1393 اسفند 14، 21:04
ویرایش شده
منم یادم می آد مدرسه می رفتم ، اون وقت تو کلاس بچه ها چه کارا که نمی کردن. حالا بماند.
ولی خب من رو تو کلاس می شناختن. (اون موقع هنوز درگیر این مرض نبودم) خلاصه این که یه بنده خدایی یه بار یه شوخی بدی با من کرد.
آقا ما هم مثل باقی دوستان که تعریف کردن ، گرفتیم این بنده خدا رو تا می خورد زدیم. یادم می آد افتاده بود ، زمین منم با پام محکم می کوبیدم تو پهلو و شکمش. خوب که زدمش فرار کردم. (هیچکی هم ما رو ندید) خدا من رو ببخشه. الان که فکر می کنم این قدرم خشونت هم لازم نبود. البته بماند بعدا با طرف دوست صمیمی شدم. (معمولا واسه پسرا کتک کاری جواب می ده)
رامین جان پ پ برای من خراب شده.
پ پ ندارم مجبورم این جا جوابتو بدم.
تجمع اعتراضی علیه خراب شدن پ پ ، فردا ساعت 4 صبح ، پشت در دفتر مدیر کل سایت
آقا همش همینه اول می گن خراب شده ، وقتی عادت کردیم ، کلا حذفش می کنن
بعد از من تکرار کنید: مدیر کل کانون ، پ پ ما رو برگردون