امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

نه بابا زیاد حرف نمی زنی
شما تازه کم حرفم هستی
اونا بی حرفن


ژیگول میگول نکن واسه من یه ذفعه دیدی قاطی کردما
cheshmak


آقا جون هوا الان نمیدونید چیه! جلو در بالکن نشستم همین جور نسیم میاد گاهی وقتا
حالی میده که نگو


شماها الان جز چندید؟
من تازه صفحه دو ام!


عمرا برسم امسال ختم کنم!
باید برم ختم دسته جمعی کانون بلکم با شماها یه ختم رو تموم کنم ثواب بیاد واسم
چقدرم که من مومن و ثواب کار

[تصویر:  nasimhayat.png]
اقای عاشق خبرا پیش شماست
کنکور منکور جدی شد؟میخواید بخونید؟
ماه رمضون واسه درس خوندن وبه
اونای که شب خوندن رو بهش عادت دارن البته
نه اونا که فقط روز بلدن درس بخونن


آقا مهدی یعنی الان منتظر 5 روزی که بری دنبال ... ؟
ولی تا آخر ماه رمضون صبر کن
شاید این حرمت نگه داشتنه کمکت کرد واسه ترک

[تصویر:  nasimhayat.png]
(1394 تير 1، 23:03)می توانم نوشته است: اقای عاشق خبرا پیش شماست
کنکور منکور جدی شد؟میخواید بخونید؟
ماه رمضون واسه درس خوندن وبه
اونای که شب خوندن رو بهش عادت دارن البته
نه اونا که فقط روز بلدن درس بخونن

آره ان شاء الله ارشد هستم خدمت دوستان دانشگاه ، نمی دونم تو فکرم کلا ،
 
ببینم اپلای کنم برم بشم فرار مغزا ، یا نه دکترا رو هم همین جا بمونم ، 
در هر صورت باید رو زبانم کار کنم. می گم ، کلا تو فکرم که چه کنم.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

من که هدف اینکه تا آخر چله سها خانوم برم
الان مشکلم بی انگیزگی هست
حالا بعضی وقتا میگم میخوام برم سمت کار خاک برسری شوخی میکنم
البته شوخیش هم اصلا درست نیست
فعلا تو این 15 روز که گذشت خیلی آرامش دارم
خیلی کارها کردم
وقتم رو پر میکنم و بیشتر تلاش میکنم که خودمو نگهدارم
قید خیلی چیزها رو زدم
و چیزهای خوب جایگیزینشون کردم
کلی خرج رو دست خودم گذاشتم رفتم قفس کبوتر و کبوتر خریدم
بعضی وقتا باهاشون سر میکنم
نماز خوندن مخصوصا جماعت خیلی بهم آرامش میده
جوش رو دوست دارم
البته به خاطره آخوندش هم هست
از اون آخوندهای هست که به دل میشه و بی شیله پیله هست
بعد اون شکست عشقی واقعا بهم ریختم
زندگیم رو هواست
هیچ انگیزه ای ندارم
این ترم رو گند زدم
دوتا امتحان دیگه دارم اگه گند بزنم مشروط میشم
به آینده هیچ امیدی ندارم
در اصل هدف ندارم
تنها دل خوشیم شما بچه های مجازی و کانون هستید
نمیخوام با سستی اراده ناامیدتون کنم
اوووووووووووووووووووه اینقدر من حرف میزنم Smiley-happy114
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
کیا اینجا بودن که دوست داشتن نویسنده بشن؟
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

من عاشق نویسندگی بودم و هستم
البته اینجا چیزی نگفتم
ی داستان کوتاه نوشتم اما تایپش نکردم
دو سه تا موضوع جالب در مورد داستان کوتاه دارم
که فعلا تمرکز ندارم بنویسم
جملات قصار و شعر هم بعضی وقتا میسرایم
به هر حال موضوع بده برات مینویسم
نویسندگی تو خون منه
فقط زیاد بهش توجه نمیکنم یا الان شکوفا شده بود
در حد تیم والیبال آنم در مقابل آمریکا 41
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
میگم عاشق خان فرار مغزها بشید میرید کجا؟

شما انگار درس خونی ها


4chsmu1

[تصویر:  nasimhayat.png]
نقل قول: من عاشق نویسندگی بودم و هستم
آره منم خیلی چیز میز نوشتم ، یه مدتی هم می خواستم نویسنده بشم ، اما منصرف شدم. همش یه حسی بهم می گفت که جور گیر شدم و تمام انسان ها تو یه دوره ای می خوان نویسنده بشن و خیلی هاشون نمی شن و تو هم نمی شی. ولی خب این حس غلطیه ، چون اگه همه این جوری فکر کنن کلا هیچکی نباید نویسنده بشه.  Gigglesmile

حالا که فارغ التحصیل شدم باز ، افکار به سرم هجوم آورده ، می خوام اینبار تصمیم خودم رو قطعی بگیرم که آخر چی کاره ام ؟ می خوام اپلای کنم برم؟ می خوام بمونم تو کشور خودم خدمت کنم؟می خوام نویسنده بشم ؟ نونوا بشم؟ فروشنده بشم؟ فیزیکدان بشم؟ ریاضیدان بشم ؟ فیزیک نظری کار کنم؟ تو چه شاخه ای از فیزیک کار کنم؟ کیهان شناسی یا ذرات بنیادی یا  ابررسانایی و ...؟

داداش در مورد نویسندگی این لینک رو نگاه کن ، همین الان پیداش کردم. با اجازه مدیر های گرامی  42
دوازده نشونه که تو نویسنده هستی و سه نشونه که نویسنده نیستی.
لینک

(1394 تير 1، 23:48)می توانم نوشته است: میگم عاشق خان فرار مغزها بشید میرید کجا؟

شما انگار درس خونی ها


4chsmu1
اِی مثلا آمریکایی ، کانادایی ، سویسی.  vayy 
شما اگر جای من بودید و شرایط واستون فراهم بود که اپلای کنید بهترین دانشگاه ها چی کار می کردید؟

تو دانشگاه ما که صبح تا شب ، هر جا که می ری بحث اپلای کردن وسطه و ملت همه ی کار هاشون در راستای اپلای کردن تنظیم می کنن. نمره می گیرن واسه اپلای ، با فلان استاد صحبت می کنن واسه اپلای ، مقاله می دن واسه اپلای ، زبان می خونن واسه اپلای ، آب می خورن واسه اپلای ، آب نمی خورن واسه اپلای. 

من خودم حالم بهم می خوره این جور افراد رو می بینم. به خاطر همین از اولش هدفم اپلای کردن نبود ، اگر این طور رفتار نمی کردم ، شاید الان به جای این که با شما صحبت کنم سوار هواپیما بودم و داشتم می رفتم آمریکا. می شدم فرار مغز ها. شل گرفتم ، درس خوندم و لذت بردم به جای این که به اپلای فکر کنم. به خاطر نمره هم درس نخوندم کلا. این شد که ارشد رو موندگار شدم ، اما باید تصمیم خودم رو بگیرم ، می خوام دکترا هم اینجا بمونم یا نه. خیلی ها رفتن ، خیلی ها لیسانسشون رو 5 ساله کردن که برن و می رن یه جای خوب. 

می دونم آدم تا دو دقیقه بعدش رو هم خبر نداره ، همه چی دست خداست ، شاید تصادف کردم مردم اصلا. ولی خب چه ضرری داره که یه خرده فکر کنم ، تصمیم بگیرم و باقی اش رو بسپارم به خدا؟

نمی دونم چرا اینا رو اینجا می گم.

می دونین از چی حرصم می گیره؟ این که تا ملت می فهمن یکی مدرکش رو آمریکا گرفته دیگه فکر می کنن طرف کیه. بعد اونی که رفته آمریکا ، اون جا هر غلطی خواسته کرده ، لذتش رو برده ، درس هم نخونده ، بعد بزور مدرک می گیره برمی گرده ، همه حلوا حلواش می کنن. بعد اونی که این جا مونده مدرک گرفته ، به کشورش خدمت کرده ، دکترا می گیره ، هیچی به هیچی.
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

اتفاقا امام علی هم یه همچین حرفی دارن به نظرم

که یه جور به حساب کتابت برس انگار دو دقیقه بیشتر نیستی
اما یه جورم زندگی کن انگار صد سال قراره زندگی کنی

گیر ندینا به مفهومش فک کنین


شما مگه کجایی؟
اره خب بعضیا حالیشون نیست
البته یه دانشگاهایی هم هست که همین که بدونی طرف یه ترم اونجا بوده میدونی یه اثراتی گرفته یه تغییراتی کرده


اقا یه سوال منظور از خدمت تو کشور خودمون چیه؟
من نوعی که ارشد و دکترامو اینجا میگیرم درحین تحصیل یا حتی بعدش مگه چه خدمتی به مملکتم میکنم؟ البته شاید رشته شما یا استعداد های شما یه چیزای دیگه باشه ولی من که در خودم چیزی برای خدمت نمی بینم

[تصویر:  nasimhayat.png]
آقای عاشق سلام
خب چرا اینجوری فکر میکنید که فرار مغزها بشید؟
اگر فکر می کنید اونجا بهتر و بیشتر به علاقه هاتون می رسید حتما تجربه اش کنید
برید تحصیل کنید و بعد بیاید تجاربتون رو در اختیار مردمتون قرار بدین

مخصوصا تو رشته ما تفاوت خیلی زیادی از نظر اهمیت دادن و ارزش قائل شدن بین اینجا و خارج وجود داره
اتفاقا استاد ما عید امسال رفته بود یک همایشی تو سوییس ،اینقدر از دانشکده فیزیک اونجا تعریف کرد و اینکه چقدر همه چیز خوب و در دسترس بود که ما همه به وجد اومدیم
به نظر من تحقیقتون رو بکنید
و تصمیمتون رو بگیرید و بعد بسپارید به خدا یا درست میشه یا نمیشه
موفق باشین
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
امان از این بی خوابی شبانه
به نظر من
مدرک مثل گواهینامه میبینه
من دو سال فوق دیپلم حسابداری رو خوندم رهاش کردم
چسبیدم به کار
الان ی زمین خریدم که نزدیک 80 میلیون تومان البته تو شهرستان ما و صد البته تو این کسادی بازار ارزش داره
حالا اگه من حسابداری رو خونده بودم
الان ی مدرک لیسانس داشتم بدون هیچ پشتوانه ای

نهایت خرشانسیم این بود که میشدم کارمند و نهایت ماهی یک میلیون حقوقم بود
البته با کلی اگه اما و شاید
آنوقت به نظرتون چقدر طول میکشید من ی زمین مثل زمین الانم بخرم
فعلا که ترم 4 رشته روانشناسی هستم
فقط هم دارم برا مدرک درس میخونم
و میخوام به صورت حرفه ای فکرمو متمرکز کنم رو کار آزاد و شغلم
باطری سازی خودرو سواری
البته پیشرفته اش نه قدیمیش
فکر کنم استفاده و نتیجه اش بهتر از درس خوندن باشه
همیشه آغاز راه دشوار است

عقاب در آغاز پرواز، پَر می ریزد

اما در اوج

حتی از بال زدن هم بی نیاز است
(1394 تير 2، 0:36)می توانم نوشته است: اقا یه سوال منظور از خدمت تو کشور خودمون چیه؟
من نوعی که ارشد و دکترامو اینجا میگیرم درحین تحصیل یا حتی بعدش مگه چه خدمتی به مملکتم میکنم؟ البته شاید رشته شما یا استعداد های شما یه چیزای دیگه باشه ولی من که در خودم چیزی برای خدمت نمی بینم

من قبل ورود به دانشگاه مثل شما فکر نمی کردم. فکر می کردم تو دانشگاه ملت دارن به کشور خدمت می کنن و منم می رم یه گوشه کار رو بلند می کنم. استعداد خاص نمی خواد. الان فهمیدم ملت می رن دانشگاه تا یه مردک بگیرن تا زندگی بهتری داشته باشن. خیلی سخت بود واسم تا این رو هضم کنم. و دوباره من نوعی برای پولی که دانشگاه تو این مدت واسم خرج کرده باید یا کار کنم یا مدرکم رو ده ملیون بخرم. الان کامل هضمش کردم. اگر اون حالت اول بود عمرا اپلای نمی کردم ولی الان به نظر اپلای بهترین راهه
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

مهدی جان کار درست رو شما کردی . ما این همه درس می خونیم اخرش اگر کار واسمون باشه. در حالت عدی که کاری نیست. دکترا ریخته تو این مملکت . مهندس هم همین طور.

...............................................

باد صبا خانم متاسفانه یک چیزی تو این کشور جا نیافتاده و اون هم ذهن خلاقه. تو ایران دانشجو یعنی سربار . در صورتی که تحول رو همین دانشجو انجام می ده . و گرنه اون کسی که زن و دوتا بچه داشته باشه دیگه فکر نمی کنه. مغز های ما تو اوج خلاقیت می رن اون ور اون وریا از اینا بهترین استفاده رو می کنن. در صورتی که...

بی خیال اصلا این حرفا چه ربطی داره به خ ا
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

نمی دونم کی بود ؟ یه مسولی بود. می گفت چه اشکال داره جوونای ما برن اون ور تحصیل کنن برگردن. اگر اون طرف رو ببین، یکی می خوابونم زیر گوشش که اصلا تو نمی دونی چی به چیه ، بعد اون وقت واسه ما تصمیم هم می گیری. آخه نفهم اون کسی که می ره اون جا درس می خونه و بهش خود دانشگاه سالی سی هزار دلار می ده و هفته ای هفتاد ساعت کار می کنه ، بر گرده به درد تو می خوره. شیره ی طرف رو اونجا کشیدن. ذهنش رو خالی کردن رفت. اون فردی که می بینی بر گشته داره کار می کنه ، اگر درست ازش استفاده می شد می تونست کشور رو متحول کنه. شما موتورت رو دادی خارجی ها ازش کار کشیدن ، زنگ زده ، داغون شده برگشته ، بله راه می ره سریع هم می ره . اما این چی بوده و چی شده؟ نمی دونم شایدم اشتباه کنم. اینا عقاید من بود قبل ورود یه دانشگاه که الان عوض شدن . الان این جوری فکر نمی کنم. سر به راه شدم و می خوام عین یه بچه خوب ، اپلای کنم برم و بعدشم همه برام دست بزنن ، حالا برگردم یا بر نگردم هم به خودم مربوطه. گور بابای کشور استعمار زده ی بدبخت ما ، بذار تا n سال دیگه هم همین جوری بمونه و تو بدبختی دست پا بزنه و منتظر دو قرون دهشاهی باشه که اونوریا می ذارن تو دستش یانه.

شرمنده دیگه. ذهن پرم رو اینجا خالی کردم. نمی دونم اگر خلافه قانون اینجا بوده پاک کنین یا منتقل کنین. هر جور صلاح می دونین
یا علی
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

سلام

1. منظم فکر کنم و ذهنم رو از احساسات محرک خالی کنم برای تصمیم گیری.

2. سوالات رو اولویت بندی کنم در ذهنم؛ مهمترین سوالم چیه؟ بعدش چی؟ بعدش؟
مثلا،
الف)رسالت من چیه؟ آیا میخواهم خود شکوفایی کنم یا انسانی وظیفه محور هستم؟ اصولا بر اساس علاقه تصمیم میگیرم یا استعداد یا وظیفه؟ آیا این ها با هم تناقض دارن یا قابل جمعن؟
ب) اگه خدمت به کشور رو انتخاب کردم؛ گره ی کار کجاهاست و من کدوم مساله رو میتونم حل کنم؟
ج) بعد از تعریف رسالتم، برای رسیدن به اون رسالت و اهداف میانی چه ابزارهایی میخوام؟

ممکنه در جواب سوال ج، یکی از ابزارهایی که لازم دارم، اپلای کردن باشه؛
بنابراین اصولا "اپلای کردن" شایسته است که از جنس جواب دیده بشه، نه سوال!
در حالیکه از همون ترمهای اول یکی از پر رنگ ترین سوالها در ذهن دانشجوهای دانشگاههای نامی، اینه که اپلای بکنم یا نه؟
در واقع دانشجو جوابی که "ممکنه" به سوال مرتبه چندمش (مثلا سومش) بده رو اشتباها خودش یا جو دانشگاهش به عنوان سوال اول براش بولد میکنن،
و او هم (در بهترین حالت) تلاش فکری و تقلا میکنه ... و ذهنش به یه سمتی متمایل میشه (اپلای کردن یا اپلای نکردن) و حالا بر این اساس میاد سوالای دیگه اش رو هم جواب میده.

اگر ما بدونیم چه کار میخوایم بکنیم و برای اون کار چی میخوایم، و چارچوب ها و خط قرمزهامون هم مشخص باشه،
تکلیف اپلای هم ان شاء الله معلوم میشه.

نقل قول: اقا یه سوال منظور از خدمت تو کشور خودمون چیه؟
این سوال مبنایی تریه به نظر من؛ البته بعد از پاسخ به این سوال که اصلا آیا میخواهم خدمت کنم یا رسالت من فردیه؟ (اصالت با فرده یا جامعه؟)

مثال:
اینکه بگیم طرف رفته خارج و شیره اش رو کشیدن و اینا؛
اولا لزوما این طور نیست؛
طرف ممکنه 4 سال بره دکترا بگیره برگرده؛ اونم نه 70 ساعت کار؛ 45 ساعت کار در هفته (مثلا سوییس، epfl) ؛
پس شیره اش کشیده نمیشه؛
اتفاقا به طور حرفه ای با اصول پژوهش مدرن هم آشنا میشه؛ اصولی که در سیستم آموزشی اونجا داره جواب میده.
حالا با کوله باری از امید و وظیفه محوری بر میگرده که خدمت کنه؛
مثلا در یه رشته ی مهندسی ... 
میاد اینجا
استاد میشه
دانشجو میگیره ... مساله تعریف میکنه برا دانشجوش
اما سوال کلیدی اینجاس
در ذهن این استاد پروفشنال با سواد چه مساله هایی هست؟
همون مسایلی که اونجا روش کار کرده یا در امتداد اونها ... تازه خوشحاله که مسایل روز "دنیا" رو سوغات اورده.
و اون مسایل چرا اونجا داغ بوده؟ چون درد صنعت اونجا بوده
پس چرا وقتی برمیگرده، مردم دوست دارن اینجا هم رو همون مساله کار کنن؟
چون مردم اینجا به فکر سایتیشن و کانتریبیوشنن؛
پس استاد وظیفه محور ما، میخواسته خدمت کنه، اما وظیفه "شناس" نبوده و وظیفه اش رو درست نشناخته.
نتیجه این میشه که با همون اصول پروفشنال تحقیق، دانشجوهاش بی جیره و مواجب و با سختی به مراتب بیشتر، روی همون مساله ها کار میکنن و چرخ صنعت جای دیگه رو میچرخونن.

در واقع ماشین، موتورش خوب کار میکنه و با سرعت حرکت میکنه،
اما در مسیر اشتباه!
و هر چی بیشتر گاز بده، از مقصد درست دورتر میشه.

نتیجه:
اول باید رسالت مشخص بشه
و اگر بحث خدمت به میان آمد،
منظور از خدمت مشخص بشه و وظیفه شناسایی بشه
و بعد دیده بشه که من چه ابزاری میخوام ... بعد این سوال تکلیف اپلای مشخص میشه


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان