امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

سلام
انگار همین دیروز بود که اول تابستون بود و رفتم سرکار برقکاری تو ساختمون با فامیلمون دقیقا یادمه اولین روز رو که رفتیم و شروع به کار کردیم اولش هیچی بلد نبودم بیشتر نگاه می کردم و منتظر بودم که باید چیکار کنم، فامیلمون روزهای هفته رو چون شرکت میرفت ما فقط پنجشنبه جمعه ها بود که میرفتیم سرکار تو ساختمون کار می کردیم... البته همیشه هم پنجشنبه جمعه ها نبود هرچی تعطیلی هم این بین بود ما میرفتیم سرکار یا یه موقع ها چهارشنبش هم میرفتیم توی تابستون، من شغل دیگه ای هم دو جا رفتم که از شنبه تا چهارشنبه اونجا و آخر هفته هم دو روز برقکاری اما درس ها که شروع شد دیگه سرکار نرفتم فقط همین آخر هفته ها اون یکی شغل ها رو بیخیال شدم دیگه از اون گرمای تابستون کار کردن تو ساختمون که روزی چند لیتر آب می‌خوردیم با همه سختی هایی ک بود تا رسیدیم کار کردن توی سرمای زمستون کلی بالا پایین داشت سختی داشت تجربه کسب کردم دیگه آخراش خودمم راه افتاده بودم و خیلی سخت هم بود یه موقع ها دلم نمیخواست برم سختیم میومد مخصوصا این اخرا که خیلی هوا سرد بود یه ساختمون نو ساز کسی هم زندگی نمی کنه هنوز داخلش تو این هوا، از هوای بیرون داخلش سرد تر و وسایلی هم که دست میزدیم همه یخ اما هرچه بود تموم شد و به خاطرات پیوست دیروز آخرین روز سرکارم بود  128fs318181
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
(1400 دي 16، 2:11)می توانم نوشته است: سلام
مراقب خودتون باشین

2uge4p4

سلام
و
خدا نیز نگهبان شما باشه.


(1400 دي 18، 6:24)KingAmir نوشته است: سلام
انگار همین دیروز بود که اول تابستون بود و رفتم سرکار برقکاری تو ساختمون با فامیلمون دقیقا یادمه اولین روز رو که رفتیم و شروع به کار کردیم اولش هیچی بلد نبودم بیشتر نگاه می کردم و منتظر بودم که باید چیکار کنم، فامیلمون روزهای هفته رو چون شرکت میرفت ما فقط پنجشنبه جمعه ها بود که میرفتیم سرکار تو ساختمون کار می کردیم... البته همیشه هم پنجشنبه جمعه ها نبود هرچی تعطیلی هم این بین بود ما میرفتیم سرکار یا یه موقع ها چهارشنبش هم میرفتیم توی تابستون، من شغل دیگه ای هم دو جا رفتم که از شنبه تا چهارشنبه اونجا و آخر هفته هم دو روز برقکاری اما درس ها که شروع شد دیگه سرکار نرفتم فقط همین آخر هفته ها اون یکی شغل ها رو بیخیال شدم دیگه از اون گرمای تابستون کار کردن تو ساختمون که روزی چند لیتر آب می‌خوردیم با همه سختی هایی ک بود تا رسیدیم کار کردن توی سرمای زمستون کلی بالا پایین داشت سختی داشت تجربه کسب کردم دیگه آخراش خودمم راه افتاده بودم و خیلی سخت هم بود یه موقع ها دلم نمیخواست برم سختیم میومد مخصوصا این اخرا که خیلی هوا سرد بود یه ساختمون نو ساز کسی هم زندگی نمی کنه هنوز داخلش تو این هوا، از هوای بیرون داخلش سرد تر و وسایلی هم که دست میزدیم همه یخ اما هرچه بود تموم شد و به خاطرات پیوست دیروز آخرین روز سرکارم بود  128fs318181

امیر جان چقدر عالیه که تو این سن پیگیر کار بودی و سرکی این ور اون ور کشیدی تا تجربه کسب کنی.
آدم سر هر کاری تجربه‌ای به دست میاره که تو سالیان آتی واقعا کمک می‌کنه.
چقدر خوب میشد نوجوون‌ها و جوون‌ها برای امتحان و آزمایش هم که شده مدت‌های محدود یکی دو ماهه هم که شده جاهای مختلف می‌رفتن و کارهای مختلف رو از نزدیک می‌دیدن.
خیلی از مشکلات جوون‌های این دوره زمونه که میگن کار نیست، به این خاطر نیست که کار نیست. به این خاطره که نمی‌دونن چه کاری رو می‌تونن انجام بدن و نمیرن دنبالش و به جایی هم نمی‌رسن. وگرنه اون کاری که بهش علاقه داشته باشی و براش تلاش کنی، دیری نمی‌گذره که اوستایی میشی برای خودت و اشخاصی میان به دنبالت که تو رو به دست بیارن و از هنرت استفاده ببرن.

این‌ها به کنار، همین سر کار رفتن باعث میشه آدم خیلی تعاملات اجتماعی رو یاد بگیره.

سه سال پیش سازمان سنجش آزمون برگزار کرده بود و تعدادی هم برای اداره ما قبول شده بودن. معرفی‌شون کرده بود به اداره‌مون.
بخش منابع انسانی‌مون این افراد رو بررسی کرد و باهاشون مصاحبه کرد. هیچ‌کدوم هیچ‌ سابقه کاری نداشتن. حتی در این حد که دو روز تو یه سوپرمارکتی کار کرده باشن. فقط رفته بودن دانشگاه، نمره گرفته بودن، اومده بودن خونه.
و
فاجعه‌اش می‌دونی کجا بود؟ ساده‌ترین آداب اجتماعی رو بلد نبودن.
در این حد که برای وارد شدن به جایی باید در زد.
وقتی با بزرگ‌تری از یه در می‌خوای رد شی، یه کوچولو باید فاصله بگیری که اون اول وارد شه؛ نه سرت رو بندازی پایین جلوتر بری.
وقتی شخصی و بزرگ‌تری وارد میشه، باید از جا بلند شد. حالا تمام‌قد نه، در حد یه نیم‌خیز.
برای دست دادن،‌اول بزرگ‌تر دست دراز می‌کنه و بعد کوچک‌تر دستش رو جلو می‌بره.
وقتی جایی هستی که چند نفر بهت وقت دادن، اون‌جا جای تلفن حرف زدن و رسیدگی به کار شخصی نیست. موبایلت رو باید قطع کنی.
وقتی چیزی رو از کسی می‌خوای، خصوصا از کسی که تا به حال ندیدیش، از قضا تو اداره و کسی که جایگاه سازمانی داره، نباید بری بهش بگی «پاک‌کنت رو بهم بده». عبارت‌های مودبانه‌تری مثل «امکان داره پاک‌کن بهم بدید؟»، «ممکنه خواهش کنم پاک‌تون رو بهم بدید؟»، «اجازه دارم پاک‌تون رو بردارم؟» باید استفاده کنی.

حالا نه این‌که کسی همه اینا رو بلد باشه و انجام بده. خیلی بعیده کسی همه‌ی اینا رو بدونه و بتونه انجام بده. اما بالاخره باید یه دونه‌اش رو انجام بده دیگه. نه؟
ته دلت بگی یه ذره رفتار مودبانه رو بلده. حالا ان‌شاءالله در آینده بقیه‌اش رو هم یاد می‌گیره.

مدیر عامل‌مون حسابی شاکی شده بود.
در یه حرکت اساسی، گفت یه آزمون داخلی برگزار کنید و سخت هم برگزار کنید؛ جوری که هیچ‌کدوم قبول نشن.
آزمون برگزار شد. هیچ‌کدوم قبول نشدن. در نهایت هم نامه زدن به سازمان سنجش که هیچ‌کدوم صلاحیت‌های علمی لازم رو نداشتن و تمام. پذیرشی امسال نداریم.

فکر کن طرف فوق لیسانس داشت و جوری باهات صحبت می‌کرد انگار تنها فوق‌ لیسانس دار روی کره زمینه. بابا الان تو خیابون بگی مهندس، 4 تا گربه هم برمی‌گرده. دیگه اونا هم مدرک دارن. لیسانس و فوق لیسانس ریخته. معلومه که با این طرز بیان و طرز رفتار و نگاه بالا به پایینی که داری، هیچ کس حاضر نمیشه باهات کار کنه.

این جوون‌های نسل جدید واقعا نمی‌دونم چی میشن. با این آموزش‌های از راه دور و تو خونه نشستن تعاملات اجتماعی رو چطور می‌خوان یاد بگیرن؟ از تو اینستاگرام؟
حداقل قبلش یه امید بود که مثلا طرف میره دانشگاه و دو دفعه با مسئول آموزش و مدیر گروه‌شون ارتباط برقرار می‌کنه دو تا چیز یاد می‌گیره. دیگه همونم وجود نداره.

خیلی وقت‌ها این شخصیت و ادب ماست که ما رو جذاب می‌کنه. آدم‌ها رو به سمت‌مون می‌کشونه. جذاب بودن همیشه به داشتن دماغ و مو و گونه قشنگ نیست.
خیلی وقت‌ها قبل از اینکه کسی خدمتی رو از ما خریداری کنه، شخصیت ما رو خریداری می‌کنه.
و
چقدر آدم کاربلد و کاردرست و متخصص کمه. هر چی می‌گردی کمتر پیدا می‌کنی. کاش برای این کاربلدشدن و کاردرست‌شدن و متخصص شدن وقت بذاریم.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1400 دي 18، 23:35)آرمین نوشته است:
(1400 دي 18، 6:24)KingAmir نوشته است: سلام
انگار همین دیروز بود که اول تابستون بود و رفتم سرکار برقکاری تو ساختمون با فامیلمون دقیقا یادمه اولین روز رو که رفتیم و شروع به کار کردیم اولش هیچی بلد نبودم بیشتر نگاه می کردم و منتظر بودم که باید چیکار کنم، فامیلمون روزهای هفته رو چون شرکت میرفت ما فقط پنجشنبه جمعه ها بود که میرفتیم سرکار تو ساختمون کار می کردیم... البته همیشه هم پنجشنبه جمعه ها نبود هرچی تعطیلی هم این بین بود ما میرفتیم سرکار یا یه موقع ها چهارشنبش هم میرفتیم توی تابستون، من شغل دیگه ای هم دو جا رفتم که از شنبه تا چهارشنبه اونجا و آخر هفته هم دو روز برقکاری اما درس ها که شروع شد دیگه سرکار نرفتم فقط همین آخر هفته ها اون یکی شغل ها رو بیخیال شدم دیگه از اون گرمای تابستون کار کردن تو ساختمون که روزی چند لیتر آب می‌خوردیم با همه سختی هایی ک بود تا رسیدیم کار کردن توی سرمای زمستون کلی بالا پایین داشت سختی داشت تجربه کسب کردم دیگه آخراش خودمم راه افتاده بودم و خیلی سخت هم بود یه موقع ها دلم نمیخواست برم سختیم میومد مخصوصا این اخرا که خیلی هوا سرد بود یه ساختمون نو ساز کسی هم زندگی نمی کنه هنوز داخلش تو این هوا، از هوای بیرون داخلش سرد تر و وسایلی هم که دست میزدیم همه یخ اما هرچه بود تموم شد و به خاطرات پیوست دیروز آخرین روز سرکارم بود  128fs318181

امیر جان چقدر عالیه که تو این سن پیگیر کار بودی و سرکی این ور اون ور کشیدی تا تجربه کسب کنی.
آدم سر هر کاری تجربه‌ای به دست میاره که تو سالیان آتی واقعا کمک می‌کنه.
چقدر خوب میشد نوجوون‌ها و جوون‌ها برای امتحان و آزمایش هم که شده مدت‌های محدود یکی دو ماهه هم که شده جاهای مختلف می‌رفتن و کارهای مختلف رو از نزدیک می‌دیدن.
خیلی از مشکلات جوون‌های این دوره زمونه که میگن کار نیست، به این خاطر نیست که کار نیست. به این خاطره که نمی‌دونن چه کاری رو می‌تونن انجام بدن و نمیرن دنبالش و به جایی هم نمی‌رسن. وگرنه اون کاری که بهش علاقه داشته باشی و براش تلاش کنی، دیری نمی‌گذره که اوستایی میشی برای خودت و اشخاصی میان به دنبالت که تو رو به دست بیارن و از هنرت استفاده ببرن.

این‌ها به کنار، همین سر کار رفتن باعث میشه آدم خیلی تعاملات اجتماعی رو یاد بگیره.

سه سال پیش سازمان سنجش آزمون برگزار کرده بود و تعدادی هم برای اداره ما قبول شده بودن. معرفی‌شون کرده بود به اداره‌مون.
بخش منابع انسانی‌مون این افراد رو بررسی کرد و باهاشون مصاحبه کرد. هیچ‌کدوم هیچ‌ سابقه کاری نداشتن. حتی در این حد که دو روز تو یه سوپرمارکتی کار کرده باشن. فقط رفته بودن دانشگاه، نمره گرفته بودن، اومده بودن خونه.
و
فاجعه‌اش می‌دونی کجا بود؟ ساده‌ترین آداب اجتماعی رو بلد نبودن.
در این حد که برای وارد شدن به جایی باید در زد.
وقتی با بزرگ‌تری از یه در می‌خوای رد شی، یه کوچولو باید فاصله بگیری که اون اول وارد شه؛ نه سرت رو بندازی پایین جلوتر بری.
وقتی شخصی و بزرگ‌تری وارد میشه، باید از جا بلند شد. حالا تمام‌قد نه، در حد یه نیم‌خیز.
برای دست دادن،‌اول بزرگ‌تر دست دراز می‌کنه و بعد کوچک‌تر دستش رو جلو می‌بره.
وقتی جایی هستی که چند نفر بهت وقت دادن، اون‌جا جای تلفن حرف زدن و رسیدگی به کار شخصی نیست. موبایلت رو باید قطع کنی.
وقتی چیزی رو از کسی می‌خوای، خصوصا از کسی که تا به حال ندیدیش، از قضا تو اداره و کسی که جایگاه سازمانی داره، نباید بری بهش بگی «پاک‌کنت رو بهم بده». عبارت‌های مودبانه‌تری مثل «امکان داره پاک‌کن بهم بدید؟»، «ممکنه خواهش کنم پاک‌تون رو بهم بدید؟»، «اجازه دارم پاک‌تون رو بردارم؟» باید استفاده کنی.

حالا نه این‌که کسی همه اینا رو بلد باشه و انجام بده. خیلی بعیده کسی همه‌ی اینا رو بدونه و بتونه انجام بده. اما بالاخره باید یه دونه‌اش رو انجام بده دیگه. نه؟
ته دلت بگی یه ذره رفتار مودبانه رو بلده. حالا ان‌شاءالله در آینده بقیه‌اش رو هم یاد می‌گیره.

مدیر عامل‌مون حسابی شاکی شده بود.
در یه حرکت اساسی، گفت یه آزمون داخلی برگزار کنید و سخت هم برگزار کنید؛ جوری که هیچ‌کدوم قبول نشن.
آزمون برگزار شد. هیچ‌کدوم قبول نشدن. در نهایت هم نامه زدن به سازمان سنجش که هیچ‌کدوم صلاحیت‌های علمی لازم رو نداشتن و تمام. پذیرشی امسال نداریم.

فکر کن طرف فوق لیسانس داشت و جوری باهات صحبت می‌کرد انگار تنها فوق‌ لیسانس دار روی کره زمینه. بابا الان تو خیابون بگی مهندس، 4 تا گربه هم برمی‌گرده. دیگه اونا هم مدرک دارن. لیسانس و فوق لیسانس ریخته. معلومه که با این طرز بیان و طرز رفتار و نگاه بالا به پایینی که داری، هیچ کس حاضر نمیشه باهات کار کنه.

این جوون‌های نسل جدید واقعا نمی‌دونم چی میشن. با این آموزش‌های از راه دور و تو خونه نشستن تعاملات اجتماعی رو چطور می‌خوان یاد بگیرن؟ از تو اینستاگرام؟
حداقل قبلش یه امید بود که مثلا طرف میره دانشگاه و دو دفعه با مسئول آموزش و مدیر گروه‌شون ارتباط برقرار می‌کنه دو تا چیز یاد می‌گیره. دیگه همونم وجود نداره.

خیلی وقت‌ها این شخصیت و ادب ماست که ما رو جذاب می‌کنه. آدم‌ها رو به سمت‌مون می‌کشونه. جذاب بودن همیشه به داشتن دماغ و مو و گونه قشنگ نیست.
خیلی وقت‌ها قبل از اینکه کسی خدمتی رو از ما خریداری کنه، شخصیت ما رو خریداری می‌کنه.
و
چقدر آدم کاربلد و کاردرست و متخصص کمه. هر چی می‌گردی کمتر پیدا می‌کنی. کاش برای این کاربلدشدن و کاردرست‌شدن و متخصص شدن وقت بذاریم.

درسته آرمین جان من پارسال تابستون هم سه ماه یجا کار کردم اولین بار اونجا بود کفاشی کار کردم، بعد امسال این برقکاری که رفتیم ساختمون کلی چیزا دیدم و یاد گرفتم از تعاملات تا برخورد کردن با آدمای مختلف و حتی دفاع از حق خودت، جدا از خوده کار چیزی که ارزشش زیاده همینه، من یه دو سه هفته ای هم رفتم یه سوپرمارکتی کوچیک اونجا هم کار کردم خوب بود بلاخره آدمای مختلفی دیدم خودم فروشنده بودم... بعد از اون هم تو یه کارگاه کوچیک نزدیک دو ماه هم اونجا کار کردم حدودا بازم چند نفری دیدم برخورد داشتیم و با کار هم اشنا شدم چندتا دستگاه دیدم... همه اینا میشه یه تجربه اولا آدم از اون خام بودن در میاد دوما سر رشته ای کسب می کنم الان برقکاری یه لامپ خونه رو بلدم عوض کنم  4chsmu1 شوخی می کنم ولی در حد یه کلید پریز عوض کردن بلدم فاز و نول ارت اینا رو میدونم بلاخره یه چهار تا چیز آدم یادمیگیره که نه به عنوان حرفه بلکه پس فردا خونه ی خودت ساده ترین چیز ها رو خودت انجام میدی برا یه کاری زنگ نزنی این و اون بیان خودت درستش می کنی ، همین کارگاه که میگم میرفتیم یه دستگاه بود خراب شده بود برقش یکی از بچه ها گفت برقکاری رفتی بیا ببین بلدی وصل کنی رفتم دیدم آره می‌دونم چطوری این سیم رو وصل کنم بهش وصل کردم درست شد حالا چیزه کوچیکی هم بودا یه سیم ساده بود پیچ باز کردم سیم رو وصل کردم بهش و بعد بستم همین، ولی جدا از همه اینا کسی که حمایتم کرد پدرم بود کسی که گفت برو سرکار بابام بود که اجبار کرد بهم باید بری سرکار من خودم به شخصه بگم سختیم میومد اولاش دلم میخواس بمونم خونه اما بابام بود که منو فرستاد کار تا یه رشدی از این لحاظ حداقل تو زندگیم داشته باشم  49-2
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
یک‌ عمارت ۱۹ میلیون دلاری متعلق به یک سایت پ*رن توسط فردی مورد حمله و اتش قرار گرفت  16 Khansariha (69)  
[تصویر:  img_20220109_082959_770_odqx.jpg]

(کاره بچه های کانونه)  4chsmu1 49-2
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
نقل قول: مدیر عامل‌مون حسابی شاکی شده بود.
در یه حرکت اساسی، گفت یه آزمون داخلی برگزار کنید و سخت هم برگزار کنید؛ جوری که هیچ‌کدوم قبول نشن.
آزمون برگزار شد. هیچ‌کدوم قبول نشدن. در نهایت هم نامه زدن به سازمان سنجش که هیچ‌کدوم صلاحیت‌های علمی لازم رو نداشتن و تمام. پذیرشی امسال نداریم.

و بدین سبب هیچکدوم ازون افراد متوجه نشدن که ایراد کارشون کجاست و احساس کردن تو این مملکت دارن تلف میشن 4chsmu1

حداقل یه اشاره ایی میکرد به سازمان سنجش که اینا اداب معاشرت بلد نیستن تاااااااا حالا در اینده به احتمال 2 درصد چنین برنامه ی اموزشی براشون 

در نظر بگیرن...

جسارت نباشه ارمین جان 53  صحبتت رو خیلی قبول دارم....شایدم مدیرعامل اینکارو کرده باشه...چون نکته ی مهمی بود نوشتمش...

چند سال پیش چون ارتباط نزدیکی با سوپروایزر و مترون و این بالادستیا داشتم کاملا متوجه میشدم که بیان کردن عیب و ایرادات (به صورت مودبانه) چقدر 

توی عملکرد یه بخش میتونه موثر باشه...



در مورد صحبتت اره خیلی مهمه و برای خیلیا هم ممکنه این مسائل سخت تر از درس های دانشگاه باشه! برای من که بود...

همین مواردی که نوشتی کلی مهم بود... 53
نقل قول: ولی جدا از همه اینا کسی که حمایتم کرد پدرم بود کسی که گفت برو سرکار بابام بود که اجبار کرد بهم باید بری سرکار من خودم به شخصه بگم سختیم میومد اولاش دلم میخواس بمونم خونه اما بابام بود که منو فرستاد کار تا یه رشدی از این لحاظ حداقل تو زندگیم داشته باشم  [تصویر:  49-2.gif]

من باز تا دو سال پیش و حتی الان خیلی دوست داشتم میرفتم یه جا کار میکردم
حتی بنایی یا کلا کارای ساختمانی
ولی خب همیشه یا میگفتن بشین درست رو بخون
یا میگفتن تو دست و پا چلفتی هستی میری یه بلایی سر خودت میاری
ولی دایی هام وقتی آخر هفته ها میرفتن مزرعه یا بنایی رو میدیدم که خسته میشن در حدی که نای راه رفتن ندارن خیلی خوشم میومد
کلا از خستگی ناشی از کار زیاد خیلی خوشم میاد
ولی خب
سعادت کار کردن نداشتم Hanghead
حـــدود 100 تا رخ دارم
ولی نمی دونم کدومِـــشَم!

من  قبل کنکور  زمستونا که درس داشتم ولی تابستونارو میرفتم  کارگاه  خیاطی  مامانم  ،  مامانم خشش  نمیومد بیرون کار کنم  میگقت سنت کمه   خب برا دختر سن پایینم  شغل  انچنانی نیست  یا میتونی بری  تو یه بوتیکی  چیزی وایستی   و اونم اوضاشو خودتون بهتر میدونید چه شکلیه  و مناسب دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله  نیست
ولی تو همون کارگاه  ادمای مختلفیو میدیدم   و میدیدم دخترهایی  رو که  با چه ذوقو  شوقی  میان  یا بعضیاشونم از خونه  در میرفتن  به بهونه کار جاهای  دیگ  میرفتن  ولی واقعا از خیاطی  خشم  نمیومد  خیلی فشار روم بود وسطکار بودم  وسطکار اونهمه چرخکار  و  خب   هر جور حرفی  میشد  و محیط زنونه  بود  و گاها تحت  تاثیر کارای  بعضیا  قرار میگرفتم  ولی اشتباهم  اینجا بود هر چی پول   دراوردم دادم  به چیزای  بدرد نخور  نمیدونم  مانتو  و  شلوار و ......  الان میگم ای کاش اون پولار  نگه  میداشتم  منکه  میخواستم کنکور بدم زودتر شروع میکردم مثلا  از دهم  و رو کنکورم  سرمایه گذاری  میکردم  ولی خب نشد  و شرایط  نذاشت   به هرحال   اقا ارمین ایچیزایی  که شما گفتید مثلا  اول بزرگتر وارد  شه  اینا ساده ترین   اداب معاشرته که  تو دوران راهنمایی  حتی سن کمتر  و خانواده ادم  به ادم یاد میدن  یا اول خانوما  وارد شن  و ربطی  به لیسانس  و فوق لیسانسو اینا نداره    نظر شما خیلی  برا من محترمه  ولی  این اداب معاشرت  نیاز نداره حتما  با بیرون معاشرت انچنانی  داشته باشید یا سرکار برید  به هر حال تو رفت امد های  خانوادگیم یاد میگیرید
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
(1400 دي 19، 7:51)KingAmir نوشته است: درسته آرمین جان من پارسال تابستون هم سه ماه یجا کار کردم اولین بار اونجا بود کفاشی کار کردم، بعد امسال این برقکاری که رفتیم ساختمون کلی چیزا دیدم و یاد گرفتم از تعاملات تا برخورد کردن با آدمای مختلف و حتی دفاع از حق خودت، جدا از خوده کار چیزی که ارزشش زیاده همینه، من یه دو سه هفته ای هم رفتم یه سوپرمارکتی کوچیک اونجا هم کار کردم خوب بود بلاخره آدمای مختلفی دیدم خودم فروشنده بودم... بعد از اون هم تو یه کارگاه کوچیک نزدیک دو ماه هم اونجا کار کردم حدودا بازم چند نفری دیدم برخورد داشتیم و با کار هم اشنا شدم چندتا دستگاه دیدم... همه اینا میشه یه تجربه اولا آدم از اون خام بودن در میاد دوما سر رشته ای کسب می کنم

امیر جان ماشاءالله خوب فعالی. کفاشی و برق‌کاری و سوپری و کارگاه. کلاغ‌ها خبر رسوندن که تدریس زبان هم در دست اقدام بوده و حرکت‌هایی زدی.  4chsmu1
امیدوارم که مدام چیزهای خوب یاد بگیری و در آینده به‌صورت تخصصی وارد هر شغلی که شدی به درجات بالایی برسی.
خدا پدر بزرگوارت رو حفظ کنه که هوات رو داشته.


(1400 دي 19، 10:03)افرا نوشته است: و بدین سبب هیچکدوم ازون افراد متوجه نشدن که ایراد کارشون کجاست و احساس کردن تو این مملکت دارن تلف میشن 4chsmu1

حداقل یه اشاره ایی میکرد به سازمان سنجش که اینا اداب معاشرت بلد نیستن تاااااااا حالا در اینده به احتمال 2 درصد چنین برنامه ی اموزشی براشون 

در نظر بگیرن...

خب این احساس تلف شدن جزء لاینفک جوون‌های این مرز و بومه. اینجا فقط یکم برای این بنده خداها تشدید شد.  4chsmu1

اما جدی جدای از اون آداب، هیچ کدوم هیچ تجربه‌ی عملی نداشتن. اداره تو اون برهه نیاز به چند تا آدم متخصص داشت که کار رو پیش ببرن. اون‌ها تو بهترین حالت اگه درس‌هاشون رو خوب خونده باشن، یه سری تئوری بلد بودن (همون هم در پاره‌ای از ابهام بود). این شد که رئیس و رؤسا به این نتیجه رسیدن آوردن اشخاصی که نه چیزی بلدن نه از نظر شخصیتی مورد تاییدن، به چه درد می‌خوره؟

کاری که کردن این بود. از شرکت‌های خصوصی نیروی متخصص گرفتن و در قالب قرارداد مشاوره، ازشون استفاده کردن. این مشاورین الان چند ساله که به صورت دائم حضور دارن. ظاهرا مشاورن اما رسماً آچار و پیچ‌گوشتی دست‌شونه و کار به دست اون‌ها پیش میره.  128fs318181

نقل قول: چند سال پیش چون ارتباط نزدیکی با سوپروایزر و مترون و این بالادستیا داشتم کاملا متوجه میشدم که بیان کردن عیب و ایرادات (به صورت مودبانه) چقدر توی عملکرد یه بخش میتونه موثر باشه...

بله درسته. همه جا به شکل درستش میشه وارد موضوع شد و مؤثر بود و وضعیت موجود رو ارتقاء داد.  49-2


(1400 دي 19، 14:11)ArA نوشته است: من باز تا دو سال پیش و حتی الان خیلی دوست داشتم میرفتم یه جا کار میکردم
حتی بنایی یا کلا کارای ساختمانی
ولی خب همیشه یا میگفتن بشین درست رو بخون
یا میگفتن تو دست و پا چلفتی هستی میری یه بلایی سر خودت میاری
ولی دایی هام وقتی آخر هفته ها میرفتن مزرعه یا بنایی رو میدیدم که خسته میشن در حدی که نای راه رفتن ندارن خیلی خوشم میومد
کلا از خستگی ناشی از کار زیاد خیلی خوشم میاد
ولی خب
سعادت کار کردن نداشتم Hanghead

آرا جان من هم خانواده‌ام شبیه به خودت بودن.
ان‌شاءالله امسال کنکورت رو که بدی، می‌تونی مشغول بشی و یه کار کوچیک رو هم کنار درست پیش ببری.

(1400 دي 19، 15:17)بنت الهدا نوشته است: من  قبل کنکور  زمستونا که درس داشتم ولی تابستونارو میرفتم  کارگاه  خیاطی  مامانم  ،  مامانم خشش  نمیومد بیرون کار کنم  میگقت سنت کمه   خب برا دختر سن پایینم  شغل  انچنانی نیست  یا میتونی بری  تو یه بوتیکی  چیزی وایستی   و اونم اوضاشو خودتون بهتر میدونید چه شکلیه  و مناسب دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله  نیست

بله برای دختر خانم‌ها یکم وضعیت فرق داره و باید بیشتر مراقب بود. تو هر محیطی نباید قرار گرفت.
صحبتی که داشتم برای آقاپسرها بیشتر مناسبه. پس‌فردا قراره مرد خونه بشن و نون‌آور خانواده.

ماشاءالله به شما که فعال بودید و فعالیت‌های متفرقه جدای از درس داشتید. 

نقل قول: به هرحال   اقا ارمین ایچیزایی  که شما گفتید مثلا  اول بزرگتر وارد  شه  اینا ساده ترین   اداب معاشرته که  تو دوران راهنمایی  حتی سن کمتر  و خانواده ادم  به ادم یاد میدن  یا اول خانوما  وارد شن  و ربطی  به لیسانس  و فوق لیسانسو اینا نداره    نظر شما خیلی  برا من محترمه  ولی  این اداب معاشرت  نیاز نداره حتما  با بیرون معاشرت انچنانی  داشته باشید یا سرکار برید  به هر حال تو رفت امد های  خانوادگیم یاد میگیرید

درسته. حتی تو رفت‌وآمدهای فامیلی میشه چیزهای زیادی یاد گرفت. چه بسا شخص تو خانواده خودش هم خیلی چیزا یاد بگیره. مثلا خانواده‌ای که برای حریم همدیگه ارزش قائلن. اگه دری بسته هست، اول در می‌زنن و بعد در رو باز می‌کنن. اون بچه هم یاد می‌گیره و تو محیط‌های دیگه هم اجراش می‌کنه.
چقدر من تو خانواده‌های مختلف، خلافش رو زیاد دیدم. همین‌جوری یهو در رو باز می‌کنن وارد میشن. قشنگ زهره ترک می‌کنن. خب آقا جان یه اهمی اوهومی بعد وارد شو. دزد که نمی‌خوای بگیری. 4chsmu1

در عین حال، تو ارتباطات خانوادگی به خاطر صمیمیت‌هایی که هست و خودمونی بودن خیلی چیزها هم ممکنه نادیده گرفته بشه. در صورتی که همون‌ها تو محیط کار خیلی به چشم میاد.
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1400 دي 19، 19:35)آرمین نوشته است:
(1400 دي 19، 7:51)KingAmir نوشته است: درسته آرمین جان من پارسال تابستون هم سه ماه یجا کار کردم اولین بار اونجا بود کفاشی کار کردم، بعد امسال این برقکاری که رفتیم ساختمون کلی چیزا دیدم و یاد گرفتم از تعاملات تا برخورد کردن با آدمای مختلف و حتی دفاع از حق خودت، جدا از خوده کار چیزی که ارزشش زیاده همینه، من یه دو سه هفته ای هم رفتم یه سوپرمارکتی کوچیک اونجا هم کار کردم خوب بود بلاخره آدمای مختلفی دیدم خودم فروشنده بودم... بعد از اون هم تو یه کارگاه کوچیک نزدیک دو ماه هم اونجا کار کردم حدودا بازم چند نفری دیدم برخورد داشتیم و با کار هم اشنا شدم چندتا دستگاه دیدم... همه اینا میشه یه تجربه اولا آدم از اون خام بودن در میاد دوما سر رشته ای کسب می کنم

امیر جان ماشاءالله خوب فعالی. کفاشی و برق‌کاری و سوپری و کارگاه. کلاغ‌ها خبر رسوندن که تدریس زبان هم در دست اقدام بوده و حرکت‌هایی زدی.  4chsmu1
امیدوارم که مدام چیزهای خوب یاد بگیری و در آینده به‌صورت تخصصی وارد هر شغلی که شدی به درجات بالایی برسی.
خدا پدر بزرگوارت رو حفظ کنه که هوات رو داشته.
هعی آرمین جان من زبان هم فعلا بخاطر همین اعتیاد نمیرم چون خ ا حالمو بد می کنه وگرنه تدریس رو دوس دارم و واقعا زیباست و لذت داره... 
و اما اینا همش ظاهر... بدبختی یعنی این که فک کنن خیلی خوشبختی و آدمه قوی هستی ولی در واقع اینطور نباشی...کاش یکم از درون رشد کنم بزرگ بشم... شرمندم الانم متاسفانه مریض شدم حال مساعدی ندارم  Vamonde
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
بچه ها من فعالیتم کم شده تو تاپیک ها ورزش و... مریض شدم حالم اصن اوکی نیس دیروزم بدجور خراب کردم امروزم اینطوری مریض شدم، علائمه خاصی ندارم گلو درد و... ولی بی‌حال شدید خانواده مریض شده بودن منم با این وضع سیستم دفاعی بدن حدودی ضعیف دیگه اینطور شد فعلا تو چرتم انرژی آنچنانی ندارم   vayy
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
(1400 دي 19، 20:24)KingAmir نوشته است: هعی آرمین جان من زبان هم فعلا بخاطر همین اعتیاد نمیرم چون خ ا حالمو بد می کنه وگرنه تدریس رو دوس دارم و واقعا زیباست و لذت داره... 
و اما اینا همش ظاهر... بدبختی یعنی این که فک کنن خیلی خوشبختی و آدمه قوی هستی ولی در واقع اینطور نباشی...کاش یکم از درون رشد کنم بزرگ بشم... شرمندم الانم متاسفانه مریض شدم حال مساعدی ندارم  Vamonde

داداش عزیز حتما قوی هستی. این عادت رو ترک می‌کنی. اون‌چه که باید پرورش بدی رو هم به فضل خدا پرورش خواهی داد.

خدا بهت سلامتی و عافیت عنایت کنه.  Khansariha (18)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1400 دي 19، 19:35)آرمین نوشته است:
(1400 دي 19، 7:51)KingAmir نوشته است: درسته آرمین جان من پارسال تابستون هم سه ماه یجا کار کردم اولین بار اونجا بود کفاشی کار کردم، بعد امسال این برقکاری که رفتیم ساختمون کلی چیزا دیدم و یاد گرفتم از تعاملات تا برخورد کردن با آدمای مختلف و حتی دفاع از حق خودت، جدا از خوده کار چیزی که ارزشش زیاده همینه، من یه دو سه هفته ای هم رفتم یه سوپرمارکتی کوچیک اونجا هم کار کردم خوب بود بلاخره آدمای مختلفی دیدم خودم فروشنده بودم... بعد از اون هم تو یه کارگاه کوچیک نزدیک دو ماه هم اونجا کار کردم حدودا بازم چند نفری دیدم برخورد داشتیم و با کار هم اشنا شدم چندتا دستگاه دیدم... همه اینا میشه یه تجربه اولا آدم از اون خام بودن در میاد دوما سر رشته ای کسب می کنم

امیر جان ماشاءالله خوب فعالی. کفاشی و برق‌کاری و سوپری و کارگاه. کلاغ‌ها خبر رسوندن که تدریس زبان هم در دست اقدام بوده و حرکت‌هایی زدی.  4chsmu1
امیدوارم که مدام چیزهای خوب یاد بگیری و در آینده به‌صورت تخصصی وارد هر شغلی که شدی به درجات بالایی برسی.
خدا پدر بزرگوارت رو حفظ کنه که هوات رو داشته.


(1400 دي 19، 10:03)افرا نوشته است: و بدین سبب هیچکدوم ازون افراد متوجه نشدن که ایراد کارشون کجاست و احساس کردن تو این مملکت دارن تلف میشن 4chsmu1

حداقل یه اشاره ایی میکرد به سازمان سنجش که اینا اداب معاشرت بلد نیستن تاااااااا حالا در اینده به احتمال 2 درصد چنین برنامه ی اموزشی براشون 

در نظر بگیرن...

خب این احساس تلف شدن جزء لاینفک جوون‌های این مرز و بومه. اینجا فقط یکم برای این بنده خداها تشدید شد.  4chsmu1

اما جدی جدای از اون آداب، هیچ کدوم هیچ تجربه‌ی عملی نداشتن. اداره تو اون برهه نیاز به چند تا آدم متخصص داشت که کار رو پیش ببرن. اون‌ها تو بهترین حالت اگه درس‌هاشون رو خوب خونده باشن، یه سری تئوری بلد بودن (همون هم در پاره‌ای از ابهام بود). این شد که رئیس و رؤسا به این نتیجه رسیدن آوردن اشخاصی که نه چیزی بلدن نه از نظر شخصیتی مورد تاییدن، به چه درد می‌خوره؟

کاری که کردن این بود. از شرکت‌های خصوصی نیروی متخصص گرفتن و در قالب قرارداد مشاوره، ازشون استفاده کردن. این مشاورین الان چند ساله که به صورت دائم حضور دارن. ظاهرا مشاورن اما رسماً آچار و پیچ‌گوشتی دست‌شونه و کار به دست اون‌ها پیش میره.  128fs318181

نقل قول: چند سال پیش چون ارتباط نزدیکی با سوپروایزر و مترون و این بالادستیا داشتم کاملا متوجه میشدم که بیان کردن عیب و ایرادات (به صورت مودبانه) چقدر توی عملکرد یه بخش میتونه موثر باشه...

بله درسته. همه جا به شکل درستش میشه وارد موضوع شد و مؤثر بود و وضعیت موجود رو ارتقاء داد.  49-2


(1400 دي 19، 14:11)ArA نوشته است: من باز تا دو سال پیش و حتی الان خیلی دوست داشتم میرفتم یه جا کار میکردم
حتی بنایی یا کلا کارای ساختمانی
ولی خب همیشه یا میگفتن بشین درست رو بخون
یا میگفتن تو دست و پا چلفتی هستی میری یه بلایی سر خودت میاری
ولی دایی هام وقتی آخر هفته ها میرفتن مزرعه یا بنایی رو میدیدم که خسته میشن در حدی که نای راه رفتن ندارن خیلی خوشم میومد
کلا از خستگی ناشی از کار زیاد خیلی خوشم میاد
ولی خب
سعادت کار کردن نداشتم Hanghead

آرا جان من هم خانواده‌ام شبیه به خودت بودن.
ان‌شاءالله امسال کنکورت رو که بدی، می‌تونی مشغول بشی و یه کار کوچیک رو هم کنار درست پیش ببری.

(1400 دي 19، 15:17)بنت الهدا نوشته است: من  قبل کنکور  زمستونا که درس داشتم ولی تابستونارو میرفتم  کارگاه  خیاطی  مامانم  ،  مامانم خشش  نمیومد بیرون کار کنم  میگقت سنت کمه   خب برا دختر سن پایینم  شغل  انچنانی نیست  یا میتونی بری  تو یه بوتیکی  چیزی وایستی   و اونم اوضاشو خودتون بهتر میدونید چه شکلیه  و مناسب دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله  نیست

بله برای دختر خانم‌ها یکم وضعیت فرق داره و باید بیشتر مراقب بود. تو هر محیطی نباید قرار گرفت.
صحبتی که داشتم برای آقاپسرها بیشتر مناسبه. پس‌فردا قراره مرد خونه بشن و نون‌آور خانواده.

ماشاءالله به شما که فعال بودید و فعالیت‌های متفرقه جدای از درس داشتید. 

نقل قول: به هرحال   اقا ارمین ایچیزایی  که شما گفتید مثلا  اول بزرگتر وارد  شه  اینا ساده ترین   اداب معاشرته که  تو دوران راهنمایی  حتی سن کمتر  و خانواده ادم  به ادم یاد میدن  یا اول خانوما  وارد شن  و ربطی  به لیسانس  و فوق لیسانسو اینا نداره    نظر شما خیلی  برا من محترمه  ولی  این اداب معاشرت  نیاز نداره حتما  با بیرون معاشرت انچنانی  داشته باشید یا سرکار برید  به هر حال تو رفت امد های  خانوادگیم یاد میگیرید

درسته. حتی تو رفت‌وآمدهای فامیلی میشه چیزهای زیادی یاد گرفت. چه بسا شخص تو خانواده خودش هم خیلی چیزا یاد بگیره. مثلا خانواده‌ای که برای حریم همدیگه ارزش قائلن. اگه دری بسته هست، اول در می‌زنن و بعد در رو باز می‌کنن. اون بچه هم یاد می‌گیره و تو محیط‌های دیگه هم اجراش می‌کنه.
چقدر من تو خانواده‌های مختلف، خلافش رو زیاد دیدم. همین‌جوری یهو در رو باز می‌کنن وارد میشن. قشنگ زهره ترک می‌کنن. خب آقا جان یه اهمی اوهومی بعد وارد شو. دزد که نمی‌خوای بگیری. 4chsmu1

در عین حال، تو ارتباطات خانوادگی به خاطر صمیمیت‌هایی که هست و خودمونی بودن خیلی چیزها هم ممکنه نادیده گرفته بشه. در صورتی که همون‌ها تو محیط کار خیلی به چشم میاد.

اونکه  پدر و یا مادر  و یا برادر بزرگتر یا خواهر بزرگتر  یهو بی مقدمه وارد اتاق  میشن بعد  الکی  بهونه  میارن نمیدونم  گوشیمو  ندیدی  جورابمو ندیدی  یه راه نامحسوس  برا  فهمیدن اینه  که دارید چیکار میکنید 4chsmu1   اوج نگرانیشونه  Gigglesmile
سروی شدم به دولت ازادگی که سر/ با کس  فرو نیاورد این طبع سرکشم 
(1400 دي 19، 20:31)آرمین نوشته است:
(1400 دي 19، 20:24)KingAmir نوشته است: هعی آرمین جان من زبان هم فعلا بخاطر همین اعتیاد نمیرم چون خ ا حالمو بد می کنه وگرنه تدریس رو دوس دارم و واقعا زیباست و لذت داره... 
و اما اینا همش ظاهر... بدبختی یعنی این که فک کنن خیلی خوشبختی و آدمه قوی هستی ولی در واقع اینطور نباشی...کاش یکم از درون رشد کنم بزرگ بشم... شرمندم الانم متاسفانه مریض شدم حال مساعدی ندارم  Vamonde

داداش عزیز حتما قوی هستی. این عادت رو ترک می‌کنی. اون‌چه که باید پرورش بدی رو هم به فضل خدا پرورش خواهی داد.

خدا بهت سلامتی و عافیت عنایت کنه.  Khansariha (18)

قربونت سلامت باشی  Thankyou
اللهم عجل لولیک الفرج  302

بر آن عهد که بستم هستم 27 /04 / 1401
عید غدیر خم ‌18 /12 /1443
علما و فضلا و استادان برجسته کانون 
توجه فرمایید!
درپی کمبود کار و عدم  اشتیاق قبله عالم New fighter
به افزایش ظرفیت ارتش و محدود بودن آن در دستان آقای ن.ف
مرا بران داشت که طرحی نو دراندازم 
ملت شجاع و هوشمند کانون به پا خیزید 
شما را به مراسم شعار نویسی در پروفایل آقای  New fighter
فرا می خوانم از هم اکنون تا پیروزی در افزایش ظرفیت لشکر
توپ تانک فشفشه بلا باید دور بشه
فقط تا یادم نرفته بهره بردن از ادوات جنگی اهم از توپ تانک فشفشه موشک و تیر و تفنگ و پرتاپ گوجه Smiley-talk038 و ماست تکنفره  مجاز است فقط به زبان آوردن الفاظ رکیک مانند ..... و ...... و ....... Esteghfar   مجاز نبوده و پی گرد قانونی دارد گفتم بدون سانسور بگم تا براتون بهتر جا بیوفته اما دیدم نمیشه زشته Khansariha (13)


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 14 مهمان