1395 تير 19، 0:23
ویرایش شده
(1395 تير 18، 23:53)Queen نوشته است: اعتراف میکنم که مادرشون رو فراری میدادم که بتونم نگاهشون کنم
آخه چرا ؟
اون جوجه بدون مامانش میمیره ، خودتون هم تست کردین خواستین بهشون غدا بدین ، زوری غذا رو هول دادین تو دهنشون ولی نخوردن
وقتی هم یه کوچولو بال در میاوردن از لونه میاوردینشون بیرون از ارتفاع شوتشوتون میکردین پایین که پرواز کنن
از دوستی بیش از حد بیچاره ها رو شکنجه میدادین واقعا
طفل که بودم تابستونا میرفتم شهرستان ، اون موقع فصل برداشت گندم بود
تو یه زمین بزرگ گندم حداقل ۴ ، ۵ تا لونه گنجشک بود ، میومدن روی گندم ها لونه درست میکردن
مردم روستا کل گندم ها رو درو میکردن ولی وقتی به لونه گنجشک میرسیدن اون یه تیکه رو میذاشتن همونجور میموند و میرفتن بقیه گندم ها رو درو میکردن
تو هر زمینی میرفتم میدیدم وسط زمین دو سه جا یه مقدار خیلی کم گندم مونده که هنوز درو نشده
میفهمیدم لونه گنجشه ، وقتی میرفتم جلو گنجشکه میپرید و میدیدم چند تا تخم گنجشک تو لونه است
تخم ها رو برمیداشتم با خودم میاوردم که وقتی برگشتیم تهران این تخم ها رو با خودم بیارم خونه بذارم برای دکور !!!
چند بار اوردم تخم هارو ، بعدش مامانم فهمید ، نزد ، ولی یه چشم غره اومد و عصبانی شد از ترس تخم هارو انداختم دور ...
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..