1394 شهريور 27، 21:58
ویرایش شده
(1394 شهريور 27، 21:55)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: فردا کلاس ها شروع می شه.
یه کاغذ گرفتم ، می خوام برنامه شیش ماه بعد رو بنویسم.
و ایضا به این فکر کنم که کلا این تابستون رو چطور گذروندم. مثل انشا های بچگی.
تابستان خود را چطور گذراندید؟
ما تابستان به مسافرت رفتیم و ...
اما کلا کنکاش در گذشته کار سختیه. دوستان گفته بودند. اصلا دستم نمی ره به کار.
گفته بودم قبلا که یه قورباغه دارم ، لامصب نمی شه غورتش داد؟
اون یکی رو که گذاشتمش روی میز با هم رفیق شدیم کلی.
این نوشتم برنامه هم شده مثل همون غورباقه هه. شدن دو تا.
این یکی رو هم باید بذارم کنار اون یکی.
بله... همین الان قورباغه اشاره می کنه که "تو که من رو غورت نمی دی. لااقل بیا بریم خنداونه با هم ببینیم"
یعنی اگه نویسنده ی کتاب قورباغه اینو بخونه میره خودکشی میکنه!