1395 تير 22، 23:18
شک نکن...
درست در لحظه آخر
در اوج توکل و در نهایت تاریکی
نوری نمایان میشود
معجزه ای رخ میدهد
خدا از راه میرسد....
لطفا با احتیاط نا امید شوید , معجزه خبر نمیدهد ...
(1395 تير 22، 23:16)سها نوشته است: سلام
آقا کبه پاچه ک خوش مزه اس.. چرا دوست نداری بانو؟؟؟
من عاشقشم.. (منتها ب خاطر صفرام دیگه خیلی نمیتونم با طیب خاطر بخورم و فقط ب بنا گوش اکتفا میکنم.. )
و
یادمه تو کانون گفتم از ی چیزی میترسم..
یکی ک خیلی منو دوست داشت و کلا از کسانی بود ک خیلی از ریخت من خوشش میاومد( یعنی اینقدر از من متنفربود ک حد نداشت..روحش شاد ) انتقاد کرد ک این ترس از بی ایمانیه..
آقا ی ترسی تو وجود ما افتاد.واقعا تا چند روز ولوله بود تو وجودم.. (هرچند گیر و گرفتاری زیاد دارم..اما خب.. اون موقع ترسیدم خیلی ) رفتم پیش استادم و سوال کردم ..
ب اون وحشتناکی ک دوستمون میگفت نبودم.. و بعد تا ی حدی حل شد..ب لظف خدا..
حالا هم ب تو میگم تجربه مو.. سعی کن بدت نیاد... برو سمتش.. ی بار امتحانش کن تا این حس چندشت از بین بره..
مثلا بیا با هم بریم بخوریم..
خیلی ارادت..
یاعلی.