حق و تمام بغض ما از باطل منتهی به این عزاداری میشه خیلی بده.
 
اینکه سیاه می‌پوشیم و نذری میدیم و کفش‌های مجلس امام حسین رو جفت می‌کنیم خیلی خوبه.
اما اینکه تمام کار ما برای امام حسین و تمام ارادت ما به امام حسین به سیاه پوشیدن و نذری دادن و کفش جفت کردن خلاصه میشه خیلی بده.
 
به کوچه و خیابون که نگاه می‌کنیم ظاهرا یاران امام حسین کم نیست.
از پیر و جوان تا زن و مرد تو گروه‌ها و دسته‌های مختلف حضور دارن.

خیابون ما به طول یک کیلومتر کیپ به کیپ آدم سیاه‌پوش نشسته یا عبور می‌کنه.
اما آیا واقعاً‌ امام این قدر یار داره؟

سال‌های زیادی تو این فکر بودم که اگه امام ما این همه هواخواه داره پس چرا نشانی از این همه هواخواه و سینه‌چاک توی جامعه نیست؟ 
این همه هواخواهی که تو کوچه و خیابون می‌ریزن بعد از پایان مراسم چی میشن؟
این دسته‌ها، این هیئت‌ها، این تکیه‌ها، آدم‌هاش بعد از پایان مراسم چی میشن؟
کجان؟
می‌میرن؟ پودر میشن؟ دقیقا چی میشن؟ 42

به ادارت که سر می‌زنیم نشونی ازشون نمی‌بینیم.
سوار تاکسی که میشیم نیستن.
برای خرید که به مغازه‌‌ها میریم یا برای درس به کلاس پیداشون نمی‌کنیم.
پس کجان؟



چرا امام ما این قدر غربیه؟
چرا امام ما این قدر مظلومه؟
مظلومیت امام واسه حادثه کربلا نیست. امروز امام ما مظلوم‌تر از همیشه است.
اگر آدم‌های اون دوران پیرو باطل بودن و بیگانه با حق، امروز بیشتر از هر زمان دیگه‌ای باطل شدیم و دور از حق.
هر روز ما عاشوراست و هر جا رو که ببینیم کربلاست.

خیلی کلاس رفتم. خیلی استاد دیدم. بیشتر از همه این‌ها، توجه داشتم و تفکر.

متوجه شدم که چقدر فاصله هست از «حرف حسین زدن» تا «فهم حسینی داشتن».
چقدر «فهم حسینی داشتن» ساده است و چقدر «کار حسینی انجام دادن» سخت.
و چقدر «کار حسینی انجام دادن» شیک و باکلاسه و چقدر «حسینی زندگی کردن» پرچالش و شاید دور از دسترس.
 
اینکه ما به بخش حسینی زندگی کردن برسیم قطعاً دشواره. سخته.
زمان می‌بره.
هزینه‌های زیادی می‌طلبه که کمتر آدم عاقلی (عاقل به معنای عام) و کمتر آدم مؤمنی (مؤمن به معنای خاص) حاضر میشه این سرمایه‌گذاری رو انجام بده.
در سخت بودن و پرچالش بودن برای رسیدن به چنین جایگاهی هیچ بحثی نیست.
اما اینکه هیچ کس به خودش زحمت نمیده تا اپسیلونی و ذره‌ای به این جایگاه نزدیک بشه خیلی جای بحث داره.
اینکه همه راحت طلبن و ساده اندیش. اینکه عمیق‌نگری و ژرف‌اندیشی و دوراندیشی رخت بر ما بسته.

ما برای امام حسین هم کارهای ساده می‌تونیم انجام بدیم هم کارهای سخت.
اینکه برای مجلس امام حسین چای بریزیم سخته؟
اینکه سیاه بپوشیم سخته؟
اینکه پیادهروی برای امام حسین بریم سخته؟
اینکه نذری بدیم سخته؟

اینکه کارهای ساده انجام بدیم اصلاً‌ اشکالی نداره. بهتر از هیچ کاری نکردنه.
اما اینکه همه‌مون فقط کارهای ساده رو انتخاب می‌کنیم و هیچ کس حاضر به امتحان کارهای سخت نیست، واقعاً غم‌انگیزه.

ما تو همون نذری هم ساده‌ترین‌هاش رو انتخاب می‌کنیم.

فرض کن من افسردگی دارم.
خداییش اینکه من یه دیگه قیمه بار بذارم برای درمان افسردگیم راحت‌تره؟
یا اینکه بگم: خدایا من ۳ تا کتاب در مورد افسردگی می‌خونم. اول اینکه خودم از این افسردگی در بیام و بعد هم نذر می‌کنم که این ۳ تا کتاب رو خلاصه کنم و همراه با تجربه خودم برای بقیه منتشر کنم؟ من وسیله‌ای بشم برای روشنی‌بخشی و آگاهی‌بخشی صدها و هزاران نفر دیگه.
اولی شاید یه هفته هم من رو درگیر نکنه اما دومی شاید چند ماه وقت منو بگیره.
خب معلومه که من با قیمه ارتباط بیشتری برقرار می‌کنم. 1

من می‌دونم نتیجه نذر قیمه تا چند ساعت بعد از توزیع، سهم شکم‌ها و فاضلاب‌ها میشه.
و روشنی‌بخشی و آگاهی بخشیم اثرش تا هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌ها باقی می‌مونه.
اما بازم قیمه انتخاب اول منه. 1

چند نفر از اون‌‌هایی که می‌خوان نذری بدن، قبل از نذری دادن میرن بشینن در مورد حقیقت نذر مطلب بخونن؟
چند نفرشون یه کلاس کارگاهی ۴ ساعته (و نه بیشتر که قیدش رو بزن) در مورد نذری دادن می‌گذرونن؟
ماها سنتی عمل می‌کنیم. پدرمون نذری می‌داده ما هم میدیم. همسایه‌مون نذری میده ما هم میدیم. 

ما شاید به انسان‌های بزرگ علاقه‌مند باشیم. شاید براشون زانو هم بزنیم.
اما واقعاً ته قلب‌مون از عمیق بودن بدمون میاد. دوست داریم همش تو سطح باشیم. بزرگ اندیشی و بزرگ بودن رو دوست نداریم.

و جالب اینکه علاقه‌مندی‌مون به آدم‌های بزرگ هم یه علاقه‌ی کاملاً سطحیه.
کارهامون هیچ شباهتی به اون بزرگان نداره.

خیلی جای دور نرو.
سینه‌زنی بزرگان‌مون رو نگاه کن.
تو خیلی از سینه‌زنی‌ها حتی مچ دست‌شون از سینه جدا نمیشه و فقط انگشت‌هاشون باز و بسته میشه.
ما هم این جوری سینه می‌زنیم؟ یا اون مدلی که خودمون عشق‌مون می‌کشه؟

بعد این‌‌ها رو می‌بینیم شک نمی‌کنیم به سینه‌زنی‌هامون؟ زنجیرزدن‌هامون؟ برهنه شدن‌ها و جوگیرشدن‌هامون؟
شک نمی‌کنیم به اینکه شاید حقیقت عزاداری چیز دیگه‌ای باشه؟
شاید من برای عزاداری باید یه سری کارهای دیگه کنم. به واسطه‌ی عزاداری باید به یه سری چیزهای دیگه برسم.
شاید حقیقت عزاداری و روح عزاداری چیز دیگه‌ای باشه.

قرار بوده «شور» مقدمه‌ای باشه برای «شعور».
اما این قدر این بخش «شور» رو جدی می‌گیریم و با حرارت پیش می‌بریم که جایی برای «شعور» نمی‌مونه.  53258zu2qvp1d9v

این‌ها رو گفتم.
اما این رو هم بگم که نمی‌دونم تو این سطحی بودن ما چقدر مقصریم.
وقتی ما از اول عمر تا آخر عمر حتی یک بار (به تصادف یا به شانس یا بخت و اقبال) یه آدم عمیق تو زندگی‌مون ندیدیم، چطور میل و رغبت به عمیق بودن پیدا کنیم؟
یه بار من نباید یه آدمی دیده باشم که هرگز تو زندگیش دروغ نگفته و زندگی پربرکتش رو ببینم و ترغیب بشم به صداقت؟
همه از روزی حلال حرف می‌زنن. اما من نباید تو کل عمرم یه بار یکی رو از نزدیک دیده باشم که سراسر زندگیش از روزی حلال باشه؟ یکی که برکت رو تو زندگیش ببینم و این اتفاق، من رو حریص روزی حلال کنه؟
اینکه صرفاً تو کتاب‌ها خونده باشیم کافیه؟

به این فکر می‌کنم که حفظ دین تو این دوره زمونه چقدر مشکله.
گناهان کبیره برای مردم عادیه. گناه‌‌های بزرگ برای مردم شوخیه.
همه به راحتی میگن با دوست.دخترم رفتم بیرون. فلان کردم و فلان. اما کسی جرئت نداره هر جایی و به هر کسی بگه که من امروز رفتم خمس مالم رو دادم. چون بهش می‌خندن. چون مسخره‌اش می‌کنن. میگن عجب آدم احمقی. 1

واقعا الان این‌ جوریه، پس تو آخرالزمان چه شکلیه؟
قراره چی بشه؟

پ.ن:
عزیزانی هستن که همیشه از چنین پست‌هایی سوء استفاده می‌کنن و میگن به همین خاطر هست که ما دین رو قبول نداریم.
ما طرفدار «انسانیت» هستیم. ما انسانی زندگی کردن و انسانی رفتار کردن برامون اصل و اساسه.

یه جوری هم روی کلمه «انسانیت» تأکید دارن که انگار مسیر دین از «حیوانیت» عبور می‌کنه.  4chsmu1

اون عزیزان توجه ندارن که دین‌دارهای واقعی، الوهیت رو می‌بینن. انسانیت مقدمه‌ای است برای خیلی چیزهای دیگه.
اینکه تعداد دین‌نماها زیاد شده به این معنی نیست که دین هم بده.  53258zu2qvp1d9v
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

آرمین من میشناسمت و حرفت رو فهمیدم.
تو هم من رو میشناسی، حرفم رو هم می فهمی.

بی شک حرف حساب جواب نداره.

اما برای من عزاداری محرم، مراسم اعتکاف، شب های قدر، خرد کردن پیاز برای قیمه نذری و ...
یک کار خوب برای جمع کردن ثواب نبوده.
یک عمل امام حسینی و عبادی و ... هم نبوده.
یک کار ساده هم اصلا نبوده. مقدمه ی یه کار دیگه بوده، در مسیر رشد بوده، اما ساده نبوده.
شاید برای من خوندن و ترجمه و تلخیص کتاب بعضی مواقع ساده تر می بود.


برای من این ها یه جاهایی شکسته شدن غرور و تکبر بوده.
دانشجوی دکتری دانشگاه صنعتی شریففففففف در حال خرد کردن پیاز

یه جاهایی شارژ شدن و ریست فکتوری شدن من برای ادامه ی مسیر بوده
یادم نمی ره که همین شعبان در اوج ناامیدی بودم و می خواستم کلا ترک رو ول کنم اما مناجات شعبانیه و چند قطره اشک، تازه کرد من رو

یک جاهایی تجربه ی حس و لذت معنوی بوده




پیاده روی اربعین اما یه چیز متفاوت بودش.
نه ریست فکتوری بود، نه لذت داشت، نه شکسته شدن.
همه اش حرکت بود و حرکت.
برای من پیاده روی اربعین خط بطلانی بود بر تمام نمی توانم هام،
اربعین سفر سختیه، حاضری برای امامت انجامش بدی؟
نه پول برمیداری، نه بار سنگین، نه جایی رزور می کنی برای استراحت.
اما همه ی این ها خود به خود فراهم می شه.
پات تاول می زنه، عضلاتت می گیره، روزی ۱۰ ساعت پیاده روی می کنی. ممکنه مریضم بشی وسط راه.
اما تهش وقتی برگشتی ایران و خونه ات، تو دیگه اون آدم سابق نیستی.
باید خودت تجربه کنی، چطور می تونم توصیف کنم؟


بعضی وقتا خوندن و تفکر جای تجربه کردن یه سری چیز ها نمی تونه بگیره.

البته قبول دارم که ما خیلی ضعف ها داریم.
اما من مثل تو به مردم کشورم نگاه نمی کنم.
انسان و انسانیت رو باید در بزنگاه ها سنجید.
من توی بزنگاه ها چیزهایی دیده ام از این مردم که در دنیا نمونه نداره. قبول نکن، اما من دیده ام.

محمد تو امشب پنج گیگ اینترنت داری که تموم میشه تا فردا صبح،
دسترسی پنج ثانیه ای هم داری به فیلم های مستهجن، میل شدید هم داری به خ.ا.
خسته هم هستی از کار امروزت، اعتیاد هم اندکی داری. تنهای تنها هم هستی توی خونه.

حالا مردش هستی که بگذری از خ.ا؟

و گرنه وقتی شیش تا دوربین توی خونه کار گذاشته باشن و پنج تا برنامه ی جاسوسی کامپیوتری توی لبتابت باشه و دو نفر هم کنارت مراقب باشن، ۱۰۰ سال هم اینجوری باشه خ.ا نمی کنی.


آرمین یه بال داره، معرفت دینی عمیقی داره، امامش رو می شناسه، درس خونده، کتاب خونده، فکر کرده.

یه بال دیگه اما تجربه ی بعضی چیزهاست،‌ آرمین از نزدیک دیده اون کسی رو که یک سال کار می کنه تا ده روز برای زوار اربعین خرج کنه؟ باهاش صحبت کرده؟ هدفش رو پرسیده از نزدیک؟ عمیق بودن یا نبودنش رو دیده؟
آرمین آیا دیده که چطور یه ایرانی و افغانی توی پیاده روی اربعین کنار هم راه می رن، بدون این که حس بدی داشته باشن. (ایرانی و افغانی ای که تا دیروزش اصلا این طوری نبودن) باهاشون صحبت کرده؟‌ پرسیده که چی شد که این طور شد که نظرتون عوض شد؟ چی شد که وطن پرستی شدیدتون دود شد رفت هوا؟
آرمین با یه گناه کار حرفه ای دختر باز سیگاری، توی مسیر پیاده روی اربعین همسفر شده که ببینه که یه آدمی رو که هیچ کی امید تغییر براش نداره (حتی خودش)، چطور امام حسین عوضش می کنه؟ همسفر شده که ببینه چطور بعضی وقتا ممکنه خود نمازخون اهل قرآن اهل مراقبه ی نماز شب خون حرفه ای عمیق توی معارف دینش، یه جاهایی جلوی اون دخترباز حرفه ای کم بیاره و بهش بگه تو خیلی از من جلوتری.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

بیش‌ترین تعداد کاربرانی که به طور همزمان در انجمن حضور داشته‌اند: 115 کاربر در تاریخ 6-22-1398 و ساعت 05:30 ع بوده است.


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان