انجمن شبانه روزی

[منشور]

حضرت آدم و حوا که انسانهای اولیه نبودن. اونا حتی کشاورزی میکردن. 

[K_1]

سلام
پاسخ علمی نمیدم،
صرفا انگاره های خودم رو میگم.

اولا، حضرت آدم ابو البشر که انسان اولیه نبودن!
معمولا منظور از انسانهای اولیه، موجوداتی مثل نئوناندرتال ها و اینا رو میگن فکر کنم که قبل از نسل بنی آدم بودن روی زمین فکر کنم. (طبق تاریخهایی که باستان شناسا میگن و حدودی که تو ذهنمه)

ثانیا، در سوره ی الرحمن میفرماید:
الرحمن. علّم القرآن. خلق الانسان. علّمه البیان
به نظر میرسه این قدرت بیان، چیزی نباشه که صرفا حاصل انباشتگی تجربیات نسلها باشه و یه موهبت الهی باشه. (البته باید تفسیرش رو دید.)

ثالثا، یه جور دیگه هم میشه نگاه کرد.
شاید این زبان ما رو محدود کرده!
شاید نسلهای نخستین ما، انقدر روحشون زلال بوده که نیاز نبوده منظورشون رو و مفاهیم رو در قالب کلمات محصور کنن.
واقعا آیا محدوده ی ادراکات ما محدود به ساخاتار زبانی میشه؟ و همه ی برداشتهایی که یه انسان میتونه از جهان خلقت بکنه در قالب واژگان گنجونده میشه؟
شاید با نگاه به چشم و چهره ی هم متوجه میشدن منظور هم رو.
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

[همساده]

یادش بخیر به زمانی چقدر سوالای خاصی به ذهنم میرسید. و چقدر تحقیق میکردم برای به دست آوردن جواب.
مخصوصا درباره حضرت آدم و داستان هابیل و قابیل کشتی حضرت نوح (این کشتی حضرت نوح واقعا از اون مسائل چالشی بوده برام همیشه )
اگه بخوام سوالایه از این دست رو بنویسم شاید یه طومار بشه
دوستان و خانوادم تشویقم میکردن میگفتن چه ذهن پرسشگری داری
خودمم اعتماد به نفس میگرفتم حس میکردم به نوعی ذهنم واگراست. 

اولین کسی که تشویقم نکرد و واسش جالب نبود این حس پرسشگری مهمترین فرد زندگیمه.

گفت رها کن.

[طاهر]

هیچ وقت امیدتونو از دست ندید

و

 این خلاصه رو هم از دست ندین

اینجا

[Alireza 68]

سلام

ولادت حضرت معصومه رو به همه و روز دختر رو به تمامی بانوان کانون تبریک میگم 

[Alireza 68]

سلام
من یه سوالی خیلی ذهنم رو درگیر کرده
مگه نمیگن انسانهای اولیه نمیتونستن حرف بزن و خیلی کارهای دیگه رو انجام بدن
پس حضرت آدم و حوا
هابیل و قابیل چطوری باهم صحبت میکردن؟

سلام

ترنم خانوم انسان های اولیه یک فرضیه اس که نمیشه با قاطعیت گفت وجود خارجی داشتن

درسته فسیل هایی کشف شده که ممکنه مال موجودات قبل از انسان باشه

قبل از انسان موجوداتی به اسم نسناس زندگی میکردن که طبق ایه های قران و تفاسیرش با جنینان ( شیطان هم از جنیان بود ) درگیری شدیدی بینشون رخ داد و خدا از رو زمین برشون داشت و..

شاید منظورشون از ان سان های اولیه نسناس ها باشن که به لحاظ ظاهری فکر کنم به ادم شبیه بودن

[همساده]

در تایید صحبتهای علیرضا جان آقا ما یه هم کلاسی داشتیم بهش میگفتیم هادی نسناس
خلاصه خیلی خوف بود ولی نسل این یکی منقرض نشده یه پسر کاکل زری هم داره

[razmjoo]

مژده !!!   مژده !!!      مژده!!!

فردا یکشنبه است و اولین روز ماه ذی القعده .

 روایت شده که رسول خدا صلوات الله علیه در روز یکشنبه ماه ذی‌القعده فرمود: مردم! کدام یک از شما می‌خواهید توبه کنید؟ راوی می‌گوید: گفتیم: رسول خدا! همه ما می‌خواهیم توبه کنیم. حضرت فرمودند: غسل کرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز به جا آورید. در هر رکعت یک بار (فاتحةالکتاب)، سه بار (قل هو الله احد) و یک بار معوذتین (قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق) بخوانید. آنگاه هفتاد بار استغفار نموده و در پایان (لا حول و لا قوة الا بالله) بگویید. سپس بگویید: «یا عزیز! یا غفار! اغفرلی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت» ای عزیز! ای بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را ببخش که جز تو کسی گناهان را نمی‌بخشد.

آنگاه فرمود: بنده‌ای از امت من چنین عملی را انجام نمی‌دهد مگر این که از آسمان به او ندا می‌رسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع کن که توبه تو قبول، و گناهانت بخشیده شد. فرشته دیگری از زیر عرش ندا می‌کند: ای بنده! مبارک باد بر تو و بر خانواده و خاندانت. منادی دیگری صدا می‌زند: در روز قیامت، دشمنانت را از تو راضی می‌نمایند. فرشته دیگری ندا می‌کند: ای بنده! با ایمان از دنیا می‌روی؛ دینت از تو گرفته نشده و قبر تو نورانی و وسیع خواهد شد. منادی دیگر صدا می‌زند: پدر و مادرت از تو راضی می‌شوند، گرچه خشمگین باشند؛ پدر و مادر و خاندانت بخشیده شده و در دنیا و آخرت خوش رزق خواهی بود. جبرئیل ندا می‌کند: من با فرشته مرگ پیش تو آمده و به او دستور می‌دهم که با تو خوش رفتار بوده، به خاطر مرگ آسیبی به تو نرسانیده و به نرمی روح را از بدنت خارج نماید. گفتیم: رسول خدا! اگر کسی در زمان دیگری چنین بگوید چطور؟ فرمودند: چیزهایی را که گفتم برای او نیز خواهد بود. جبرئیل این مطالب را در شب معراج به من گفت.

لطفا منتشر کنید تا در ثواب این عمل شریک باشید

[K_1]

ممنون از برادر رزمجوی عزیز؛

روز دختر رو تبریک میگم به همه ی خواهرها؛

و ولادت با سعادت خانم فاطمه ی معصومه، سلام الله علیها رو؛
که مایه ی برکت و رزق و روزی سرزمین ما هستن.

عمه ی سادات! سلامٌ علیک!
روح عبادات! سلامٌ علیک!
کوثر نوری به کویر قمی
مرهم درد دل این مردمی


خیلی وقته نرفتم زیارت،
امان از غفلت.

[ستاره سهیل]

سلام دوستای خوبم

امروز فرصت خوبیه برای توبه و پاک شدن. بیاید این فرصت رو از دست ندیم.



غسل و نماز توبه روز یکشنبه دوم ذی القعده


پیامبر فرمودند که در اولین یکشنبه ذی القعده نماز توبه ای وجود داره که اگه انسان اون نماز رو بجا بیاره و خدا بهش توفیق عمل بده، حتما از گناهان کبیر و صغیر بخشیده میشه مثل روزیکه از مادر متولد شده پاک و معصوم و بی گناه خواهد بود

۱. ( روز ) یکشنبه نیت غسل توبه یا غسل ماه ذی القعده بکنید و غسل رو بجا بیارید .
۲. بعد غسل، وضو بگیرید
۳. بعد وضو چهار رکعت نماز ( دوتا دو رکعتی ) به نیت نماز توبه به این کیفیتی که گفته میشه؛
 -حمد یک مرتبه
 -سوره توحید سه مرتبه
 -معوذتین ( سوره فلق و ناس ) یک مرتبه

۴. بعد نماز ، هفتاد مرتبه ذکر استغفار و بعدش یک مرتبه ذکر ( لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ) گفته بشه
۵. در پایان ذکر «یا عزیز یا غفار اغفر لی ذنوبی وذنوب جمیع المومنین و المؤمنات فانه یغفر الذنوب الا انت». گفته بشه.

ان شا الله خدا کمکون کنه با این توبه برای همیشه پاک بشیم

[آفتابگردون]

ولادت با سعادت اخت الرضا ،حضرت معصومه(س) رو تبریک میگم به همگی

ووووووووووووووووو

روز دختر رو تبریک میگم به همه ی ابجیای گلم 

[همساده]

با خشونت هرگز

سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

[Mehdi.R]

میشــــه اسـم پاکتو / رو دل خـــــدا نوشت
میشه با تو پر کشید / تــــوی راه سرنوشت
میشـــه با عطـر تنت / تا خــــود خـدا رسید
میشــه چشــم نازتو / رو تن گلهــــا کـشید
                     روز دختر مبارک
زود کلیک کن

[همساده]

سلام من فکر کردم میگین آزاد نیمایی هم نیست شعرم یعنی خیلی خوبه از اون بهتره. 
یعنی فکر کردم دارین تعریف میکنین از شعرم تازه فهمیدم مسخره کردین
دیگه قول دادین بنویسین بزارین تو همون تالار دست خط های شما.
ایشالا در همکاری های بعدی و ادامه مثنوی شعرهای بهتری رو میدم زحمتشو بکشین

خواهر ما مهر خدا 
سيلي ميزنه به وسوسه ها
زندگي قشنگ ميخواد
آسمون رنگارنگ ميخواد
وسوسه اما تاريکه
از دور نگاش کني شيکه
نزديک بشي ميبني سياست
مثه گوشي يازده دو صفر نوکياست

[عاشق فاطمه زهرا]

نه همساده خوب بود خوشم اومد.

نمی دونم چرا یاد این افتادم:
حسنی نگو بلا بگو ، تنبل تنبلا بگو

ولی خب احساس رو منتقل می کرد.
به عنوان شعر های پست مدرنی خوب بود.
در وصف شعر تو

تنگ و تاریک و کج و کوله ...
مثل یک گل خشکیده رز در گلدون شکسته...
روی طاقچهِ خاک گرفتهِ یک پنجره زنگ زده...
که از آن پنجره هیچ رنگی به داخل نمی آید...

خوب بیــــــــــــــــــــد؟