1393 خرداد 4، 21:11
ویرایش شده
دو س شب پیش خونه خواهرم بودم.. گفت چته؟ گفتم هیچی.. گفت ابروهات گره داره.. چته؟
گفتم هیچی باور کن.. گفت میگم چیه؟!؟
منم یهو زدم زیر گریه.. گفتم من کانونو میخوام..ب هیچی نمیرسم. و دلم تنگ شده و گریه!
خواهرم ::ep:
واقعا دلم تنگ شده برای کانون.. برای همه مسائلش..
اما خب ی کم وقتم کم شده..
ک درست میشه ان شاء الله..
تو بهتر شدی؟
یاعلی.