امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم


* مسابقه داستان نویسی شرکت نمیکین؟
** سبزه عید گذاشتید؟ می تونید هسته بذارید جای دانه حبوبات
*** اخبار پیچک خانم عالی بود کسی از این خبرا بازم نداره؟
**** ادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ...

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
پس چرا اینقدر ساکتید؟

[تصویر:  nasimhayat.png]
Hanghead
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
دوران بچگی خیلی شیرین بود ؛ تو محله مون دختر و پسر با هم بازی میکردیم . اکثرا فوتبال
ولی بعضی وقتا تنوع میدادن به بازی ها
یه بازی بود یه شعری میخوندیم دقیق یادم نمیاد ؛ ولی اولش این شکلی بود : سلام سلام خاله سوسماره
کل موضوع بازی این بود که خاله سوسماره میخواست بیاد بچه بخره ...
 و در اکثر اوقات من اون بچه کله پوکه بودم که قرار بود به فروش نرم 317

 

این تا 6 سالگی بود ؛ بعد 6 سالگی گفتیم دیگه زشته با دخترای محل بازی کنیم ؛ پسرا جمع شدیم و فسفر سوزوندیم و یه بازی خوب معرفی کردیم  Khansariha (69) 
روند این بازی بسیار مهیج اینجوری بود که همه جمع میشدیم دور هم ؛ یکی از اون وسط برمیگشت میگفت :
همه ساکت بودیم ناگهان خری گفت ...
بعد بقیه هم همینجور تا صبح میشتیم مثل بز همدیگه رو نگاه میکردیم
بعله ... یه همچین اوسگولای دلنشینی بودیم ما 6


یکم که سنمون بزرگتر شد و وارد محیط مدرسه شدیم و علم و ادب فرا گرفتیم رو آوردیم به سمت بازی های فکری ...
مثل خر پلیس Khansariha (69)
لامصب این بازی خیلی ریسک پذیری بالایی داشت  4chsmu1 یه لحظه غفلت میکردی باید تا تموم شدن زنگ تفریح
کولی میدادی  4
از شانس منم هرسری که من در نقش اون خر گرامی ظاهر میشدم ؛ کودن ترین پلیس مدرسه میخورد به تورم 4

 
اول و دوم ابتدایی هم گذشت دیدیم دیگه خیلی علم و شعورمون بالا رفته این بازی ها در شان ما نیست تغییر بازی دادیم و رفتیم سمت بازی که در شان علم و شعور بالای ما باشه
الک دولک Khansariha (69)
این بازی همیشه اوایلش خیلی خوب شروع میشد ولی اواخرش خیلی بد تموم میشد 4
طبق قوانینی که فدراسیون برای این بازی منظور کرده بود و نسل به نسل و شونه به شونه از پدران ما منتقل شده بود و به ما رسیده بود ؛  تیم بازنده باید کولی میداد  4
خیلی استرس بالایی داشت این بازی ؛ چون بازی تیمی بود یه اشتباه کوچیک تیم رو به فنا میداد ؛ وقتی چوب الک دولک رو تیم حریف رو هوا میگرفت امتیاز تیم صفر میشد
لامصب فشاری که اون لحظه رو دوش بازیکن خاطی بود از گل نکردن پنالتی تو جام جهانی بیشتر بود  Khansariha (69) 
وقتی امتیاز به 300 میرسید بازی تموم میشد ؛ من یکی از بدترین فشار های زندگیم رو وقتی پشت سر گذاشتم که تو امتیاز 293 امتیاز تیمی رو صفر کردم 4


یواش یواش اینم گذشت ... دیگه دوران ابتدایی تموم شده بود و داشتیم وارد دوره راهنمایی میشدیم ؛ کامل تو مدرسه به رشد و بلوغ فکری رسیده بودیم ؛ گفتیم این بازی دیگه خوب نیست ؛ باید نوع بازی رو عوض کنیم
رفتیم سراغ یه بازی فکری و مهیج دیگه ... چه بازی ؟؟؟؟؟؟
دختر بازی Khansariha (69)  65


و این بازی ها همینجور روز به روز پیشرفت کرد و ما هم همینجور از امکاناتی که بهره مند بودیم استفاده کردیم و روز به روز به رشد و بلوغ خودمون ادامه دادیم و اینگونه بود که بزرگ شدیم و الان شدیم اینی که هستیم  Muscular
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
(1394 اسفند 11، 22:22)رامین. نوشته است: دوران بچگی خیلی شیرین بود ؛ تو محله مون دختر و پسر با هم بازی میکردیم . اکثرا فوتبال
ولی بعضی وقتا تنوع میدادن به بازی ها
یه بازی بود یه شعری میخوندیم دقیق یادم نمیاد ؛ ولی اولش این شکلی بود : سلام سلام خاله سوسماره
کل موضوع بازی این بود که خاله سوسماره میخواست بیاد بچه بخره ...
 و در اکثر اوقات من اون بچه کله پوکه بودم که قرار بود به فروش نرم 317

 

این تا 6 سالگی بود ؛ بعد 6 سالگی گفتیم دیگه زشته با دخترای محل بازی کنیم ؛ پسرا جمع شدیم و فسفر سوزوندیم و یه بازی خوب معرفی کردیم  Khansariha (69) 
روند این بازی بسیار مهیج اینجوری بود که همه جمع میشدیم دور هم ؛ یکی از اون وسط برمیگشت میگفت :
همه ساکت بودیم ناگهان خری گفت ...
بعد بقیه هم همینجور تا صبح میشتیم مثل بز همدیگه رو نگاه میکردیم
بعله ... یه همچین اوسگولای دلنشینی بودیم ما 6


یکم که سنمون بزرگتر شد و وارد محیط مدرسه شدیم و علم و ادب یاد گرفتیم رو آوردیم به سمت بازی های فکری ...
مثل خر پلیس Khansariha (69)
لامصب این بازی خیلی ریسک پذیری بالایی داشت  4chsmu1 یه لحظه غفلت میکردی باید تا تموم شدن زنگ تفریح
کولی میدادی  4
اینم از شانس من هرسری که من در نقش اون خر گرامی ظاهر میشدم ؛ کودن ترین پلیس مدرسه میخورد به تورم 4

 
اول و دوم ابتدایی هم گذشت دیدیم دیگه خیلی علم و شعورمون بالا رفته این بازی ها در شان ما نیست تغییر بازی دادیم و رفتیم سمت بازی که در شان علم و شعور بالای ما باشه
الک دولک Khansariha (69)
این بازی همیشه اوایلش خیلی خوب شروع میشد ولی اواخرش خیلی بد تموم میشد 4
طبق قوانینی که فدراسیون برای این بازی منظور کرده بود و نسل به نسل و شونه به شونه از پدران ما منتقل شده بود و به ما رسیده بود ؛ این بود که تیم بازنده باید کولی میداد  4
خیلی استرس بالایی داشت این بازی ؛ چون بازی تیمی بود یه اشتباه کوچیک تیم رو به فنا میداد ؛ وقتی چوب الک دولک رو تیم حریف رو هوا میگرفت امتیاز تیم صفر میشد
لامصب فشاری که اون لحظه رو دوش بازیکن خاطی بود از گل نکردن پنالتی تو جام جهانی بیشتر بود  Khansariha (69) 
وقتی امتیاز به 300 میرسید بازی تموم میشد ؛ من یکی از بدترین فشار های زندگیم رو وقتی پشت سر گذاشتم که تو امتیاز 293 امتیاز تیمی رو صفر کردم 4


یواش یواش اینم گذشت ... دیگه دوران ابتدایی تموم شده بود و داشتیم وارد دوره راهنمایی میشدیم ؛ کامل تو مدرسه به رشد و بلوغ فکری رسیده بودیم ؛ گفتیم این بازی دیگه زشته باید نوع بازی رو عوض کنیم
رفتیم سراغ یه بازی فکری و مهیج دیگه ... چه بازی ؟؟؟؟؟؟
دختر بازی Khansariha (69)  65


و این بازی ها همینجور روز به روز پیشرفت کرد و ما هم همینجور از امکاناتی که بهره مند بودیم استفاده کردیم و روز به روز به رشد و بلوغ خودمون ادامه دادیم و اینگونه بود که بزرگ شدیم و الان شدیم اینی که هستیم  Muscular
ععیییی داغ دلمو تازه کردی داداش
[img=0x0]http://www.ktark.com/05_blue.png[/img]
 سپاس شده توسط
سلام

رامین چه اکتیو بودی تو... ماشالله... 4chsmu1

سرعت اینترنت سیمی تو خونه کجا... سرعت اینترنت بی سیم تو خیابون اونم در حال حرکت کجا...
ظاهرا تو این دوره زمونه هر چی شرایط بی ثبات تر، کیفیت بالاتر...
مشکل اینجاست که تو خیابون امکان نوشتن نداری... تو خونه امکان دیدن...  53258zu2qvp1d9v

حالا این هیچی...

چقدر دلم می خواست تو مسابقه داستان نویسی کانون شرکت کنم...
اون وقتی که امکان نوشتن دارم، امکان فکر کردن ندارم... اون وقتی که امکان فکر کردن دارم، امکان نوشتن... 22

حیف شد...
به جای من شرکت می کنید؟  53258zu2qvp1d9v

و آقا
اندکی صبر سحر نزدیک است... 
(به در میگم که دیوار خودی بشنوه)

و
خیلی ارادتمند همگی...  303
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

(1394 اسفند 12، 22:11)آرمــین نوشته است: سلام

رامین چه اکتیو بودی تو... ماشالله... 4chsmu1

سرعت اینترنت سیمی تو خونه کجا... سرعت اینترنت بی سیم تو خیابون اونم در حال حرکت کجا...
ظاهرا تو این دوره زمونه هر چی شرایط بی ثبات تر، کیفیت بالاتر...
مشکل اینجاست که تو خیابون امکان نوشتن نداری... تو خونه امکان دیدن...  53258zu2qvp1d9v

حالا این هیچی...

چقدر دلم می خواست تو مسابقه داستان نویسی کانون شرکت کنم...
اون وقتی که امکان نوشتن دارم، امکان فکر کردن ندارم... اون وقتی که امکان فکر کردن دارم، امکان نوشتن... 22

حیف شد...
به جای من شرکت می کنید؟  53258zu2qvp1d9v

و آقا
اندکی صبر سحر نزدیک است... 
(به در میگم که دیوار خودی بشنوه)

و
خیلی ارادتمند همگی...  303

نه آقا نزدیک نیست ، دلت رو صابون نزن Gigglesmile

وای این شب چقدر تاریک است
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
کسی از الون خانم خبر نداره؟
53258zu2qvp1d9v
نکنه اونم هاجر شده رفته پی کارش
 سپاس شده توسط
نه الون هاجر نشده
من خبر دارم

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
به به اقای مهدی یار هم رویت شد!



بچه ها
فردا واسه یه دوست خوبم خواستگار میاد
واسش دعا کنین که خوش بخت باشه
و زودترم بره خونه بهتو به وجودش مزین کنه

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
الهي گاهي به خود نگرم گويم از من زارتر کيست، گاهي به تو نگرم گويم از من بزرگوارتر کيست؟ بنده چون به خود نگرد به زبان تحقير از کوفتگي و شکستگي خود گويد:
پر آب دو ديده و پر آتش جگرم                        پر باد دو دستم پر از خاک سرم
خواجه عبدالله انصاری
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

 سپاس شده توسط
(1394 اسفند 13، 0:31)می توانم نوشته است: به به اقای مهدی یار هم رویت شد!



بچه ها
فردا واسه یه دوست خوبم خواستگار میاد
واسش دعا کنین که خوش بخت باشه
و زودترم بره خونه بهتو به وجودش مزین کنه

سلام بانو

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم(منظور اون دوستمونه! 302 )

به امید خدا عاقبت به خیر بشه زندگیشون.
 سپاس شده توسط
درود
یه قسمت از گذشته من اینجا خاک شده ، نه میشه فراموش کرد نه میشه ازش گذشت ...

اعتراف میکنم
توی مدتی که با کانون بودم نتونستم از وجود بچه ها و دوست های خوبم استفاده کنم ، هنوز تاوان انتخاب و تصمیم های اشتباهم رو میدم
مردن پايان تو نيست، آغازی دگر بايد تو را
سلام اقا پوریا
خوبید؟
کجایید؟
چه میکنید؟
دلمون خیلی واستون تنگ شده
مگه سربازی تموم نشد پس چرا انقدر کم پیدایید ؟
1276746pa51mbeg8j
انقده خوشحال شدم دیدم پست زدید

[تصویر:  nasimhayat.png]
 سپاس شده توسط
به به اقا پوریا
کجاییی داداش ؟؟؟
نمیخوای دوباره در کانون فعالیت داشته باشی ؟
منم خیلی دلم میخواد شما رو بیشتر ببینم . 302
[تصویر:  147.gif]
[تصویر:  ImamMahdi_mahdiyar_ir_Psd_7.jpg]
[تصویر:  05_blue3.png]


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان