امتیاز موضوع:
  • 25 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اورژانس کانون

این دومین باره از 25 اسفند تا الان که چند روز پشت سرهم اینطگری میشم. علت جسمی و روحیشو میدونم چیه
و با وضعیت بدنی که دارم شکستن برابر باا بیمارستان رفته برام
نمیتونم بگذارم چنین اتفاقی بیوفته
ولی حالش و مقاومت کردنش حالمو بدترر میکنه
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
من الان زیر دوتا پتوام و هنوز بدنم لرز داره و سردمه و حالم اینطوریه سردم نبود گوله اتیش میشدم
[تصویر:  Untitled_2.png]
 سپاس شده توسط
(1399 فروردين 30، 15:47)مهرخدا نوشته است: این دومین باره از 25 اسفند تا الان که چند روز پشت سرهم اینطگری میشم. علت جسمی و روحیشو میدونم چیه
و با وضعیت بدنی که دارم شکستن برابر باا بیمارستان رفته برام
نمیتونم بگذارم چنین اتفاقی بیوفته
ولی حالش و مقاومت کردنش حالمو بدترر میکنه


تو ک نمیخوای تو این وضع کرونا بری بیمارستان و بوی بیمارستان و دردسرو ناراحتی و اذیت و تحمل کنی؟؟
بیخیالش شو پس.
ب جای ریشه یابی ،ب نظرم فرار کن ،فراموش کن ،خودت و ب یکاری سرگرم کن.
________
من تو خواب میدیدم شکستم 22 انقدرم خواب بدی بود الان یادم افتاد .همین دوساعت پیش  53258zu2qvp1d9v
______________
نشکن و انرژی های مثبتت و نگه دار تا خبر خوبت قطعی شه و بهمون بگی  Khansariha (69)
کلافه ام کرده کلافگیم چه کنم
وقتی دررد داری این لعنتیم سراغت. میاد 
دنبال بهونه میگردی
انگار منتظری تا به بهانه ایی خطا کنی
عقل یه چیزی میگه 
احساس یه چیزی
برای سلامتیم نباید خطر کنم
احساس میگه چند روز مگه قراره عمر کنی
میدونی
وقتی به مرحله ایی میرسی که هیچ انگیزه و هدفی پشت زندگی کردنت نیست
کم کم زندگی کردن برات کمرنگ میشه
دیگه ارزشش برات کم میشه 
سعی میکنی خودتو به در و دیوار میزنی این اتفاق رخ نده
برگردی به زندگیت و حسای قدیم
اما انگار یه چیزی از درون مرده و نمیتونی مثل سابق باشی
[تصویر:  Untitled_2.png]
(1399 فروردين 30، 15:56)مهرخدا نوشته است: کلافه ام کرده کلافگیم چه کنم
وقتی دررد داری این لعنتیم سراغت. میاد 
دنبال بهونه میگردی
انگار منتظری تا به بهانه ایی خطا کنی
عقل یه چیزی میگه 
احساس یه چیزی
برای سلامتیم نباید خطر کنم
احساس میگه چند روز مگه قراره عمر کنی
میدونی
وقتی به مرحله ایی میرسی که هیچ انگیزه و هدفی پشت زندگی کردنت نیست
کم کم زندگی کردن برات کمرنگ میشه
دیگه ارزشش برات کم میشه 
سعی میکنی خودتو به در و دیوار میزنی این اتفاق رخ نده
برگردی به زندگیت و حسای قدیم
اما انگار یه چیزی از درون مرده و نمیتونی مثل سابق باشی


 این جمله رو بارها شنیدم.."چند روز مگه قراره عمر کنی..نوشابه بخور..سیگار بکش..حشیش بزن..مگه چند روز قراره زندگی کنی"

این صدای وسوسه است ..قطعا صدای وسوسه است..باید در پاسخش بلند گفت..خیلی میخوام زندگی کنم...میخوام از عمرم لذت ببرم نه اینکه بعد از اینکه به میان سالی رسیدم جسم و روحم نابود باشه..
منم راستش بارها به اینجا رسیدم که احساس کردم هدفی برای ادامه ی زندگی نیست..ولی زندگی کردن یه جبره و باید برای خودت یه هدف جفت و جور کنی.

من همیشه میگم هدفم از زندگی "زندگی کردنه" یعنی آخرش هیچی قرار نیست بشه و به هیچ جا هم قرار نیست برسم فقط میخوام تو این ترن هوایی زند
گی وقتی که شادم و بالام در نهایت شادی باشم و یه روزایی هم غمگین باشم و غمم رو با خودم بکشم...
 Sure I’ve lost a couple of battles over the years   
53 but the second I give up the fight is the second I lose the war 53
(1399 فروردين 30، 15:56)مهرخدا نوشته است: کلافه ام کرده کلافگیم چه کنم
وقتی دررد داری این لعنتیم سراغت. میاد 
دنبال بهونه میگردی
انگار منتظری تا به بهانه ایی خطا کنی
عقل یه چیزی میگه 
احساس یه چیزی
برای سلامتیم نباید خطر کنم
احساس میگه چند روز مگه قراره عمر کنی
میدونی
وقتی به مرحله ایی میرسی که هیچ انگیزه و هدفی پشت زندگی کردنت نیست
کم کم زندگی کردن برات کمرنگ میشه
دیگه ارزشش برات کم میشه 
سعی میکنی خودتو به در و دیوار میزنی این اتفاق رخ نده
برگردی به زندگیت و حسای قدیم
اما انگار یه چیزی از درون مرده و نمیتونی مثل سابق باشی


مهری از وقتی از غیبت برگشتی و تو کانون هستی چندین بار این اتفاق افتاده و حالت خوب نبوده ،گاهی وقت ها واقعا کار خدارو نمیشه فهمید .پس دنبال دلیل نباش .
ی بارم باور کن و برعکس عمل کن .
تو داری تمام تلاشت و میکنی ک این زندگی رو نگه داری و چیزهای جدیدی کشف میکنی ،وقتی میبینی ب رشته ای علاقه داری و پیگیر میشی تا ادامه تحصیل بدی یعنی مرگی در کار نیست .‌
باید بگم ک زنده ای و فقط ذهنت داره تلاش میکنه توجیهت کنه ک بشکنی و بکشتت پایین،بری ته دره 53258zu2qvp1d9v
پاشو دوباره خودت و جمع کن،مثل همیشه ک گفتم هیچی بی دلیل نیست حتما ی حکمتی تو کار خدا هست و خدا اینهمه درد و اذیت و میبینه .
خودت و نمیبینی اگر ،بیرون اون اتاق خانوادت هستند ک تورو دوست دارن و روت حساسن ،خودت قبلا نوشته بودی.
ب خاطر اون ها سعی کن خوب باشی.
Low Battery
[تصویر:  Untitled_2.png]
(1399 فروردين 30، 16:10)مهرخدا نوشته است: Low Battery


سرکارمون نذار ،برو بخواب شارژ شی Khansariha (56)
[تصویر:  5cq0_17041384-2061-l.jpg]
نمیتونم بخوابم فکرای مضخرف میکنم و کابوس میبینم بعدش
[تصویر:  Untitled_2.png]
(1399 فروردين 30، 15:56)مهرخدا نوشته است: کلافه ام کرده کلافگیم چه کنم
وقتی دررد داری این لعنتیم سراغت. میاد 
دنبال بهونه میگردی
انگار منتظری تا به بهانه ایی خطا کنی
عقل یه چیزی میگه 
احساس یه چیزی

خانم مهر خدا 
من هر وقت که این وضعیت‌ها پیش اومده به خودم گفتم:
آرمین الانه که قدرت واقعیت رو نشون بدی.
آخه تو شرایطی که همه چی خوب هست که کاری نداره ایستادن جلوی وسوسه.
اگه مردی تو این شرایط پای قول و قرارت بمون. تو همین شرایطی که از سردرد داری می‌میری. از گردن‌درد. از کمردرد.

همین همیشه باعث شده تو سختی‌ها قوی‌ باشم و خودم رو تو هیچ شرایط نبازم.  128fs318181

شما تا اینجاش رو تونستین.
پس باقیش رو هم حتما می‌تونین.  Khansariha (69)
جکی چان:
萨拉姆如一个巴拉姆萨拉萨拉姆如姆如何拉明

اوهوم 53258zu2qvp1d9v
[تصویر:  Untitled_2.png]
Hanghead
سلام

حالتون خوبه آرام خانم؟
انما یتقبل الله من المتقین ...


خداحافظی

دارم سعیمو میکنم 
هربار فکر میکنم شکستش دادم دوباره شروع میشه
خدایا کمک کن امروز به خیر بگذره
[تصویر:  213jpg.jpg]

53  طرح ختم قرآن 53

 .
   از دسـت و زبان که برآید   ---   کز عهده‌ی شکرش به درآید
.
 سپاس شده توسط


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان