امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 4.15
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انجمن شبانه روزی

(1395 تير 18، 23:53)Queen نوشته است: اعتراف میکنم که مادرشون رو فراری میدادم که بتونم نگاهشون کنم


آخه چرا ؟ Smiley-face-biggrin

اون جوجه بدون مامانش میمیره ، خودتون هم تست کردین خواستین بهشون غدا بدین ، زوری غذا رو هول دادین تو دهنشون ولی نخوردن Smiley-face-biggrin

وقتی هم یه کوچولو بال در میاوردن از لونه میاوردینشون بیرون از ارتفاع شوتشوتون میکردین پایین که پرواز کنن Smiley-face-biggrin

از دوستی بیش از حد بیچاره ها رو شکنجه میدادین واقعا 4chsmu1  4


طفل که بودم تابستونا میرفتم شهرستان ، اون موقع فصل برداشت گندم بود 

تو یه زمین بزرگ گندم حداقل ۴ ، ۵ تا لونه گنجشک بود ، میومدن روی گندم ها لونه درست میکردن

مردم روستا کل گندم ها رو درو میکردن ولی وقتی به لونه گنجشک میرسیدن اون یه تیکه رو میذاشتن همونجور میموند و میرفتن بقیه گندم ها رو درو میکردن

تو هر زمینی میرفتم میدیدم وسط زمین دو سه جا یه مقدار خیلی کم گندم مونده که هنوز درو نشده

میفهمیدم لونه گنجشه ، وقتی میرفتم جلو گنجشکه میپرید و میدیدم چند تا تخم گنجشک تو لونه است

تخم ها رو برمیداشتم با خودم میاوردم  که وقتی برگشتیم تهران این تخم ها رو با خودم بیارم خونه بذارم برای دکور !!!  Hanghead

چند بار اوردم تخم هارو ، بعدش مامانم فهمید ، نزد ، ولی یه چشم غره اومد و عصبانی شد از ترس تخم هارو انداختم دور ...  53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
 سپاس شده توسط
(1395 تير 19، 0:20)Queen نوشته است:
(1395 تير 19، 0:15)جناب خان :) نوشته است: چرا بحثو از لاک پشت من کشوندین به پاختریا؟ Swear1

مگه لاکپشته برا شماست که زودی صاحبش شدید 65

آره دیگه خودم پیداش کردم جونشو نجات دادم Khansariha (46)
53
 سپاس شده توسط
برای امشب بسه دیگه
65
اگه بخوام بیشتر از این اعتراف کنم مدیرا دست به کار میشن و بنم میکنند
 سپاس شده توسط
(1395 تير 19، 0:23)رامین. نوشته است:
(1395 تير 18، 23:53)Queen نوشته است: اعتراف میکنم که مادرشون رو فراری میدادم که بتونم نگاهشون کنم


آخه چرا ؟ Smiley-face-biggrin

اون جوجه بدون مامانش میمیره ، خودتون هم تست کردین خواستین بهشون غدا بدین ، زوری غذا رو هول دادین تو دهنشون ولی نخوردن Smiley-face-biggrin

وقتی هم یه کوچولو بال در میاوردن از لونه میاوردینشون بیرون از ارتفاع شوتشوتون میکردین پایین که پرواز کنن Smiley-face-biggrin

از دوستی بیش از حد بیچاره ها رو شکنجه میدادین واقعا 4chsmu1  4


طفل که بودم تابستونا میرفتم شهرستان ، اون موقع فصل برداشت گندم بود 

تو یه زمین بزرگ گندم حداقل ۴ ، ۵ تا لونه گنجشک بود ، میومدن روی گندم ها لونه درست میکردن

مردم روستا کل گندم ها رو درو میکردن ولی وقتی به لونه گنجشک میرسیدن اون یه تیکه رو میذاشتن همونجور میموند و میرفتن بقیه گندم ها رو درو میکردن

تو هر زمینی میرفتم میدیدم وسط زمین دو سه جا یه مقدار خیلی کم گندم مونده که هنوز درو نشده

میفهمیدم لونه گنجشه ، وقتی میرفتم جلو گنجشکه میپرید و میدیدم چند تا تخم گنجشک تو لونه است

تخم ها رو برمیداشتم با خودم میاوردم  که وقتی برگشتیم تهران این تخم ها رو با خودم بیارم خونه بذارم برای دکور !!!  Hanghead

چند بار اوردم تخم هارو ، بعدش مامانم فهمید ، نزد ، ولی یه چشم غره اومد و عصبانی شد از ترس تخم هارو انداختم دور ...  53258zu2qvp1d9v

واقعا امشب به مزایای کتک خوردن پی بردم Hanghead
باید از سقف آویزون می شدی
مردم خونه ی کنجشکا رو خراب نمی کردن و دست نمی زاشتن اونوقت تو ور می داشتی هزار کیلومتر تو لباست نگه می داشتی میبردی خونه تو ویترین؟
آخرشم ریختیشون؟
من اگه زمین بودم همین الان دهن وا می کردم تا عذاب ببینی
بچه ها سنگ بر دارین بریم تو پروفایلش Gigglesmile
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
آره والا 23 حق با آقای رند
اصلا هم آتیش بیار معرکه نیستم 65
 سپاس شده توسط
آقا نیاوردمشون که تهران ... 
تو همون شهرستان میاوردم تو خونه که بعدا که برگشیم بیارمشون تهران
انقدر تخم هاشون قشنگ بودن ... شبیه کره زمین میموندن 4chsmu1
کلا این چشم غره های مامانم مانع از رشد و پیشرفت من میشد 22
من از بابام به کرات کتک میخوردم ولی کلا نمیترسیدم ازش  4chsmu1 مامانم هیچوقت منو نزد ولی میترسیدم ازش مثل ...   4chsmu1
یبار هم با پسر خاله ها زده بودیم به باغ بابابزرگ ، باغ لخته لخت شده بود ، هیچی رو درخت گردو نمونده بود
اومدن گفتن کار کیه ؟ کسی جواب نداد . هی گفتن میدونیم شماها برداشتین ایرادی نداره حداقل بگین کجا قایم کردین اونهه گردو رو
مامان بزرگم یک روز تمام نتونست از ما اعتراف بکشه ، هی میگفت میدونم شما گردو ها رو جمع کردین بگین کجا قایم کردین ولی هیچ جوابی نمیومد ، بعد یک روز مامانم دید فایده نداره یه چشم غره اومد و گفت کجاست ؟ زبونم باز شد و گفتم طویله  4chsmu1
آقا طفل بودیم خب بجز طویله هیچ جای دیگه به ذهنمون نمیرسید قایم کنیم  ، قرار بر این بود روزی یکی دو کیلو گردو برداریم و بریم بخوریم تا وقتی که تموم شه 4chsmu1
اونا هم به همه جا شک کرده بودن جز طویله ، اخه دو گونی گردو رو کجا میذاشتیم ؟  4chsmu1
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
 سپاس شده توسط
کلا کتک خوردن خیلی حال میره  Gigglesmile
ولی طویله رو خوب اومدی خب دستاتون که سیاه میشد وقت میل کردن اونوقت می فهمیدن
پس خوردنم نداشت بد به دلت راه نده Gigglesmile

از همه اینا گذشته پسر خاله هات پس از خیانت بزرگت به حزب گردو دزدان باید تیر بارونت میکردن
عجیبه هنو زنده ای Gigglesmile
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1395 تير 18، 21:32)رامین. نوشته است:
(1395 تير 18، 18:49)جناب خان :) نوشته است: سلام خوبین بچه ها؟
یه لاک پشت پیدا کردم  Khansariha (46)

فقط نمیفهمم این وسط شهر تو کوچه ما چکار میکرد 106

[تصویر:  5pdr_20160708_193751.jpg]

چکارش کنم؟ Hanghead

پارسال بود

این پست رو زدم و گفتم دو تا جوجه اوسگول اومدن تو بالکن خونه لونه درست کنن

از اون موقع تا حالا جفت جفت اوسگول عاشق میومدن دوتا جوجه اوسگول تحویل این جامعه میدادن و میرفتن ؛ بعد رفتن اونا یه جفت
جوجه اوسگول عاشق دیگه میومدن

یک سال این شکلی بود و فکر کنم بالای 10 بار جفت جفت اوسگول عاشق اومدن و دو تا جوجه اوسگول تحویل جامعه دادن و رفتن

ولی یک ماه پیش بود ما پرده ی بالکن رو عوض کردیم

همین !

فقط رنگ پرده عوض شد و یه رنگ روشن انداختیم ؛ یه چیزی شبیه به توری

بعد این اوسگول آخریا دیگه این پرده رو کلا نمیدیدن ؛ چند بار رفتن وسط پرده گیر کردن خودم رفتم آوردمشون بیرون و ولشون کردم رفتن

چند بار اینجوری شد ؛ پرده رو به گند کشیدن ؛ اخر هم قهر کردن و کلا رفتن Hanghead

الان یک ماهه نیومدن ؛ رفتم لونه شون رو دیدم ؛ دو تا تخم گذاشته بودن ؛ یکی از تخم ها جوجه شده بود ؛ یه جوجه اندازه ی یه بند انگشت ؛ فقط سرش از تخم بیرون اومده بود انقدر کسی بهش نرسیده بود مرده بود Hanghead

یه تخمشون هم سالم مونده بود و هنوز جوجه ای ازش نیومده بود .

اوسگولامون قهر کردن و رفتن ... دلم براشون تنگ شده . Hanghead

ما پرده رو دیگه تا آخر جمع میکردیم ولی بازم میرفتن تو پرده گیر میکردن ؛ یکی نیست بگه آخه اوسگول ... چه کاریه میکنین . پرده به این عظمت رو چطور نمیبینین ؟

جوجه ش مرد بیچاره Hanghead

رامین جان خیلی ساده به مخلوقات خدا توهین می کنی ، یادت نره خالق اونها کیه 
جای تاسف داره بعضی صحبت ها از بعضی ها 
Swear1
 سپاس شده توسط
سلام



ما شب تفنگ برمیداشتیم با چراغ قوه میرفتیم شکار گنجشک توی باغ ها

گرفتن کبوتر چاهی هم بود

روزهای دیگه هم ماهیگیری

بقیه روزها هم توی جالیز مردم هندونه و خربزه و آفتابگردون میدزدیم میخوردیم

و سایر موارد
 سپاس شده توسط
تازه این ها جرم های سبک بئد که منم توش شریک بودم
از جرم های سنگین حرفی نمیزنم 65
 سپاس شده توسط
(1395 تير 19، 1:47)مریـم نوشته است: سلام
چه مهربان!
چقدر بچه +!

ما شب تفنگ برمیداشتیم با چراغ قوه میرفتیم شکار گنجشک توی باغ ها

گرفتن کبوتر چاهی هم بود

روزهای دیگه هم ماهیگیری

بقیه روزها هم توی جالیز مردم هندونه و خربزه و آفتابگردون میدزدیم میخوردیم

و سایر موارد

الان شوخی کردین؟
65
یا دختر نیسین یا تام کروز دخترین 4chsmu1
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
شوخی نکردم
دخنر هم هستم
البته دختری که با پسرا بزرگ شده.
 سپاس شده توسط
(1395 تير 19، 1:34)رند نوشته است: کلا کتک خوردن خیلی حال میره  Gigglesmile 
ولی طویله رو خوب اومدی خب دستاتون که سیاه میشد وقت میل کردن اونوقت می فهمیدن
پس خوردنم نداشت بد به دلت راه نده Gigglesmile 

از همه اینا گذشته پسر خاله هات پس از خیانت بزرگت به حزب گردو دزدان باید تیر بارونت میکردن
عجیبه هنو زنده ای Gigglesmile


نه بابا دستمون که از اول تا اخر تابستون همیشه سیاه بود  4chsmu1

ولی خب وقتی دیگه باغ خالی شده سیاهی دستمون بعد از اون دیگه تابلو میشد  128fs318181
فقط گردو نبود که  4chsmu1

حداقل هجده سالی الان ازش میگذره ، اون موقع ها معادله کالا به کالا انجام میدادن  4chsmu1

یعنی کلا پول خیلی کم رواج داشت ، تو دهاتمون کلا یه مغازه بود وقتی میرفتیم مغازه باید تخم مرغ و گندم و شیر میبردیم ، بعد مثلا کبریت و قند و شکر و اینجور چیزا میخریدیم میاوردیم ، اصلا یه وضعی 4chsmu1 
بعد ما میرفتیم سر تخم مرغای مامان بزرگ روزی چند تا کش میرفتیم و بستنی و نوشابه میخریدیم 4chsmu1

یه انباری بود اونجا گندم نگه میداشتن ، روزی نبود که یه کاسه از این گندم برنداریم  4chsmu1

کلا مخفی گاه های مامان بزرگ من جزء امن ترین مخفی گاه های دنیا محسوب میشد ، مثلا همین انبار گندم رو درش رو قفل میکرد کلیدش رو میذاشت زیر سنگ جلو در  4chsmu1

انبار شیر هم همینجور بود ، درش رو قفل میکرد کلیدش رو میذاشت جلو در انبار زیر سنگ  4chsmu1

خودش شرایط کافی رو برای ما فراهم میکرد ، مرغ هاش هم که بنازم هیچ کدوم تو مرغ دونی تخم نمیکردن 
چند تاشون تو طویله تخم میکردن ، چندتاشون پای درخت ، چند تاشون رو پشت بوم

بعد به ما میگفت برید تخم مرغ ها رو جمع کنید برام بیارید ، میرفتیم هر چند تا تخم مرغ بود پنج تا کمتر بهش تحویل میدادیم  4chsmu1

کلا تفریحمون این بود هی بریم نوشابه کیک بخوریم  Smiley-face-biggrin  4

نخند آقا ، تفریح به این سالمی  4

بعد وقتی میومدم تهران کلا از این تغذیه بدم میومد ولی اونجا نمیدونم دقیقا چیش دلچسب بود  4

تازه از این وانتیا هم میومد هندونه میفروخت ، یه کاسه گندم میبردیم هندونه میگرفتیم ازش  65
[تصویر:  a7f963e5e050.gif]
‌‌‌‌
تاخودت کاری نکنی چیزی تغییر نمیکنه ..
 سپاس شده توسط
(1395 تير 19، 1:59)مریـم نوشته است: شوخی نکردم
دخنر هم هستم
البته دختری که با پسرا بزرگ شده.

چه زندگی متفاوتی 65
کلا همین طور که دوس ندارم پسرا کارای دخترونه کنن
دوس ندارم دخترا هم کارای پسرونه کنن
ولی خب هر کسی تو شرایط خاص خودش تصمیمای خاص خودشو میگیره 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  05_blue.png]
 سپاس شده توسط
(1395 تير 19، 2:16)رند نوشته است: چه زندگی متفاوتی 65
کلا همین طور که دوس ندارم پسرا کارای دخترونه کنن
دوس ندارم دخترا هم کارای پسرونه کنن
ولی خب هر کسی تو شرایط خاص خودش تصمیمای خاص خودشو میگیره 53258zu2qvp1d9v



ماهیگیری یا شکار یا ... الزاما کار پسرونه نیست.
همونطور که پسری که با دخترا بزرگ بشه نازدونه میشه
دختری که با پسرها هم بزرگ بشه اخلاق هاش حداقل تا سن خاصی پسرونه میشه.

بحث تصمیم نیست.
اما در خانواده ای که رفتار درست داشته باشند از سن خاص خودش حدود و مرزها عوض میشه.



با دو خط وسط موافقم.
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان