امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1393 اسفند 10، 22:10)ata نوشته است: سلام

پیام پروفایل من درسته، فقط نمیتونم شکلک بذارم

اگه میخواین من تبلیغ می کنم، فقط شما پیامو هر طور که دوس دارین باشه اینجا بذارین، من توی پروفایلا میذارمش
آقا عطا اگر این لطف رو درحق بنده حقیر بکنید که واقعأ ممنون و مدیونتون میشم153

زحمت ارسالش با شماست و شرمندگیش واسه من1276746pa51mbeg8j
نقل قول: شکسپیر میگه:
 صبر عبارت است از حفظ آرامش برای رسیدن به نتیجه.

اصلأ من خودمم میگم با صبر خیلی کارا پیش میره..(واقعأ چه جمله پرمغزی گفتم4chsmu1)

شما چه جمله ای درمورد صبر میگید؟
تو تاپیک زیباترین جمله منتظر جمله های زیباتون هستیم128fs318181
آدرس لینک رو هم دوباره اینجا میذارم واستون1

http://www.ktark.com/Thread-زيباترين-جمل...#pid348777

بازم یک دنیا ممنونم ازتون153
پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير

پروردگارا، هيچ بار گرانى بر دوش‏ ما مگذار؛ همچنان كه بر دوش‏ كسانى كه پيش از ما بودند نهادى

پروردگارا، و آنچه را که توان و طاقت آن را نداريم بر ما تحميل مكن‏؛ و از ما درگذر

و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى‏؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن‏.


ترجمه آیه 286 سوره بقره

[تصویر:  profile800_lgvv.jpg]
چقدر وحشتناكه اين سرگذشت

13


[تصویر:  nasimhayat.png]
اقا این پ.پ ها خرابه تورو خدا رسیدگی کنین نمیتونم بفرستم چیزی
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
سلام
آقای همساده پیام پروفایلتون بسته اس..

میگم خوبه ک میخواین سرگذشت بذارین..اما میشه خواهش کنم خیلی هم باز نباشه حرفا؟!؟
درست نیست..
بچه های الانِ کانون غالبا زیر بیست هستن..42

همین ک مفهوم برسه ب نظرم کفایت میکنه..1

ممنونم..

در پناه خدا..
یاعلی.53
[تصویر:  07c49977111e42a28fd6.jpg]

سلام من تازه به وارد این کانون شدم کسی هست کمکم کنه
(1393 اسفند 11، 22:58)melika16 نوشته است: سلام من تازه به وارد این کانون شدم کسی هست کمکم کنه
سلام خیلی خوش اومدین
چرا کسی نیست؟
اینجا کلی برادر و خواهر هم درد دارین؟
فقط کافیه اشاره کنی که چه کمکی میخواین
مسابق داریم گروه ترک داریم انجمن داریم هر چیزی که فکرشو کنین داریم303
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
چه جوری تو مسابقه ها شرکت کنم ویا عضوترک این انجمن بشم
[تصویر:  nasimhayat.png]
(1393 اسفند 11، 22:50)سـُـها ^‿^ نوشته است: سلام
آقای همساده پیام پروفایلتون بسته اس..

میگم خوبه ک میخواین سرگذشت بذارین..اما میشه خواهش کنم خیلی هم باز نباشه حرفا؟!؟
درست نیست..
بچه های الانِ کانون غالبا زیر بیست هستن..42

همین ک مفهوم برسه ب نظرم کفایت میکنه..1

ممنونم..

در پناه خدا..
یاعلی.53
ا
سلام...این سرگذشت تقریبا به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شده،مربوط به فردی هستش که بنیانگذار بزرگترین انجمن جهانی راجع به ترک مسائل جنسی هستش.میلیونها نسخه از این سرگذشت تو تمام دنیا چاپ شده، روی تعداد زیادی وب سایت در دنیا وجود داره.مهمترین کتاب راجع به پاکی با همین سرگذشت شروع میشه.فقط خواستم اینو بگم که این سازمان عریض و طویل و آدمهایی که به اندازه سن ماها پاکی دارن مطمئنا این دغدغه شما رو در نظر گرفتن.
با این همه حساسیت نویسندگان این سرگذشت خود منم خیلی خیلی مقید هستم. در قسمت اول این سرگذشت کلمه مایو رو ... گذاشتم.(البته با نیم ساعت کلنجار رفتن به اینکه کارم درسته یا نه که کلمه رو حذف کنم!!)
ولی خب بازم شما بزرگتر ما هستین امر، امر شماست.
برنامه ریزی کرده بودم که در عرض یه هفته جمعش کنم این مطلب رو ولی به دلیل اینکه نمیتونم به اصل متن دست اندازی کنم و میترسم اگه ویرایشش کنم خراب بشه و نتونه مطلب رو برسونه و باز هم به این دلیل که مطمئنم عقلم به اندازه این بزرگواران نمیرسه حتما واسه جمله به جمله هدف داشتن سه قسمت قبلی رو حذف میکنم و دیگه ادامه نمیدم فقط با اجازه چون قرار بود قسمت مثبت و موقع نجاتشم بگم اون قسمت آخر رو مینویسم.
در پایان از همه دوستانی که خوندن این سرگذشت اعصابشون رو خرد کرد(از جمله میتوانم خانم) عذر میخوام. ولی خب قصه و متل و داستان هزار و یک شب نبود.سرگذشت یه هم درد بود.به من خیلی کمک کرد گفتم شاید به شما هم کمک کنه و گرنه خودم تقریبا حفظمش.
خدایا تمام رنجش هایم را به تو میسپارم
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
(1393 اسفند 11، 23:01)همساده خیلی ممنون از کمکتون  نوشته است:
(1393 اسفند 11، 22:58)melika16 نوشته است: سلام من تازه به وارد این کانون شدم کسی هست کمکم کنه
سلام خیلی خوش اومدین
چرا کسی نیست؟
اینجا کلی برادر و خواهر هم درد دارین؟
فقط کافیه اشاره کنی که چه کمکی میخواین
مسابق داریم گروه ترک داریم انجمن داریم هر چیزی که فکرشو کنین داریم303
آقای همساده من داشتم سرگذشت رو می خوندم ، خیلی برام مفید بود. نکن این کار رو برادر. 
فقط می خواستم انتقاد کنم که چرا دیر به دیر می ذارید ، آدم تو خماریش می مونه. این جوری دیگه کلا آدم می ره تو خماری که asabani

Vamonde
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

اقا من بیچاره منظورم این نبود که سرگذشت اعصابمو خورد کرده که
فقط احساسمو گفتم
چون وقتی میخوندم خودمو جال طرف میذاشتم
دقیقا سیاهیش رو حس میکردم

بازم میگم منظورم این نبود

[تصویر:  nasimhayat.png]
با عذرخواهی از نویسنده این متن که تقریبا 6 صفحه از متنشو جا انداختم.
از خدا میخوام که نورانیت جملاتشو از بین نبرده باشم.آمین


یک داستان شخصی-قسمت آخر


طلوع آزادی
معالجه هایی مانند"بیرون کشیدن ارواح خبیثه" که توسط افراد مختلف برای من تجویز میشد،کاملا بی نتیجه بود. داروهای روانکاوی و روان پزشکی،این بیماری را درمان نمیکرد.
من درست مثل یک دائم الخمر که ناامیدانه در محله ها و خرابه های پست شهر زندگی میکند، ناامید شده بودم.
کاملا اتفاقی به یک جلسه ترک الکل رفتم. و حقیقتی را که مدتها پیش باید میفهمیدم فهمیدم، یعنی بی قدرتی در برابر شهوت را اقرار کردم؛درست همانطور که الکلی ها در مقابل الکل عاجز بودند.این تناقض که برای پیروز بودن باید به شکست اقرار کرد و تسلیم شد، اثری عمیق بر روی من گذاشت.
من شهوت را همانطور که الکل و هرویین را کنار میگذارند، کنار گذاشتم.یعنی دیگر از طریق چشم و تخیل شهوت را تغذیه نمیکردم.دیگر مثل گذشته نمیترسیدم که پرهیز جنسی مرا بکشد. میدانستم که به هر قیمتی شده باید رفتارهای جنسی ام را متوقف کنم.اتفاق عجیبی که رخ داد این بود که من نمردم! چرا تا این لحظه کسی به من نگفته بود که روابط جنسی اختیاری است؟
برای آزادی کامل نباید در ذهنم به روابط جنسی با دیگران پناه ببرم ومدتها زمان لازم بود تا به این حد از آزادی برسم. به مرور به این نتیجه رسیدم که برای شفا یافتن از این بیماری باید الگوهای عادت ذهنی ام را تغییر بدهم.بدون شفا یافتن بهبودی واقعی نخواهد بود.
بدون پناه بردن به داروها برای دور شدن از واقعیت ها، شروع به دیدن و درک احساساتم کردم.حالات عصبی،رنجش،منفی گرایی،اضطراب و ترس نمایان شدند. اما از همه اینها گذشته، ترسم از این بود که قیافه حقیقی درونی ام را ببینم.میدانستم که چهره باطنی زیبایی ندارم.من باید از نوع شروع میکردم بنابراین درد شروع شد.و این جایی بود که به وجود تضاد دیگری پی بردم.اینکه باید درد بکشیم تا خوب شویم.
وقتی توانستم از گذشته ام رها باشم، آزادی واقعی را احساس کردم.من تبدیل به یک کودک آموزش پذیر شدم. روش فکر کردن و رفتار کردنم را تغییر دادم و زندگی ام را بر مبنای تسلیم شدن در برابر خواست خدا ساختم.سپس شروع به کار کردن بر روی نواقصم کردم؛ و البته این روند همچنان ادامه دارد.همچنین شروع به برطرف کردن خطاها و اشتباهات گذشته ام کردم و سعی کردم آنها را جبران کنم. باور کنید هیچکدام از این کارها به آسانی صورت نگرفت. من فقط میدانستم برای زنده بودن باید این کارها را انجام دهم.باید در خودم میمردم تا به حیات واقعی برسم و این یک تناقض دیگر بود.
امروز من کارهایی را که برای خودم انجام میدهم، دوست دارم.دیگر مثل یک تبعیدی جزامی یا مثل یک زندانی رویای فرار کردن را ندارم.
اشتغال و اجبار جنسی از بین رفته است و من آزاد شده ام.اما هنوز شفا پیدا نکرده ام عادت من هنوز هم من را وادار میکند که سرم را بچرخانم و به چیزهایی که جالب به نظر میرسد نگاه شهوت آمیز بکنم و آنها را مصرف کنم.بخشی از وجود من هنوز به من میگوید که اگر این کار را انجام ندهم خواهم مرد.
اما فقط برای یک روز،فقط برای یک برخورد، فقط برای یک نگاه و فقط برای یک تفکر و یک خاطره مجبور نیستم که این هوس ها را عملی کنم و مجبور نیستم که با ولع و شهوت به آنها نگاه کنم و دوباره آن جرعه شهوت را بنوشم.
ادامه آزادی من بستگی به دیدگاه و نگرشم دارد.اگر قلبم را به روی "فیض و رحمت الهی"و "دیگران" نگشایم دچار دردسر بزرگی میشوم.من در هر زمانی که بخواهم میتوانم در کمتر از یک چشم بر هم زدن در ذهنم اولین جرعه شهوت را بنوشم. به همین دلیل ادامه پاکی من بستگی به حفظ و نگهداری حالت روحانی ام؛ یعنی حفظ دیدگاه درست، درباره خودم و دیگران دارد.
اگر چه زندگی، همیشه توام با آسایش و راحتی کامل نیست، اما من چیزی بسیار بهتر از شهوت پیدا کرده ام و آن واقعیت است.
خودم هم باورم نمیشد کسی که امروز دارم در موردش مینویسم، همان کسی باشد که اعمال و افکارش در گذشته آن گونه بود که برایتان توصیف کردم.درحقیقت آن شخص برده ای بود در دنیای توهمات و خیالات،فقط برای خودش زندگی میکرد و همیشه تنها بود.آن شخص هرگز از لحاظ عاطفی به بلوغ نرسیده بود و از نظر روحانی مرده ای بیش  نبود.او نه میتوانست با احساسات خودش کنار بیاید و نه با مردم و جامعه،او پیوسته در حال فرار بود. فرار برای ارضاء خواسته های شهوانی که هرگز ارضاء نمیشد.فرار از خود واقعی،فرار از دیگران،از زندگی و سرانجام فرار از خدا که منبع و مبدا هستی و زندگی اش بود.
امروز دیگر گریز و فرار به پایان رسیده و من به  آنچه واقعا در جست و جویش بودم رسیده ام.
پایان
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
با سلام  303

جواب پیام پروفایل سها خانم 
نقل قول: سلام
خواهش می کنم, باعث خوشحالیمونه اگه بتونیم کاری انجام بدیم,

طبق این پست آقای مجتبی پایلوت این گوشی رو دارند و می تونین اطلاعات بیش تری از ایشون بگیرین.

ولی اگه خودم بودم بالای 90% سامسونگ رو انتخاب می کردم, چون به نظرم قابل اعتماد تره و امکان مشکل داشتنش پایین تره هر چند منتفی نیست.
همچنین جنس قطعاتش هم احتمالا بهتر باشه.
با توجه به این که ویژگی هاشون هم فرق خاصی نداره. (کیفیت صفحه نمایششون تفاوت قابل ملاحظه ای داره)

در پناه حق 53

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
فیلم سنجاقک...هر وقت اسمش رو می شنوم یاد کلی خاطره می افتم..
هرچند هنوز حتی یک دقیقه از فیلمم ندیدم!!!
قضیه مال 9-10 سال پیشه...
یادمه خیلی دیر وقت این و برای اولین بار تی وی داد...عمه ام...دیده بود و اومد برای من تعریف کرد..
عمه ی نازنینم...چقدر دلم براش تنگ شده..
همه چیز سر جاشه جز اون...
زودتر از اون جیزی که فکر میکنیم ممکنه دیگه نباشیم...Hanghead
خوشا باران و وصف بی مثالش
خدا بیامرزه عمه خانوتون رو


53



شیرینی موبایلم فراموش نشه سها خانوم


317

[تصویر:  nasimhayat.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 15 مهمان