امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

وای از این ذهن خراب من :(
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و خود پرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ ...

[تصویر:  05_blue.png]

لوتی ها [تصویر:  khansariha%20(18).gif] 

عاشق فاطمه زهرا    هادی   همت   الون واریور

شعار ما:
مردانه و دست در دست هم تلاش می کنیم

تا از ننگ خلاص شویم و به دنیای سبز پاکی قدم بگذاریم
 سپاس شده توسط
من برم نیم ساعت بدرسم و بیام
حداقل ی نمره ای تو شاگرد زرنگ بگیرم Shy
ی کمی هم راهکار بدید برای اینایی ک دفاع دارن ولی هنوز کاری نکردن و همش توی کانون تلپ شدن 65
 سپاس شده توسط
میگم اگه یه تاپیک هم به نام ترکِ اعتیاد به کانون زده بشه هم خیلی خوبه هاااا 22
فکر میکنم باترک خ.ا بعدش باید به فکر این باشیم که اعتیاد به کانون رو ترک کنیم 22

من اعتراف میکنم که یه اعتیاد جدید پیدا کردم Badbakht
 سپاس شده توسط
 سپاس شده توسط
بچه ها امضای برادر ریممبر دث رو نگاه کنید.خیلی قشنگه. میتونیم وظایفی رو ک بر عهده یک مومنه ببینیم و انجام بدیم
کلیک
 سپاس شده توسط
سلـــــــــــــــــــــــام بچــــــــــــــــه ها

کی جشــــــــــــــــن دوست داره؟
جشـــــن تولده هاااااااااااا

کادوهاتونو بردارین بیاین که کیکم آوردم

من یک ســــــــــــــــــــاله شدم
خیلی خدا رو شاکرم
و خیلی خوشحالم
خــــــــــیلی منتظر این روز بودم
و حالا خوشحالم که منم تونستم یک سالگیمو تو کانون جشن بگیرم
این یه سال بالا پایین زیاد داشت، سختی خیـــــــــلی زیاد داشت
خیلی چیزا یاد گرفتم
خیلی عادتای خوب پیدا کردم!!!!

یادمه اول از تاپیک کنترل نگاه و ذهن شروع کردم،میتونم بگم مفیدترین و موثرترین قدمم همین بود
اون موقع سرپرستش آقا حبیب بود، شعرم میگف درمورد نگاه.....یادش بخیر
ذهن داغون و آشفته امو سرو سامون دادم و یه کار مهمتر اینکه دیگه با رمان و فیلم و سریال تغذیه اش نکردم

برای وقتایی که اورژانسی میشدم باید برنامه میداشتم، پس رفتم سراغ تاپیک زنیرو بود مرد را راستی
یاد آقا رامتین بخیر ،خیلی کمک کردن
بهم برنامه ورزشی دادن و منم شروع کردم
چندبار تو موقعیتای اورژانسی همین ورزش نجاتم داد
میرفتم انقدر ورزش میکردم که تمام انرژیم خالی میشد

تاپیک قرار عاشقی و نماز شب هم خیلی بهم کمک کردن
نماز اول وقت و مسجد رفتن و از همینجا شروع کردم
یاد ستاره سهیل بخیر ،یکی از سرمشقام بود تو این مورد

سنا جون بهم کمک کرد برنامه ریزی کنم و بنده خدا خیلی هم زحمت کشید
ولی خب من کلا برنامه ریزی از بچگی تو مخم نمیرفته
ممنونم ازش

میتوانم مهربون که یادمه اولین نفری بود که تو کانون باهام ارتباط برقرار کرد
و همون موقع بود که حس کردم کانون همونجاییه که میتونه کمکم کنه

سهای عزیزم که همیشه مثل حامی پشت همه بوده و هست
و چقدر ازش متشکرم

گلبرگ خوبم که وقتی اولین باراومده بودم تو نسیم جشن 80 روزگیش بود
و وقتی حسشو نوشته بود ،به خودم قول دادم که منم باید یه روز همچین چیزی رو حس کنم
شاید از اولین انگیزه هام شد اون حس پاکی

خانوم لبخند که اونموقع تقریبا با هم وارد کانون شده بودیم  و بعد شد یه دوست خیلی خوب

ممنونم از جشن هایی که آقا احسان زحمتش رو برام کشیدن
و همه که تو این راه کمکم کردین و بهم انگیزه میدادین
از آقایون قاصدک،طاهر،آرمین ممنون که خیلی برای کانون و من  زحمت  کشیدن
آقای همساده با پیامای بهبودیشون
آقای شازده کوچولو که همیشه به سوالام پاسخ دادن و خیلی از مشکلاتمو حل کردن
آقای سورد که دعای عهد روزای جمعه رو با نکات عالیشون درمورد امام عصر عج میخوندیم

و از بقیه دوستای خوبم و سرپرستای خوب و گل مسابقات ، تشکر میکنم
اسامی خیلی زیاده  ولی بدونین همتون رو هرلحظه دعا میکنم و این کمترین کاریه که میتونم
برای قدردانی ازتون انجام بدم


اینم کیکم 4chsmu1
[تصویر:  44mhksyumy2yld2p8igj.jpg]
2uge4p42uge4p42uge4p42uge4p4
امیر مؤمنان حضرت علی(ع) می فرمایند: پیامبر اسلام فرمود:
عمر جهان به پایان نمی رسد مگر آنکه مردی از نسل حسین امور امت مرا در دست می گیرد و دنیا را پر از عدل می کند همچنانکه پر از ظلم شده است.

[تصویر:  nasimhayat.png]
به نام خدا
پیام بهبودی
اعتقاد به نیرویی برتر در شرایط سخت تغییر ایجاد میکند! وقتی در بهبودی اوضاع به کام ما پیش نمیرود، ممکن است  تهیه "فهرست سپاسگزاری" به ما راهکار دهد. وقتی این فهرست را تهیه میکنیم، باید ایمان خود به نیرویی برتر را در آن لحاظ کنیم. یکی از بزرگترین هدایایی که از پاکی دریافت میکنیم، ایمان ما به خداوندی است که درک میکنیم. 
پاکی روزانه ما را به آرامی به سوی بیداری روحانی هدایت میکند. درست همان طور که بی اختیاری ما پیشروی میکرد، زندگی روحانی ما نیز در طول انجام برنامه بهبودی پیشرفت میکند. مسیر هوشیاری، مسیر ما به سوی برقراری رابطه با خداوندی است که درک میکنیم. 
آیا از عمیقتر شدن رابطه خود با خداوند سپاسگزاریم؟ آیا به یاد داریم که از خداوند به خاطر هر روز پاکی سپاسگزاری کنیم؟ آیا به خاطر داریم که صرف نظر از عمق نومیدی و شادی، خداوندی که درک میکنیم با ماست؟ 
بهبودی هدیه ای است که گاهی آن را مسلم فرض میکنیم. هر روزی که پاک میمانیم، میتوانیم از مراقبت نیروی برتر خود بهره مند شویم. 
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
Confetti Confetti Confetti 2uge4p4 2uge4p4 2uge4p4 2uge4p4
سلاممممممممممممممم باد صبا عزیززززززم به شدت برات خوشحالممممممممممممممممممممم میدونممممم چه حس خوبی دارررررررررری ممنون که نوشتیییییییی از خوشحالی. شادیت.پاکیت .حامیات و........
از خوندن مطلبت خیلی خاطرات برام زنده شددد مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییی قدر خودت و پاکیت رو بدون و حسابی مراقبش باش
آرزومه روزی جشن 1 سالگی همه بچه ها روو ببینممم و بتونم بهشون تبریک بگممممممممممممممم ایشالا که سعادتش رو داشته باشمممممم

49-2 49-2 2uge4p4 2uge4p4 2uge4p4 49-2 49-2

[تصویر:  37128369190690672868.jpg]
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif]~~...ko0ochak basho0o ASHEgh ke ESHGH midanad ayin b0zo0org kardanat [email=r@A]r@A[/email]**!!!...~~
   
[تصویر:  kitty-cat-smiley-027.gif] 
[تصویر:  ko4o_96670753446949498754.png]


[تصویر:  Baby-First-Birthday-Cake-Ideas-1550.jpg]
برای خواهر بادصبا  2uge4p4 Confetti Khansariha (46)
بچه ها از استادی شنیدم اگه سوره لقمان که34 تا ایه بیشتر نیس اول صبح و اخر شب بخونین شیطون دیگه سراغتون نمیاد
بای برا همیشه از زندگی خسته شدم
من ک فضول نیستم برم تو پروفایل بقیه چیزی بخوونم ولی داشتم از اون طرفا در میشدم چشمم افتاد ب این لطیفه ک یکی از برادران کانون برای یکی دیگه از برادران کانون فرستاده بودند.بعد جالبیش اینجا بود ک اول پیغامشون هم هودشون از همین لحن استفاده کرده بودند 4 حالا بذارید با هم ببینیم چی گفته بودند:

مورد داشتیم پلنگ به دختره حمله کرده دختره گفته:
اقا پننگ منو نخول ببین
چقد لادرم بزال بلم غذا بخولم چاق بسم چله بسم
اونوخ بیام تو منو بخول باچه؟؟؟ بوژ بوژ ، میگن پلنگه از اون به بعد گیاه خوار شده

آخه این درسته ک دخترا رو ب سخره میگیرید. نمیگید میریم مثل شما پسرا معتاد میشیم؟من ک رفتم برم معتاد شم. این منقل و ذغال من کو 21
عجب!  22
چه برادرهایی پیدا میشنا   17
اصلنم اسپم نیست
53258zu2qvp1d9v
یاعلی 303
[تصویر:  15624161_425888184424770_624179248140753...%3D%3D.2.c]
برای یافتن چیزی
باید به جستجوی آنچه نیست، بروی...
53

[تصویر:  Untitled.png]
به نام خدا
همینجور اومدم کانون یه دوری بزنم و نفسی بکشم اینجا یه عکس دیدم تو امضای یکی از دوستان آدرس یه سایت هم توی عکس بود سایتی برای انگیزه و نکات زندگی و روانشناسی و این چیزا بود...
خوب از این مطالبم که خیلی زیاده اصلا همه جا ریخته.پرفروش و پرتقاضا هم هستش. گرافیکه سایته جذاب بود خواستم یه چرخی بزنم و بیام بیرون که به این مطلب برخوردم:
Accept that life is a mystery
that life is a mystery. It is what it is




واقعا عالی بود. خیلی خوب گفته. زندگی یه رازه و همونیه که باید باشه.هی همساده خودتو اذیت میکنی که چی؟امروز رو یه جوری با عذاب دادن خودت مثلا سختی های زندگی رو کم کردی.فردا رو چکار میکنی؟ از کجا معلوم فردا دنیا یه شرایط سخت تر برات به وجود نیاره؟ Khansariha (56)
آلوده این دنیا نشو اینقدر حرصشو نخور و اینقدر منتظر فردای بهتر نباش همین امروز رو زندگی کن خوب زندگی کن آروم و بی استرس و با ارتباط با خدا
از فردا ها نترس و زیاد واسش برنامه ریزی نکن.زندگی یه رازه یه راز
...فقط برای امروز
شايد خوشبختي همين باشد
كه با خودت نگويي :
كاش جايِ ديگري بودم
كارِ ديگري داشتم
يك آدمِ ديگري بودم ... !

53 عاقبتت بخیر همسفر 53
 سپاس شده توسط
(1394 دي 21، 2:55)می توانم نوشته است: یه موقعی دور اون میدون
از دخترا و پسرا جای سوزن انداختن نبود
تجمع اصلیشونم محدوده همون خیابونی که من امشب ازش می گذشتم
چند قدم مونده به میدونگاه
یه موش خیلی بزرگ بود
اروم داشت خوراکیشو میخورد
متوجه من نبود
من داشتم همینطوری رقصان و کیف کنان می امدم
دیدمش چند لحظه ایستادم بعد رفتم که مسیرمو از اون طرف خیابون ادامه بدم
برگشتم دورادور دیدمش
همون موشیه که خیلی وحشتناکه که از دیدنش میترسیم مخصوصا نسبت به موش بودنش خیلی بزرگ بود
ولی در اون لحظه دیدم که چه بیچاره است
دلم براش یه طوری شد
اون موجود چندش حالا بیشتر حقیر و بیشتر از اون قابل ترحم می نمود
اون دست خیابون چهارتاپسر کم سال دور هم جمع بودن
با هم سیگار می کشیدن
شاید سیگار تو شب سرد زمستونی می چسبه
نکشیدم نمی دونم
ولی هوای خوبی نداشت
اون همه شور و شوق چند سال پیش برای بچه هایی که دنبال عشق می ریختن تو خیابونا تبدیل شده بود به یه خیابون ساکت و موش و چهار تا پسر که دور هم سیگار می کشیدن و یکی که اون طرف تنها نشسته بود
و ماشینایی که رد می شدن و بوق می زدن و چراغ می دادن

یه احساس سرد تو دلم بود
تاسف بود
تو مسیر برگشت دوباره از اون محدوده رد شدم

یه موقعی چه هوسناک بود برام قدم زدن از بالای اون خیابان تا دور میدونش
امشب نبودم
به حسرت گذشت
وقتی کم سال بودم هیچ وقت با بقیه بُـر نمی خوردم تو همچین جاهایی
اهل این کارا نبودم
ولی دلم گرفت
نوجوونای شهر ما کجان؟
جدا نووجوونای شهر ما الان کجا جمع می شن؟
چرا شهر پر از دختر پسر جوون نیست؟


چقدر اون چهره شهر زیباتر بود
پر از صدا و اشتیاق
حالا اشتیاق دختر پسرای 16 ساله داره تو تلگرام و وایبر و فیس بوک و .. هدر می ره
دیگه نامه های عاشقانه نمی نویسن! یه کلیک و یه لایک!

دلم برای خودم سوخت

امشب با خودم گفتم
اگر سفر از من باید
سفر از این شهر باید
ولی به کجا؟
دیگه اون اشتیاق رو نمی بینم


امشب سکوت به دیدارم امد


خیلی وقتها سعی میکنم بعد از کلاس زبانم پیاده برگردم و سوار تاکسی نمیشم...کل خیابون بالا..میدون و گاهی بعدش خیابون پایین
من هنوزم با قدم زدن تو اون خیابون انرژی میگیرم. با اینکه خلوتره
یا عباس


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 22 مهمان