انجمن شبانه روزی

***بنده پاک*** · 1399 دي 22، 16:01

دیشب داشتم یه پست از آقای صادقین میخواندم
مدال هاشون توجهم را جلب نمود 4chsmu1

رفتم تقویم را هم چک کردم
دیدم
اگر اسفند را پاک باشیم مدال نوروز میگیریم
آخرای اسفند ماه شعبان شروع میشه یه جورایی اگر فروردین هم پاک باشیم مدال ماه شعبان را میگیریم
آخرای فروردین هم میشه اول ماه رمضان
یه جورایی اگر اردیبهشت هم پاک باشیم مدال ماه رمضان را میگیریم

اسفند و فروردین و اردیبهشت هر کدومشون یه مدال دارن
میمونه ما بهمن که میتونیم خودمون را برای آمادگی گرفتن ۳ مدال آماده کنیم

317

حقیقتا مدال دوست دارم
خیلی ذوق داره آدم یه ماه پاک باشه تهش مدال بگیره
2uge4p4

خواستم اینو با شما هم در میون بگذارم 53258zu2qvp1d9v

امیدوارم ذوق این مدال ها را بتونیم تو دلمون زیاد کنیم تا بتونیم پاک بمونیم Khansariha (69)

همون ۳ مدال یعنی ۹۰ روز پاکی Confetti

فقط فکر کنم بعد ۳ مدال خیلی سخت باشه Khansariha (60)

چند روز پیش یه چی گوش دادم میگفت
شهوت را نباید سرکوب کرد باید کنترل کرد
Hanghead

بقیه اش را گوش ندادم
راهکار داشت خودش
ولی من فعلا گوش ندادم
شما میدونین فرقش چیه
106

**مهدوی** · 1399 دي 22، 17:29

بعد از پست خانم کانونی الآن کل کانون شبیه بانک مرکزی میشه Khansariha (13)

همه محاسبه میکنن که چطور سه مدال رو بگیرن 4chsmu1

منم تا حالا بهش توجه نکردم

یعنی اگه بشه چی میشه؟

نظر جمع چیه که از الآن خودمونو آماده کنیم که سه ماه تک ضرب پاک باشیم؟

یه حرکت دسته جمعی و کانونی
این یه فرصته
هم مدال داره، هم پاکی زیادی داره(92 روز تقریباً)، هم یه مشارکت همگانیه هم کلی پاداش خدایی داره 49-2

اینجوری نوروز میشه بهشت
شعبان و رمضان هم بهشت تر
دیگه چی از این بهتر
که با هم بشیم پاک تر
سلسله ابلیسیان هم شود ابتر! 4fvfcja

من از همین الآن اعلام آمادگی میکنم 4chsmu1

**mahdimontazer**

نقل قول: بقیه اش را گوش ندادم
راهکار داشت خودش
ولی من فعلا گوش ندادم
شما میدونین فرقش چیه

فکر کنم

بعضی از دوستان میگن هیچ تفریح درست و حسابی ندارم.
تفریح زیادی ندارم.
تفریح هام زیادی حال نمیده!
یکی از دلایل این موضوع می تونه همین خ،ا باشه.
این که دوپامینی که هنگام خ.ا تشریح میشه زیاده

و این مقدار دوپامین به احتمال زیاد در تفریحات سالم ما نیست 53258zu2qvp1d9v

یه همین دلیل فرد از تفریحاتش لذت نمی بره Hanghead

چون بالاترین تفریحش خ.ا که لذت زیادی داره و
حس لذت خواهیش رو نمی تونه ارضا کنه تو تفریحات دیگه ای که داره.
خب راهکار چیه؟
دقیق نمی دونم

اما بعد از یه مدت معینی که خ.ا نکردیم،
باید تفریخاتمون رو به صورت اساسی به اجرا در بیاریم.
این تفریحات یا تفریح هم مدت زمان زیادی نباشن تا ازش زده نشیم.
اینطوری می تونیم هوای نفس رو با اون تفریح سر گرم کنیم تا به فکر خ.ا نباشه.
حتی یه حدیثم از امام علی در این مورد هست.
که اگه هوای نفستون رو مشغول نکنید اون شما رو مشغول می کنه.

**mahdimontazer** · 1399 دي 22، 18:48

میگم این طرح محدودیت سنی نداره؟ 4chsmu1

**مهدوی** · 1399 دي 22، 19:01

نقل قول: چون بالاترین تفریحش خ.ا که لذت زیادی داره و
حس لذت خواهیش رو نمی تونه ارضا کنه تو تفریحات دیگه ای که داره.
خب راهکار چیه؟
دقیق نمی دونم

دقیقاً این مورد من همچنان دارم تجربه میکنم
من توی این سال ها اساسی ترین تفریحم که باعث ایجاد حس هیجان میشه خ.ا بود vayy

اما چند ماهه که حسابی محدود شده هنوزم جایگزینی براش پیدا نکردم
درسته فعالیت هایی مثل نماز و مطالعه و تنظیم خواب کمک کردن اما هنوز قسمت اعظم اون خلأ پر نشده
میدونم خیلی زمان بره چون به هر حال سالها ممارست یه عادت که باعث ترشح دوپامین بشه جایگزین کردنش راحت نیست

خیلی حس بدیه وقتی ببینی با همه خستگیات، همه چیزایی که بهشون رسیدی یه توهم بوده! Hanghead

ولی یه نکته خیلی خیلی مثبت! داره

جالب بود برام که ترک کردن خ.ا گرچه ترک یک یا نهایتاً چهار پنج تا عادت بود؛ و درسته که فعالیت هایی مثل نماز و ذکر و ورزش و مطالعه نتونستن جای اونو کامل پر کنن
اما اگه خوب نگاه کنیم میبینیم که با ترک کردن یه عادت بزرگ و بد؛ میتونیم کلی عادت کوچیک اما به شدت مفید رو بدست بیاریم 128fs318181

میدونم خیلی از بحث دور شدم ولی دوست داشتم اینو بگم

***بنده پاک*** · 1399 دي 22، 19:54

بسی ممنونم که جواب دادین 302

در مورد مدال ها و ۳ ماه پاکی پشت هم
باید بگم بنظراتم این یه فرصت خیلی خیلی خوبیه که برای جلب توجه بقیه و همگام کردنشون نیاز به یه تبلیغات اساسیه 53258zu2qvp1d9v

بنظرم خوب میشد اگر در موردش بیشتر فکر میشد
البته نمیدونم
شایدم اشتباه میگم
شایدم ۳ ماه برای خیلی هامون سخت باشه و بیخودی اگر یکی وسطش شکست بخوره خیلی بیشتر نا امید بشه
شایدم اصلا یکی سه مدال هم گرفت بعدش اوضاع بدتر شد و فشارها براش بیشتر شد که احتمالشون کم نیست
اصلا نمیدونم 117

نمیدونم چرا گفتمش 809197ps94ijjhwg

من کلا نمیدونم
ولی این ۳ مدال را پیدا کردم
ولی خیلی خوب میشد اگر کانونی ها دست به دست هم میدادن
به قول آقای مهدوی شیطون را میزدیم داغون میکردیم
53258zu2qvp1d9v

کلا کاش بیشتر در مورد این ۳ مدال حرف بزنیم 128fs318181

واسه اینکه آقای مهدی منتظر گفتن باید یه تفریح مناسب داشته باشیم
حقیقتا راست میگن
و من این مدت بارها و بارها از همه شنیدم که میگن چیکار کنیم تفریح هیچی نداریم
Hanghead

این دوپامین دیتاکسی خیلی خوبه
چون توش میگفت یه کار بد را انجام ندیم
ولی یه کار خوب را انجام بدیم

بنظرم اگر هممون بیایم یه لیست بنویسیم از کارهای بدی که نباید انجام بدیم
یه طومار در میاد
ولی اگر قرار باشه یه لیست بنویسیم در مورد کارهای خوبی که جایگزین کنیم هممون میمونیم چی بگیم

بازم بنظرم یه علتش اینه که کارهای خوب خرج داره
الان ورزش کردن پول میخواد
خیلی از بازی هایی که خیلی انرژی سطح بالا میده پول میخواد
موسیقی پول میخواد
و ....

شاید بگید مگه چقدر میخواد
مثلا فلان چی با انقدر پول هم میشه خرید
بله
ولی عزیز جان این پول شاید در دید تو چیزی نباشه شاید در دید دیگران بسی پول زیادی باشه و نتوانن جورش کنن

53258zu2qvp1d9v

با همه این ها
من کوتاه نمیام
و میگم باید یه لیست داشته باشیم از کارهای خوبی که میتونیم انجام بدیم
باید این لیست دم دستمون باشه یکی اومد اورژانس بهش دونه دونه بگیم شاید یه چی پیدا کرد باهاش رفت جلو

مثلا با کمک آقای مهدی منتظر من فهمیدم
خواندن کتاب های طنز و بازی های کامپیوتری میتونه جایگزین باشه
با کمک آقای هومان فهمیدم نقاشی میتونه یه جایگزین باشه
با کمک آقای شهریار فهمیدم خواندن جک میتونه یه جایگزین باشه

خب پس لیست کارهای خوب جایگزین با کمترین قیمت تا حالا شد اینا
خواندن کتاب طنز
خواندن جک
بازی های کامپیوتری
نقاشی

ولی به واقع اینا چقدر میتونن همون دوپامین ترشح کنن؟
چند نفر به اینا علاقه دارن؟
106

اگر تفریحی دارین بگید به لیست اضافه کنیم
شاید لیستممون قشنگ تر بشه

شایدم باید هر کسی خودش این لیست را درست کنه
نمیدونم

ولی هر ایده ای دارین بگید تا یاد بگیریم Khansariha (8)

***بنده پاک*** · 1399 دي 23، 12:41

سلام اینو بخوانین
بسی تاثیر گذاره Shy

زندگی سختی داشتم ولی با همه سختیاش موفق شدم !

از زمانی که کوچولو و یه فسقل بچه بودم هوشم خیلی خوب بود...زندگیه عالیییی داشتیم... پدرم یه کارخونه داشت و ماشین و خونه همش تکمیل بود ...منم خرید کفشو مانتوای مختلف و مد روز و لاکای رنگارنگ هر روز جزو برنامم بود ..

تا این که پدرم ورشکسته شد!!! و بدهکارایی که همش میومدن واسه بدهی با پدرم دعوا میکردن
پدرم همه چیو فروخت... خونه، ماشین، کارخونه حتی وسیلهای خونه ....
رفتیم یک جاییو اجاره. کردیم ... یکی از روستا های اطراف تهران زندگی کردیم هم از شر بدهکارا راحت بودیم هم به ارامش نیاز داشتیم و از طرفی هیچ پولی نداشتیم
اولش خیلی برام سخت بود... من دختر شاه پریون بودم و حالا هم بازیام گوسفندای همسایه بودن... ولی عادت کردم

پدرم رفت تو یه کارخونه کارتون سازی مشغول به کار شد که خرج خونه رو حداقل دربیاره و شرمنده زنو بچش نشه!
منم دیپلمو گرفته بودم میخواستم کنکور بدم. رومم نمیشد به پدرم بگم پول بده من برم کتاب بگیرم چون میدونستم نداره
هرجوری بود با دوست قدیمیم هماهنگ کردم و بهشون زنگ زدم پول قرض کردم کتاب خریدم درس خوندنو شروع کردم برای کنکور
شروع کردم و به درس میخوندم برای کنکور خیلی با انگیزه پر قدرت ادامه میدادم...
تا این که تلفن مامانم زنگ خورد گفت شوهرت براش یه اتفاقی افتاده و اوردیمش بیمارستان و نگران نباشین و فلان

منو مامانم با دلشوره و کلی ترس رفتیم بیمارستان که متوجه شدیم کارخونه اتیش گرفته و پدرم سوخته!!!!! انگار اب یخ ریختن رو سرمون و هنون لحظه پرستار اومد و گفت تمون کرده
منو مادرم همونجا نشستیم زدیم تو سر و صورت خودمون گریه و شیون میکردیم و روزای خیلی سختی بود

چهلم. پدرمم برگزار کردیم منو مادرم دیگه توی اون روستا تنهای تنها بودیم من دیگه قید درسو زدم رفتم دنبال کار

خیلی گشتم دنبال کار. کار بودا ولی بدرد من نمیخوره هرچی گشتم پیدا نشد تا این که تو بازار تهران تونستم حسابدار بشم ولی با حقوق کم

چون محیطش مردونه بود واقعا واسم سخت بود زوری داشتم کار میکردم اما به پولش نیاز داشتم و چاره ای نبود !

واقعا داشتم خسته میشدم... یه روز رفتم تجریش امام زاده صالحو نشستم از ته دل گریه کردم گفتم خدایا باید چیکار کنم خودت بهم بگو این چه بلایی بود سرمون اومد ...تمام ایندم از بین رفته بود و حالا فقط من بودم و یه سنگ قبر از پدر و مادری که روز ب روز شکسته تر میشد

اومدم خونه با خودم فک کردم گفتم چیکار کنم اینجوری نمیشه تا کی من برم سرکار آخرشم هشتمون گروی نهمون باشه
همون موقعه که داشتم فکر میکردم یاد کنکور افتادم گفتم ای کاش کتابام بودن درس میخوندم تا تو کنکور موفق بشمو از این طریق پول دربیارم

چشمم خورد به النگویی که پدرم برای تولدم بهم داد بود برام با ارزش بود نمیخواستم بفروشم ولی چاره ای نداشتم خیلی برام سخت بود
با خودم کلنجار رفتم بفروشم یا نفروشم هرجوری بود آخرش دلو زدم به دریا فروختمو کتاب خریدم .
درسو شروع کردم در کنارش سرکارمم میرفتم واقعا سخت بود ولی هرجوری بود باید به موفقیت میرسیدم تا بتونم زندگیمو تغییر بدم
خوندمُ خوندمو تلاش کردم با تمام وجودم درس خوندم زمانی که خسته میشدم به پدرم فکر میکردمو انرژی میگرفتم که موفق بشم به بدبختی هام فکر میکردم قدرتم بیشتر میشد همه سختیا بازم بود ولی دلم روشن بود که میتونم موفق بشم

زمان کنکور که رسید خیلیییی استرس داشتم... ولی وقتی مادرم برام دعا کرد استرسم کمتر شد رفتم برای کنکور و
کنکور دادم تموم که شد منتظر نتیجه شدم اعلام شد که نتیجه کنکور فردا میاد من از استرس داشتم میمردم رفتم سر خاک پدرم گفتم بابایی کمکم کن فرداش شد رفتم نتیجه رو ببینم
متوجه شدم رتبه 771 شدم!!!!! از خوشحالی نفسم بالا نمیومد گریه و خندم قاطی شده بود از ته دل به یه خوشحالی درست وحسابی نیاز داشتم
وقتی به مادرمم گفتم اونم خوشحال شد
مطمعنم پدرمم خوشحال شد که من رتبه خوبی اوردم
رفتم دانشگاه ولی تازه قدم اول برای هدفم برداشته بودم...
الان که دارم فارغ تحصیل میشم دارم خوشبختیو احساس میکنم

زندگی سختی داشتم ولی تونستم تغییرش بدم با هرچقدر سختی که داشتم میتونستم تسلیم بشم و هر زمان درسو ولی با انگیزه زیاد درس خوندم و آخرش تونستم موفق بشم ???
خودتو با مشکلاتت فریب نده ! توام میتونی موفق بشی اگر خودت بخوای
کم نیار و نزار سختیا بهت غلبه کنن نشون بده تو برنده این بازی هستی نه مشکلاتت
امیدوارم داستان زندگیم تو رسیدن ب هدف حتی یه خورده ام کمکتون کرده باشه و اگه دوست داشتین یه فاتحه برای شادی روح پدرم که قوی بودنویادم داد بفرستین

جوری تلاش کن که تمام کسایی که بهت می گفتن نمیشه یه روز آرزوشون باشه که کنار تو باشن...